پارت ۳۴
#پارت_۳۴
+نه
_دردش تویی
+من؟...به من چه؟
_الان برو بهش بگو که باهم برید بیرون
+من؟برو بابا عمرا...هیچ وقت از یه پسر نمیخوام که باهام بیاد بیرون
_توروخدا انا!آرتین خیلی حالش بده
+باشع...چون تو گفتیا!
_دمت گرم
رفتم بیرون
+آقا آرتین؟
سرشو سریع آورد بالا
_بله؟
+میاید یه لحظع؟
پاشد اومد سمتم
+میاید باهم بریم بیرون؟
انگار خوشحال شد ولی بروز نداد
_کجامثلا؟
+نمیدونم...بریم یه دوری بزنیم..شماهم از این حال و هوا دربیاید...مابقی تمرینم بمونه واسه بعد...فوقش آهنگ دیرتر میره بیرون
_باشع...تو برو پایین منم الان میام
رفتم پایین.یه حسی داشتم از اینکه میخوام باهاش برم بیرون...منتظرش وایسادم تا اومد
+با کدوم ماشین بریم؟
با ذوق گفتم:+میشه با ماشین شما بریم...بعد من رانندگی کنم...خیلی دوس دارم پشت شاسی بلند بشینم بابام داره ها ولی نمیده به من شما میدین؟
دیدم داره با لبخند نگام میکنه...سوئیچو گرفت سمتم...پریدم بال و گفتم:
+وای مرسی
با ذوق پشت ماشینش نشستم و اونم سمت شاگرد نشست...سریع ضبطشو روشن کردم
+اشکالی نداره که...
سرشو تکون داد ینی نه...همون موقع آهنگ (دیوونه بازی_ماکان بند)تو فضای ماشین پخش شد.
یه روزی یه جایی
بین این همه تنهایی
یکی منو عاشق خودش کرد
نفهمیدم چیشد دله من هوایی شد
از همه خوشیا پرش کرد..پرش کرد
دیوونه بازی نکن..خودتو راضی نکن
که عاشقم نباشی که عاشقم نباشی.
دیوونه بهونه هی نگیر...دلمو دست کم نگیر
که عاشقت نباشم..که عاشقت نباشم
صداشو تا اخر زیاد کرده بودم..شیشه رو هم داده بودم پایین...اصن حواسم نبود الان آرتین پیشم نشسته...فقط آهنگو ماشین شاسی بلند برام مهم بود....بلند بلند با اهنگ میخوندم یکی از عادتام بود
بالاخره نزدیک بام تهران پارک کردم....ماشینو خاموش کردم که صدای اهنگم قطع شد...برگشتم سمت آرتین یهو ترکید
_دختر تو دیوونه ای!!
خودمم خندم گرفت...خوشحال شدم ازاینکه تونستم بخندونمش...میخندید خوردنی میشد...مخصوصا با اون گودال عمیق لپش
+پیادع شین
پیاده شد و منم پشت سرش
_اینجا کجاس؟
+وا مگه تا حالا اینجا نیومدین
_نه
با تعجب گفتم:یعنی میخواین بگین با هیچکدوم از دوست دختراتون بام تهران نیومدین؟
_من دوس دختر نداشتم تا حالا
الهی بچمون مثبته
+باشه الان میریم میبینیم
شونه بع شونه هم راه میرفتیم....تا رسیدیم به اونجا...ره یه صندلی نشست منم کنارش
+چرا شما چند روزه که یجوری اید؟مثل همیشه نیستین...انگار ناراحتین!بخاطر آقا اِوینه؟
_اِوین یکی از اون دلیلاس...ولی دلیل اصلی یه چیز دیگس
+چی
_تو
با تعجب نگاش کردم
+وا بمن چه؟....من چیکاره ام این وسط؟...نکنه کاراتونو خراب کردم؟حتما از کارم راضی نبودین میخواین بگین برم مگه نه؟..منم گفتم که بعد از اون آهنگت میرم....ولی بچه ها اصرار کردن من....
انگشتشو گذاشت رو لبم
_نه....اتفاقا خیلیم کارات خوب بود...از یه نظر دیگه دلیل این حالم تویی!
+از چه نظر خب؟
_آنا
اه درد و انا خب بگو دیگه
+بله
یخورده نگام کرد و شروع کرد
(بگید از کجای رمان خوشتون اومده....حتما بگید)
+نه
_دردش تویی
+من؟...به من چه؟
_الان برو بهش بگو که باهم برید بیرون
+من؟برو بابا عمرا...هیچ وقت از یه پسر نمیخوام که باهام بیاد بیرون
_توروخدا انا!آرتین خیلی حالش بده
+باشع...چون تو گفتیا!
_دمت گرم
رفتم بیرون
+آقا آرتین؟
سرشو سریع آورد بالا
_بله؟
+میاید یه لحظع؟
پاشد اومد سمتم
+میاید باهم بریم بیرون؟
انگار خوشحال شد ولی بروز نداد
_کجامثلا؟
+نمیدونم...بریم یه دوری بزنیم..شماهم از این حال و هوا دربیاید...مابقی تمرینم بمونه واسه بعد...فوقش آهنگ دیرتر میره بیرون
_باشع...تو برو پایین منم الان میام
رفتم پایین.یه حسی داشتم از اینکه میخوام باهاش برم بیرون...منتظرش وایسادم تا اومد
+با کدوم ماشین بریم؟
با ذوق گفتم:+میشه با ماشین شما بریم...بعد من رانندگی کنم...خیلی دوس دارم پشت شاسی بلند بشینم بابام داره ها ولی نمیده به من شما میدین؟
دیدم داره با لبخند نگام میکنه...سوئیچو گرفت سمتم...پریدم بال و گفتم:
+وای مرسی
با ذوق پشت ماشینش نشستم و اونم سمت شاگرد نشست...سریع ضبطشو روشن کردم
+اشکالی نداره که...
سرشو تکون داد ینی نه...همون موقع آهنگ (دیوونه بازی_ماکان بند)تو فضای ماشین پخش شد.
یه روزی یه جایی
بین این همه تنهایی
یکی منو عاشق خودش کرد
نفهمیدم چیشد دله من هوایی شد
از همه خوشیا پرش کرد..پرش کرد
دیوونه بازی نکن..خودتو راضی نکن
که عاشقم نباشی که عاشقم نباشی.
دیوونه بهونه هی نگیر...دلمو دست کم نگیر
که عاشقت نباشم..که عاشقت نباشم
صداشو تا اخر زیاد کرده بودم..شیشه رو هم داده بودم پایین...اصن حواسم نبود الان آرتین پیشم نشسته...فقط آهنگو ماشین شاسی بلند برام مهم بود....بلند بلند با اهنگ میخوندم یکی از عادتام بود
بالاخره نزدیک بام تهران پارک کردم....ماشینو خاموش کردم که صدای اهنگم قطع شد...برگشتم سمت آرتین یهو ترکید
_دختر تو دیوونه ای!!
خودمم خندم گرفت...خوشحال شدم ازاینکه تونستم بخندونمش...میخندید خوردنی میشد...مخصوصا با اون گودال عمیق لپش
+پیادع شین
پیاده شد و منم پشت سرش
_اینجا کجاس؟
+وا مگه تا حالا اینجا نیومدین
_نه
با تعجب گفتم:یعنی میخواین بگین با هیچکدوم از دوست دختراتون بام تهران نیومدین؟
_من دوس دختر نداشتم تا حالا
الهی بچمون مثبته
+باشه الان میریم میبینیم
شونه بع شونه هم راه میرفتیم....تا رسیدیم به اونجا...ره یه صندلی نشست منم کنارش
+چرا شما چند روزه که یجوری اید؟مثل همیشه نیستین...انگار ناراحتین!بخاطر آقا اِوینه؟
_اِوین یکی از اون دلیلاس...ولی دلیل اصلی یه چیز دیگس
+چی
_تو
با تعجب نگاش کردم
+وا بمن چه؟....من چیکاره ام این وسط؟...نکنه کاراتونو خراب کردم؟حتما از کارم راضی نبودین میخواین بگین برم مگه نه؟..منم گفتم که بعد از اون آهنگت میرم....ولی بچه ها اصرار کردن من....
انگشتشو گذاشت رو لبم
_نه....اتفاقا خیلیم کارات خوب بود...از یه نظر دیگه دلیل این حالم تویی!
+از چه نظر خب؟
_آنا
اه درد و انا خب بگو دیگه
+بله
یخورده نگام کرد و شروع کرد
(بگید از کجای رمان خوشتون اومده....حتما بگید)
۵.۹k
۳۰ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.