سیلااااام
سیلااااام
پارت۲
شخصیت ها « باجی ۱۵ ساله _ ا/ت ۱۵ ساله »
میشه گفت تو یکی از بهترین های مدرسه ات بودی .
البته تا قبل از اسباب کشی!
صد در صد درست خوب بود چون به غیر از درس و نقاشی به چیز دیگه نمیتونستی فکر کنی .( البته درس رو واسه شادی مامان بابات میخوندی )
همه چیز عالی بود تا روزی که وارد مدرسه جدیدت شدی .
روز اول همه چپ چپ نگاهت میکردن .
اشتباه برداشت نکنید از روی کنجکاوی و مقداری زیبای ( فقط ناحیه چشم ها ذوق نکن )
چشم هایی به رنگ دریای خروشان شب .
با افراد نسبتاً زیاد و خوبی دوست شدی که یکی از دخترا گفت
دختر ۱ : ا/ت _ چان تو که میتونی با همه دوست بشی حتی چیفویو_کون هم باهات دوست شده یه بار هم سعی کن اون پسره رو با خودت دوست کنی هیچکس نتونسته از اول سال باهاش دوست بشه!
و با انگشت پسری رو که یه گوشه نشسته بود و کتاب میخوند رو نشون داد
«ذهن:این پسره خیلی آشناست کامی_ساماااااااااا من این یارو رو کجا دیدم ؟؟؟»
بعد از کلی کلنجار با بچه ها بالاخره تصمیم گرفتی که بری پیشش
ا/ت:« امممم ببخشید ؟»
پسر :«اوم با منی؟»
ا/ت :(ذهن : نه با عمتم )« ببخشید میتونم کتابتونو برای چند دقیقه قرض بگیرم ؟»
پسر :« بله حتما حتی اگر میخواید میتونم برای چند روز قرض بدم!»
ا/ت :« ممنونم . لبخند ملیح .
راستی اسم من ا/تس. اسم تو چیه »
پسره :« ا/ت ا/خانوادگی؟»
ا/ت :« اره دو از کجا میدونی ؟»
پسره :« منم دیگه یادت نمیاد باجی . باجی کیوسکه وقتی پچه بودیم مامانامون حرف میزدن و ما توی اب بازی میکردیم »
ا/ت :« وای خدااااااااااااا چقدر عوض شدی؟»
و خلاصه ماچ و بوسه هزار تا خاطره زنگ خونه خورد و رفتین خونه شما و مامانت هزار تا قربون صدقش رفت
خب اینم پارت ۲
این بیشتر شبیه ملاقات دوباره شد😑
دوستم خفتم کرده میگه این مدل بزار
پارت۲
شخصیت ها « باجی ۱۵ ساله _ ا/ت ۱۵ ساله »
میشه گفت تو یکی از بهترین های مدرسه ات بودی .
البته تا قبل از اسباب کشی!
صد در صد درست خوب بود چون به غیر از درس و نقاشی به چیز دیگه نمیتونستی فکر کنی .( البته درس رو واسه شادی مامان بابات میخوندی )
همه چیز عالی بود تا روزی که وارد مدرسه جدیدت شدی .
روز اول همه چپ چپ نگاهت میکردن .
اشتباه برداشت نکنید از روی کنجکاوی و مقداری زیبای ( فقط ناحیه چشم ها ذوق نکن )
چشم هایی به رنگ دریای خروشان شب .
با افراد نسبتاً زیاد و خوبی دوست شدی که یکی از دخترا گفت
دختر ۱ : ا/ت _ چان تو که میتونی با همه دوست بشی حتی چیفویو_کون هم باهات دوست شده یه بار هم سعی کن اون پسره رو با خودت دوست کنی هیچکس نتونسته از اول سال باهاش دوست بشه!
و با انگشت پسری رو که یه گوشه نشسته بود و کتاب میخوند رو نشون داد
«ذهن:این پسره خیلی آشناست کامی_ساماااااااااا من این یارو رو کجا دیدم ؟؟؟»
بعد از کلی کلنجار با بچه ها بالاخره تصمیم گرفتی که بری پیشش
ا/ت:« امممم ببخشید ؟»
پسر :«اوم با منی؟»
ا/ت :(ذهن : نه با عمتم )« ببخشید میتونم کتابتونو برای چند دقیقه قرض بگیرم ؟»
پسر :« بله حتما حتی اگر میخواید میتونم برای چند روز قرض بدم!»
ا/ت :« ممنونم . لبخند ملیح .
راستی اسم من ا/تس. اسم تو چیه »
پسره :« ا/ت ا/خانوادگی؟»
ا/ت :« اره دو از کجا میدونی ؟»
پسره :« منم دیگه یادت نمیاد باجی . باجی کیوسکه وقتی پچه بودیم مامانامون حرف میزدن و ما توی اب بازی میکردیم »
ا/ت :« وای خدااااااااااااا چقدر عوض شدی؟»
و خلاصه ماچ و بوسه هزار تا خاطره زنگ خونه خورد و رفتین خونه شما و مامانت هزار تا قربون صدقش رفت
خب اینم پارت ۲
این بیشتر شبیه ملاقات دوباره شد😑
دوستم خفتم کرده میگه این مدل بزار
۵.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.