Psychic lover
Psychic lover۲۱
سونا:اوهوم
…….:حرف زدن بلد نیستی؟هوم؟
سونا:بـ…بلدم
…….:عومم فکر کردم لال شدی.حالا هم
گمشو میز رو بچین
رفت رو مبل نشست منم یک میز
قشنگ چیدم که
صداش کردم
سونا:بیا میز….
……:ارباب…ارباب صدام کن
سونا:نه…جان یا چااون…اینا اسم های خودتن
…….:دوباره داری زبون درازی میکنی!
سونا:شام یخ شد
رفتم سرمیز نشستم
اونم اومد نشست
…….:دیگه من و به اسم جان و چا اون
صدا نکن!
سونا:اومم.میگم میخوای درمانت کنم؟
…….:فردا خونه تمیز باشه
سونا:هی دارم….
……..:حرفات به یورمم نیست!پس
سعی کن خفه شی
سونا:به این فک کن که اگر درمان شی
میتونی چه کارهایی انجام بدی
مطمئنم دوست دختر داری پس
حداقل واسه اینکه دوست دخترت
آرامش داشته باشه و بهت خیانت نکنه
……:از کجا مطمئنی که دوست دختر دارم
سونا:چهرت جذابه…همینطور استایل و
هیکلت…عادیه که یک دختر جذبت
بشه
…….:کارتو بگو!
سونا:کاری ندارم
……..:پس چرا رفتی تو اتاقم؟
رنگ نگاهش تغییر کرد
حرفی واسه زدن نداشتم
نمیدونستم چی بگم بدنم
یخ کرده بود…قلبم خیلی تند
میزد…نکنه دوباره بخواد من و بزنه
یااا بلایی بدتر سرم بیاره؟؟
…….:چرا یک دفعه لال شدی؟
بهش چی بگم…بگم واقعا حرفی
ندارم واسه اینکه دزدکی وارد
اتاقت شدم و شناسنامه رو برداشتم
تا ببینم اسمت چیه؟هوم؟
همینجوری سرم پایین بود
ولی اون داشت غذاشو میخورد
تو دو ثانیه کل غذاش و خورد
واو.چجوری انقدر ریلکسه
پاشد رفت منم وقتی رفت ادامه ی
غذا مو خوردم.ظرف هارو شستم و
گذاشتم خشک بشن.رفتم تو بالکن
نشستم و با خودم فکر میکردم
چجوری باید از دستش خلاص شم؟
بکشمش؟کاری کنم روانی تر بشه؟دزدکی در برم؟نمیدونم…تا حالا همچین علامت
سوال هایی تو ذهنم نیومده بود
سونا:اوهوم
…….:حرف زدن بلد نیستی؟هوم؟
سونا:بـ…بلدم
…….:عومم فکر کردم لال شدی.حالا هم
گمشو میز رو بچین
رفت رو مبل نشست منم یک میز
قشنگ چیدم که
صداش کردم
سونا:بیا میز….
……:ارباب…ارباب صدام کن
سونا:نه…جان یا چااون…اینا اسم های خودتن
…….:دوباره داری زبون درازی میکنی!
سونا:شام یخ شد
رفتم سرمیز نشستم
اونم اومد نشست
…….:دیگه من و به اسم جان و چا اون
صدا نکن!
سونا:اومم.میگم میخوای درمانت کنم؟
…….:فردا خونه تمیز باشه
سونا:هی دارم….
……..:حرفات به یورمم نیست!پس
سعی کن خفه شی
سونا:به این فک کن که اگر درمان شی
میتونی چه کارهایی انجام بدی
مطمئنم دوست دختر داری پس
حداقل واسه اینکه دوست دخترت
آرامش داشته باشه و بهت خیانت نکنه
……:از کجا مطمئنی که دوست دختر دارم
سونا:چهرت جذابه…همینطور استایل و
هیکلت…عادیه که یک دختر جذبت
بشه
…….:کارتو بگو!
سونا:کاری ندارم
……..:پس چرا رفتی تو اتاقم؟
رنگ نگاهش تغییر کرد
حرفی واسه زدن نداشتم
نمیدونستم چی بگم بدنم
یخ کرده بود…قلبم خیلی تند
میزد…نکنه دوباره بخواد من و بزنه
یااا بلایی بدتر سرم بیاره؟؟
…….:چرا یک دفعه لال شدی؟
بهش چی بگم…بگم واقعا حرفی
ندارم واسه اینکه دزدکی وارد
اتاقت شدم و شناسنامه رو برداشتم
تا ببینم اسمت چیه؟هوم؟
همینجوری سرم پایین بود
ولی اون داشت غذاشو میخورد
تو دو ثانیه کل غذاش و خورد
واو.چجوری انقدر ریلکسه
پاشد رفت منم وقتی رفت ادامه ی
غذا مو خوردم.ظرف هارو شستم و
گذاشتم خشک بشن.رفتم تو بالکن
نشستم و با خودم فکر میکردم
چجوری باید از دستش خلاص شم؟
بکشمش؟کاری کنم روانی تر بشه؟دزدکی در برم؟نمیدونم…تا حالا همچین علامت
سوال هایی تو ذهنم نیومده بود
- ۶.۷k
- ۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط