Part41
#Part41
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+خوب آخرش چی؟
_ اخرش هرکسی به اندازه ی تلاشی که کرده پولش رو میگیره
+ مثلاً چقدر؟
لبخندی زد
_ تو مسئولیت سنگینی میوفته رو دوشت پس کم کمش روی ٤میلیارد تومن حساب کن
مغزم سوت کشید ٤میلیارد تومن واااااو
پولش انقدر زیاد بود که نمیتونستم نه بگم همین کار منو هزاران هزار قدم به جلو میبرد صدای یاسر رو شنیدم
_ ولی نمیتونی مدتی به این پول دست بزنی حداقل یک سال تا آبا از آسیاب بیوفته هرکدوم
تو یکی از بانک های سوییس تو حسابهایی که به اسم خودمونه اونجا امنه
با سکوت یاسر تازه متوجه نگاه سنگین یاسمن و پارمیس و امیرخان شدم انگار منتظر بودند ببینند من چه عکس العملی نشون میدم صدای مصمم یاسر رو شنیدم
_ خوب نظرت چیه هستی؟
انقدر پولش زیاد بود که میتونستم این ریسک رو بکنم
اگه حتی یک درصد جای موفقیت من رو داشت من ترجیح میدادم این ریسک رو با جون و دل قبول کنم ولی اگه زندگیم مثل رهام بشه چی؟
من نمیخوام به این زودیا از این زندگ برم...
ولی پولش خیلی وسوسه کننده بود خیلی زیاد...
سرم رواوردم بالا و با تردید تو چشمای یاسر خیره شدم که صدای امیر خان رو شنیدم
_ ببین پسر اگه الان قبول کنی باید تا اخر ماجرا باشی پس درست فکر کن... ببین حتی اگه یک نفرمون هم لو بره هممون لو میریم اینایی که میخوایم پول اختلاسشون رو بکشیم بالا با کسی شوخی ندارند احتمال داره حتی یکی مون هم زنده نمونیم... میفهمی منظورمو؟
نمیدونم چی شد ولی تردیدم بیشتر شد
همش اعدام رهام میومد جلو چشمم!
همش رهام و بازی با زندگیش
اگه اینم آغاز بازی من با زندگیم باشه چی؟
اگه قبول کنم باید بشینم دور یک میز قمار و با زندگیم بازی کنم... تو این بازی تک نفری بازی نمیکردم،
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+خوب آخرش چی؟
_ اخرش هرکسی به اندازه ی تلاشی که کرده پولش رو میگیره
+ مثلاً چقدر؟
لبخندی زد
_ تو مسئولیت سنگینی میوفته رو دوشت پس کم کمش روی ٤میلیارد تومن حساب کن
مغزم سوت کشید ٤میلیارد تومن واااااو
پولش انقدر زیاد بود که نمیتونستم نه بگم همین کار منو هزاران هزار قدم به جلو میبرد صدای یاسر رو شنیدم
_ ولی نمیتونی مدتی به این پول دست بزنی حداقل یک سال تا آبا از آسیاب بیوفته هرکدوم
تو یکی از بانک های سوییس تو حسابهایی که به اسم خودمونه اونجا امنه
با سکوت یاسر تازه متوجه نگاه سنگین یاسمن و پارمیس و امیرخان شدم انگار منتظر بودند ببینند من چه عکس العملی نشون میدم صدای مصمم یاسر رو شنیدم
_ خوب نظرت چیه هستی؟
انقدر پولش زیاد بود که میتونستم این ریسک رو بکنم
اگه حتی یک درصد جای موفقیت من رو داشت من ترجیح میدادم این ریسک رو با جون و دل قبول کنم ولی اگه زندگیم مثل رهام بشه چی؟
من نمیخوام به این زودیا از این زندگ برم...
ولی پولش خیلی وسوسه کننده بود خیلی زیاد...
سرم رواوردم بالا و با تردید تو چشمای یاسر خیره شدم که صدای امیر خان رو شنیدم
_ ببین پسر اگه الان قبول کنی باید تا اخر ماجرا باشی پس درست فکر کن... ببین حتی اگه یک نفرمون هم لو بره هممون لو میریم اینایی که میخوایم پول اختلاسشون رو بکشیم بالا با کسی شوخی ندارند احتمال داره حتی یکی مون هم زنده نمونیم... میفهمی منظورمو؟
نمیدونم چی شد ولی تردیدم بیشتر شد
همش اعدام رهام میومد جلو چشمم!
همش رهام و بازی با زندگیش
اگه اینم آغاز بازی من با زندگیم باشه چی؟
اگه قبول کنم باید بشینم دور یک میز قمار و با زندگیم بازی کنم... تو این بازی تک نفری بازی نمیکردم،
۳.۱k
۲۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.