unexpected love 🤎 ☕️
unexpected love 🤎 ☕️
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
آنچه گذشت
_ات بهت خوش گذشت؟
دیدم جواب نداد و...
part ⁹
ته ویو
برگشتم سمتش که دیدم به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده
صدای موزیک رو کم کردم تا بیدار نشه
رسیدیم جلوی خونشون دلم نیومد بیدارش کنم زنگ زدم به جیهوپ که درو برام باز کنه
ات رو براید استایل بغل کردم و بردمش داخل خونه رفتم تو اتاقش و اروم گذاشتمش روی تخت و اروم درو بستم و رفتم بیرون از پدر و مادرش خداحافظی کردم و رفتم خونه همین که رسیدم خودمو پرت کردم رو تخت و سریع خوابم برد
فردا صبح
ات ویو
وقتی بیدار شدم روی تختم بودم تازه یادم اومد دیشب تو ماشین خوابم برد پس تهیونگ منو اورده بود خونه یکم خجالت کشیدم ولی زنگ زدم بهش بعد از چند تا بوق جواب داد
_اخه کی مزاحم خواب تهیونگ بزرگ شده بگم به زیر دست هام که بیان کَجت کنن مردتیکه
داشتم از خنده جررررررر میخوردم
سخن ادمین 👈🏻👈🏻(ببین ادمینتون چه ذهن خلاقی داره 🤣🤣🤣🤣
ولی میترسم تهیونگ اینو ببینه از زندگی نا امید بشه)
خیلی خندیدم بعد صدام رو صاف کردم
+تهیونگ بزرگ منم😂😂😂
_وای ات ببخشید واقعا معذرت میخوام فکر کردم دوست هام زنگ زدن میخوان اذیتم کنن ببخشید
+نه بابا اشکال نداره میخواستم راجب دیشب ازت تشکر کنم و اینکه ببخشید که مجبور شدی منو بیاری داخل
_نه بابا این چه حرفیه وظیفه ام بود
+دستت درد نکنه و....
ادمین ویو
بعد یک ساعت تلفنی حرف زدن قطع کردن
۳روز مونده به عروسی
ات ویو
امروز دیگه باید برم خرید عروسی چون چند روز دیگه عروسیه
راستش چون میدونستم ناراحتی فایده ای نداره و میدونم تهیونگ ادم خوبیه دیگه ناراحت نیستم نمیتونم بگم عاشق تهیونگ شدم اما حس خوبی نسبت بهش دارم حسی که تا الان نداشتم نمیدونم چم شده
الان ساعت ۴ رفتم گوشیم رو ورداشتم زنگ زدم به تهیونگ و .....
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
آنچه گذشت
_ات بهت خوش گذشت؟
دیدم جواب نداد و...
part ⁹
ته ویو
برگشتم سمتش که دیدم به کیوت ترین حالت ممکن خوابیده
صدای موزیک رو کم کردم تا بیدار نشه
رسیدیم جلوی خونشون دلم نیومد بیدارش کنم زنگ زدم به جیهوپ که درو برام باز کنه
ات رو براید استایل بغل کردم و بردمش داخل خونه رفتم تو اتاقش و اروم گذاشتمش روی تخت و اروم درو بستم و رفتم بیرون از پدر و مادرش خداحافظی کردم و رفتم خونه همین که رسیدم خودمو پرت کردم رو تخت و سریع خوابم برد
فردا صبح
ات ویو
وقتی بیدار شدم روی تختم بودم تازه یادم اومد دیشب تو ماشین خوابم برد پس تهیونگ منو اورده بود خونه یکم خجالت کشیدم ولی زنگ زدم بهش بعد از چند تا بوق جواب داد
_اخه کی مزاحم خواب تهیونگ بزرگ شده بگم به زیر دست هام که بیان کَجت کنن مردتیکه
داشتم از خنده جررررررر میخوردم
سخن ادمین 👈🏻👈🏻(ببین ادمینتون چه ذهن خلاقی داره 🤣🤣🤣🤣
ولی میترسم تهیونگ اینو ببینه از زندگی نا امید بشه)
خیلی خندیدم بعد صدام رو صاف کردم
+تهیونگ بزرگ منم😂😂😂
_وای ات ببخشید واقعا معذرت میخوام فکر کردم دوست هام زنگ زدن میخوان اذیتم کنن ببخشید
+نه بابا اشکال نداره میخواستم راجب دیشب ازت تشکر کنم و اینکه ببخشید که مجبور شدی منو بیاری داخل
_نه بابا این چه حرفیه وظیفه ام بود
+دستت درد نکنه و....
ادمین ویو
بعد یک ساعت تلفنی حرف زدن قطع کردن
۳روز مونده به عروسی
ات ویو
امروز دیگه باید برم خرید عروسی چون چند روز دیگه عروسیه
راستش چون میدونستم ناراحتی فایده ای نداره و میدونم تهیونگ ادم خوبیه دیگه ناراحت نیستم نمیتونم بگم عاشق تهیونگ شدم اما حس خوبی نسبت بهش دارم حسی که تا الان نداشتم نمیدونم چم شده
الان ساعت ۴ رفتم گوشیم رو ورداشتم زنگ زدم به تهیونگ و .....
۶.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.