عشق خشن من ❤️ پارت 26
اسلاید دوم لباس ا.ت برا شرکت
اسلاید سوم برا شب
.
.
.
ویو ا.ت
آماده شدم رفتم شرکت ،شرکتی که قبلاً اونجا یه کار مند ساده بودم الان یکی از سهام دارش هستم . هرکس منو می دید تعجب می کرد می خواستم وارد اتاق جلسه بشم که سوجین آمد پیشم
&ا.ت ا.ت دختر تو کجا بودی
ا.ت رو محکم بغل کرد
+سوجین خوبی
&خوبم تو کجا رفتی ها داشتم دیونه می شدم دختر
+نگران شدی
&بهت دارم می گم داشتم دیونه می شدم آنوقت داری میگی ناگرانم شدی دوینه
یکی زد به شونه های ا.ت
+آخ دردم امد
دوباره هم دیگر رو بغل کردن
&راستی این چه تیپی که زدی انگار رئیسی
+خوب شاید باشم
داشتیم حرف می زدیم که جیسو آمد
×اووو ا.ت خانم از این ورا
+.......
×چه تیپی زدی انگار رئیسه
+شاید باشم
×خیلی خوش خیالی
+الان از سر راهم برو کنار باید به جلسه برسم
×انکار واقعا فکر کردی رئیس
+خانم جیسو تا اخراجت نکردم از جلو راهم برو کنار
×ههه تو منو اخراج کنی
+برو کنار
&ا.ت بیا بریم
×راست میگه نه باید بامن سر شاخ بشی
+بشم چی میشه
که یکی از کارکنان آمد و گفت:خانم کیم تشریف آوردین تو اتاق جلسه منتظر شما هستند
+بله الان میام
جیسو سوجین هر دو خشکشون زده بود
+سوجین میام و برات تعریف می کنم باشه
&باشه
+از سر راهم برو کنار
جیسو خود شو کشید کنار .رفتم اتاق جلسه اون وو هم اونجا بود یه سلام کردم و رفتم نشستم تمام سعیم رو کردم که بهش توجهی نکنم همینطوری داشتیم حرف می زدیم اما اون فقط منو نگاه می کرد ازش پرسید که نظرش چه به خودش آمد و گفت اون طرحی که گفتم خوبه جلسه رو تمام کردیم از اتاق رفتم بیرون بدون اینکه بهش توجهی کنم رفتم پیش سوجین و باهم نشستیم و حرف زدیم
&ا.ت تو الان یعنی رئیس شدی اما چطوری
+کله ماجرا رو براش تعریف کرد
&تو خانواده به این پول داری داشتی
+اره
&وای دختر مغزم هنگید
+دیونه تازه یه چیز بهت می گم که کلا هنگ کنی
&چی شده
+قراره به زور شوهرم بدن البته برای منافع شرکت مون بود پس منم قبول کردم
& واقعا یعنی قرار به زودی خاله شم
+دیونه هنوز ازدواجم نکردم
&حالا باکی
+اینجاست شوکه کندی
&زود باش دیگه
+با رئیس
&چی کدام رئیس همین رئیس خودمون
+اره
&ا.ت داری شوخی می کنی
+نه
&دختر الان تو زن رئیس می شی
+اهم
&وای خدای من
داشتیم حرف می زدیم که گوشیم زنگ خورد بابام بود
+بله بابا
پ.ا:دخترم کجای
+هنوز شرکتم بابا
پ.ا:آهان باش اما زود بیا خونه قرار آقای لی اینا بیان
+باشه بابا
پ.ا: خداحافظ دخترم
+بای
گوشی رو قطع کردم رو به سوجین کردم
&بابات بود چی می گفت
+اره میگفت قرار رئیس اینا امشب بیان خونمون
&برا چی
+نمی دونم
&حتما میان خواستگاری
+اییش بسه
+خوب از تو چه خبر تو این ماه دوست پسر باشه خودت پیدا کردی
&اییی ا.ت
+چی شد نکنه الان دوست پسر داری
&اره خوب تو بگو کی
+کی
&جونگ کوک
+چی همون پسره که با چا اون وو می کشت
&اره الان جاری شدیم 😂
+دختر دیونه 😂😂
بعد کلی حرف زدن از شرکت می خواستم برم بیرون که تو سالن با چا اون وو برخورد کردم ازم معذرت خواست و منم گفتم حواست رو جمع کن سرد باشه برخورد کردم بعد سرشو بالا آورد گفت تویی بدون اینکه جوابش رو بدم از اونجا رفتم . رفتم خونه همه مشغول بودن من رفتم بالا لباسم رو پوشیدم و آمدم پایین پیش داداشم و بابام نشستیم
#چرا یه لباس اینقدر ساده پوشیدی انگار نه انگار میان تو رو ببین
پ.ا؛خیلی هم خوشگله دخترم
+مرسی بابا
#وایی دختر و پدر وقتی بهم می رسند من از جمع بیرون می کنن
+خوب می کنیم
#زبونش رو کج می کنه
ا.ت یه مشت بهش می کنه تهیونگ هم مواهب ا.ت رو کشید داشتن باهم دعوا می کردن
پ.ا: بسه چیکار دارین می کنید
+خوب تهیونگ شروع کرد
#نخیرم تو شروع کردی
صدای زنگ در آمد و منو تهیونگ پاشدیم رفتیم درو باز کنیم آقای لی به همراه خانواده بودن .........
ادامه داره
اسلاید سوم برا شب
.
.
.
ویو ا.ت
آماده شدم رفتم شرکت ،شرکتی که قبلاً اونجا یه کار مند ساده بودم الان یکی از سهام دارش هستم . هرکس منو می دید تعجب می کرد می خواستم وارد اتاق جلسه بشم که سوجین آمد پیشم
&ا.ت ا.ت دختر تو کجا بودی
ا.ت رو محکم بغل کرد
+سوجین خوبی
&خوبم تو کجا رفتی ها داشتم دیونه می شدم دختر
+نگران شدی
&بهت دارم می گم داشتم دیونه می شدم آنوقت داری میگی ناگرانم شدی دوینه
یکی زد به شونه های ا.ت
+آخ دردم امد
دوباره هم دیگر رو بغل کردن
&راستی این چه تیپی که زدی انگار رئیسی
+خوب شاید باشم
داشتیم حرف می زدیم که جیسو آمد
×اووو ا.ت خانم از این ورا
+.......
×چه تیپی زدی انگار رئیسه
+شاید باشم
×خیلی خوش خیالی
+الان از سر راهم برو کنار باید به جلسه برسم
×انکار واقعا فکر کردی رئیس
+خانم جیسو تا اخراجت نکردم از جلو راهم برو کنار
×ههه تو منو اخراج کنی
+برو کنار
&ا.ت بیا بریم
×راست میگه نه باید بامن سر شاخ بشی
+بشم چی میشه
که یکی از کارکنان آمد و گفت:خانم کیم تشریف آوردین تو اتاق جلسه منتظر شما هستند
+بله الان میام
جیسو سوجین هر دو خشکشون زده بود
+سوجین میام و برات تعریف می کنم باشه
&باشه
+از سر راهم برو کنار
جیسو خود شو کشید کنار .رفتم اتاق جلسه اون وو هم اونجا بود یه سلام کردم و رفتم نشستم تمام سعیم رو کردم که بهش توجهی نکنم همینطوری داشتیم حرف می زدیم اما اون فقط منو نگاه می کرد ازش پرسید که نظرش چه به خودش آمد و گفت اون طرحی که گفتم خوبه جلسه رو تمام کردیم از اتاق رفتم بیرون بدون اینکه بهش توجهی کنم رفتم پیش سوجین و باهم نشستیم و حرف زدیم
&ا.ت تو الان یعنی رئیس شدی اما چطوری
+کله ماجرا رو براش تعریف کرد
&تو خانواده به این پول داری داشتی
+اره
&وای دختر مغزم هنگید
+دیونه تازه یه چیز بهت می گم که کلا هنگ کنی
&چی شده
+قراره به زور شوهرم بدن البته برای منافع شرکت مون بود پس منم قبول کردم
& واقعا یعنی قرار به زودی خاله شم
+دیونه هنوز ازدواجم نکردم
&حالا باکی
+اینجاست شوکه کندی
&زود باش دیگه
+با رئیس
&چی کدام رئیس همین رئیس خودمون
+اره
&ا.ت داری شوخی می کنی
+نه
&دختر الان تو زن رئیس می شی
+اهم
&وای خدای من
داشتیم حرف می زدیم که گوشیم زنگ خورد بابام بود
+بله بابا
پ.ا:دخترم کجای
+هنوز شرکتم بابا
پ.ا:آهان باش اما زود بیا خونه قرار آقای لی اینا بیان
+باشه بابا
پ.ا: خداحافظ دخترم
+بای
گوشی رو قطع کردم رو به سوجین کردم
&بابات بود چی می گفت
+اره میگفت قرار رئیس اینا امشب بیان خونمون
&برا چی
+نمی دونم
&حتما میان خواستگاری
+اییش بسه
+خوب از تو چه خبر تو این ماه دوست پسر باشه خودت پیدا کردی
&اییی ا.ت
+چی شد نکنه الان دوست پسر داری
&اره خوب تو بگو کی
+کی
&جونگ کوک
+چی همون پسره که با چا اون وو می کشت
&اره الان جاری شدیم 😂
+دختر دیونه 😂😂
بعد کلی حرف زدن از شرکت می خواستم برم بیرون که تو سالن با چا اون وو برخورد کردم ازم معذرت خواست و منم گفتم حواست رو جمع کن سرد باشه برخورد کردم بعد سرشو بالا آورد گفت تویی بدون اینکه جوابش رو بدم از اونجا رفتم . رفتم خونه همه مشغول بودن من رفتم بالا لباسم رو پوشیدم و آمدم پایین پیش داداشم و بابام نشستیم
#چرا یه لباس اینقدر ساده پوشیدی انگار نه انگار میان تو رو ببین
پ.ا؛خیلی هم خوشگله دخترم
+مرسی بابا
#وایی دختر و پدر وقتی بهم می رسند من از جمع بیرون می کنن
+خوب می کنیم
#زبونش رو کج می کنه
ا.ت یه مشت بهش می کنه تهیونگ هم مواهب ا.ت رو کشید داشتن باهم دعوا می کردن
پ.ا: بسه چیکار دارین می کنید
+خوب تهیونگ شروع کرد
#نخیرم تو شروع کردی
صدای زنگ در آمد و منو تهیونگ پاشدیم رفتیم درو باز کنیم آقای لی به همراه خانواده بودن .........
ادامه داره
۸.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.