پارت ۴۹
غذا رو به کمک برسام بردیم سر سفره.......
غذا خوردنمون که تموم شد ظرفا رو جمع کردیم و قرار شد بعدا بشوریمشون... هلی اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و گفت:چرا اینقدر اشپزیت خوبه؟
گفتم :فقط فست فودی خوب درست میکنم
گفت:خوب درست نمیکنی لعنتی عالی درست میکنی، من نمیزارم تو شوور کنی واسه اون از این خوشمزه ها درست کنی به منم ندیا تا آخر عمرت باید بیخ ریش من باشی
گفتم:تو خودت داری شووَر میکنی چجوری منو پیش خودت نگه میداری؟؟
گفت طبقه بالا یا پایین آپارتمان من و شوورم واسه شُمُو
خندیدم
که یهو گوشی راوین زنگ خورد جواب داد نمیدونم چیشده بود که وقتی قطع کرد سریع بلند شد و با آشفتگی گفت باید برم هلی پاشد و گفت کجا؟ چی شده
گفت بابام هلیا بابام حالش بد شده و سریع به سمت در حرکت کرد هلیا هم گوشیشو برداشت و دوید سمتش و گفت:اگه فکر کنی با این حالت میزارم بری سخت در اشتباهی وایسا منم بیام و نگذاشت من بگم امشب من تنهام رفت و درو بست با نگرانی به برسام نگاه کردم و گفتم ما هم بریم؟
گفت من نمیتونم بچه ها رو سپردن به من خودمم خیلی نگرانم نشستم رو مبل و به برسام نگاه کردم تقریبا 10 دقیقه توی سکوت گذشت که گوشیم زنگ خورد سریع برداشتم و گفتم الو هلی چی شده
گفت خطر از سر رقع شده ما میریم
دنیا اصلا یادم نبود تنهایی بگو برسام پیشت بمونه گفتم!:هلی تو نمیفهمی کلا ول کن رسیدین شیراز بهم زنگ بزن گفت پیام میدم گفتم:نه هر ساعت از شبانه روز بود هم زنگ بزن زنگ بزن تو راهم بزنین کنار یکم بخوابین
گفت باشه گفتم خوب خداحافظ حواست باشه ها گفت باشه چشم خدانگهدار قطع کردم و به برسام نگاه کردم گفتم خطر رفع شده مشکلی نیست برسام یه نفس عمیق کشید و لش شد روی مبل و بهم نگاه کرد و گفت:صدای گوشیت زیادبود مکالمتون رو شنیدم گفتم :اهوم
با چشمایی پر از شیطنت بهم نگاه کرد و گفت امشب بنده پیش شما میخوابم
پنبه و آتیش کنار هم در هم که بسته شیطونم که موجود چه شبی شود امشب و قهقه ای سر داد
تک خنده ای کردم و گوشیمو پرت کردم سمتش که با دست گرفت گفتم:اگه میخوای چرت و پرت بگی ميندازم بیرونا
حاضرم تنهایی از استرس اینکه کسی کلید داشته باشه بیاد داخل بمیرم ولی کرم ریزیهای تورو تحمل نکنم
خندید و گفت :اوکیه
گفتم میرم ظرفا رو بشورم
گفت کمکت میکنم
گفتم اولالا کی میره این همه راه رو چه جنتلمن
گفت:جنتلمنی تو خونَمِه🩸
با خنده گفتم مزه نریز وبه سمت آشپز خونه حرکت کردم
دنبالم اومد شروع کردم به شستن برسامم کنارم ایستاد من میشستم و اون آب میکشید بعد از اینکه ظرفا رو شستیم برسام خشکشون کرد و برد تحویل پایین بده رفتم داخل حموم تا لباسام رو عوض کنم یه شومیز بلند طوسی و شلوار ستش رو پوشیدم شالمو هم بایه روسری عوض کردم و روسری رو آزاد روی سرم رها کردم
غذا خوردنمون که تموم شد ظرفا رو جمع کردیم و قرار شد بعدا بشوریمشون... هلی اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و گفت:چرا اینقدر اشپزیت خوبه؟
گفتم :فقط فست فودی خوب درست میکنم
گفت:خوب درست نمیکنی لعنتی عالی درست میکنی، من نمیزارم تو شوور کنی واسه اون از این خوشمزه ها درست کنی به منم ندیا تا آخر عمرت باید بیخ ریش من باشی
گفتم:تو خودت داری شووَر میکنی چجوری منو پیش خودت نگه میداری؟؟
گفت طبقه بالا یا پایین آپارتمان من و شوورم واسه شُمُو
خندیدم
که یهو گوشی راوین زنگ خورد جواب داد نمیدونم چیشده بود که وقتی قطع کرد سریع بلند شد و با آشفتگی گفت باید برم هلی پاشد و گفت کجا؟ چی شده
گفت بابام هلیا بابام حالش بد شده و سریع به سمت در حرکت کرد هلیا هم گوشیشو برداشت و دوید سمتش و گفت:اگه فکر کنی با این حالت میزارم بری سخت در اشتباهی وایسا منم بیام و نگذاشت من بگم امشب من تنهام رفت و درو بست با نگرانی به برسام نگاه کردم و گفتم ما هم بریم؟
گفت من نمیتونم بچه ها رو سپردن به من خودمم خیلی نگرانم نشستم رو مبل و به برسام نگاه کردم تقریبا 10 دقیقه توی سکوت گذشت که گوشیم زنگ خورد سریع برداشتم و گفتم الو هلی چی شده
گفت خطر از سر رقع شده ما میریم
دنیا اصلا یادم نبود تنهایی بگو برسام پیشت بمونه گفتم!:هلی تو نمیفهمی کلا ول کن رسیدین شیراز بهم زنگ بزن گفت پیام میدم گفتم:نه هر ساعت از شبانه روز بود هم زنگ بزن زنگ بزن تو راهم بزنین کنار یکم بخوابین
گفت باشه گفتم خوب خداحافظ حواست باشه ها گفت باشه چشم خدانگهدار قطع کردم و به برسام نگاه کردم گفتم خطر رفع شده مشکلی نیست برسام یه نفس عمیق کشید و لش شد روی مبل و بهم نگاه کرد و گفت:صدای گوشیت زیادبود مکالمتون رو شنیدم گفتم :اهوم
با چشمایی پر از شیطنت بهم نگاه کرد و گفت امشب بنده پیش شما میخوابم
پنبه و آتیش کنار هم در هم که بسته شیطونم که موجود چه شبی شود امشب و قهقه ای سر داد
تک خنده ای کردم و گوشیمو پرت کردم سمتش که با دست گرفت گفتم:اگه میخوای چرت و پرت بگی ميندازم بیرونا
حاضرم تنهایی از استرس اینکه کسی کلید داشته باشه بیاد داخل بمیرم ولی کرم ریزیهای تورو تحمل نکنم
خندید و گفت :اوکیه
گفتم میرم ظرفا رو بشورم
گفت کمکت میکنم
گفتم اولالا کی میره این همه راه رو چه جنتلمن
گفت:جنتلمنی تو خونَمِه🩸
با خنده گفتم مزه نریز وبه سمت آشپز خونه حرکت کردم
دنبالم اومد شروع کردم به شستن برسامم کنارم ایستاد من میشستم و اون آب میکشید بعد از اینکه ظرفا رو شستیم برسام خشکشون کرد و برد تحویل پایین بده رفتم داخل حموم تا لباسام رو عوض کنم یه شومیز بلند طوسی و شلوار ستش رو پوشیدم شالمو هم بایه روسری عوض کردم و روسری رو آزاد روی سرم رها کردم
۵.۸k
۱۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.