Part۶۱
Part۶۱
ات ویو
رسیدیم کره من یک راست رفتم خوابیدم چون شب بود هوفففففف خیلی خوشحالم که بلخره مامان و بابامو پیدا کردم بعد از سه ماه ولی ..... ولی یعنی الان کوک برمیگرده حتی نمیخوام ریختش ببینم
ته ویو
رسیدم کره هوفففففف فردا کوک برمیگرده نمیدونم ات چه واکنشی نشون میده به هر حال یک مهمونی ترتیب دادیم برا برگشت کوک و پیدا کردن مامان و بابا ولی به ات نمیگیم
پرش زمانی به فرا صبح ........................................................
ات ویو
از خواب بیدار شدم رفتم پایین
ته :اعع ات بیدار شدی ات راستش یک مهمونی گرفتیم برا اینکه مامان و بابا رو پیدا کردیم ساعت ۶
ات:امممممم الان ساعت چنده (خوابالو)
ته:۳
ات:چیییییییییی یعنی من انقدر خوابیدم
ته :بله
ات:هوففففف باشه
رفتم بالا و با گوشیم ور رفتم الان که فکرشو میکنم دلم برا کوک تنگ شده ولس خب نمیخوام حتی نمیخوام ریختش ببینم
۱ ساعت با گوشیم ور رفتم و دیدم ساعت ۴ رفتن اول حموم بعد ۳۰ مین درومدم هوفففففف الان چی بپوشم کل کمدو ریختم بهم تا یک لباس مناسب پیدا کردم اگه کوک بود نمیزاشت اینو بپوشم هعیییییی پوشیدمشو به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۵ یعنی من نیم ساعت داشتم دنبال لباس میگشتم رفتم روتین پوستی و آرایش کردم اکستوری انداختم و کفش اینا پوشیدم ک رفتم پایین
پرش زمانی به مهمونی...........................................................................
ات ویو
رفتن اتاق پروف تا رویه لباسمو در بیارم که آرین اومد تو
ات:آرین اینجا برا خانوماست
ارین:هیسسسسسس
چسبوندم به دیوار و بوسم کرد نمیدونم چرا ولی منم همراهیش میکردم و نمیتونستم خودمو کنترل کنم
ارین:پس میبینم توهم عاشقم شدی(اهم بوسه اول با کوک بوده حالا اگه نمیدونین بیاین پی وی بپرسین)
هولش دادم و با سرعت اومد بیرون و رفتم پیش ته
ته:چرا رژ لبت پخش شده
ات:امممم افتادم زمین
و بعد پاکش کردم همینطوری نشسته بودم دیدم مامان و بابا اومدن رفتمبغلشون رفتم نشستم رو میز که یک نفرو جلوم دیدم خیلی آشنا بود موهای بلندی داشت و از بالا موهاشو بسته بود بیخیالش شدم و وقت رقص شد رفتم برقصم همینطور که داشتم میرقصیدم همون مردرو دیدم اون.... اون کوک بود خیلی دلم برشل تنگ شده بود موقعی که منو دید دستاشو باز کرد گه برم بغلش نمیدونستم باید چیکار کنم ولی بهش بی محلی کردم و رومو اونور کردم که دوباره نگاش کردم دیدم یک خانومی بغل کرده و داره باهاش صحبت میکنه حرصم گرفته بود ولی اهمیت ندادم و رقصیدم مهمونی تموم شده بود و خوب چون الان پاییز بود همواره سرد بود همه داشتن با بقیه خو
خدافظی میکردن که من اومدم بیرون هوففففف خیلی سرده اینا هم نمیان بریم بعد ۱۰ دقیقه داشتم میلرزید خیلی خیلی سرد بود که دیدم یک چیزی افتاد رو شونم
بنظرتون کی بود ؟
ات ویو
رسیدیم کره من یک راست رفتم خوابیدم چون شب بود هوفففففف خیلی خوشحالم که بلخره مامان و بابامو پیدا کردم بعد از سه ماه ولی ..... ولی یعنی الان کوک برمیگرده حتی نمیخوام ریختش ببینم
ته ویو
رسیدم کره هوفففففف فردا کوک برمیگرده نمیدونم ات چه واکنشی نشون میده به هر حال یک مهمونی ترتیب دادیم برا برگشت کوک و پیدا کردن مامان و بابا ولی به ات نمیگیم
پرش زمانی به فرا صبح ........................................................
ات ویو
از خواب بیدار شدم رفتم پایین
ته :اعع ات بیدار شدی ات راستش یک مهمونی گرفتیم برا اینکه مامان و بابا رو پیدا کردیم ساعت ۶
ات:امممممم الان ساعت چنده (خوابالو)
ته:۳
ات:چیییییییییی یعنی من انقدر خوابیدم
ته :بله
ات:هوففففف باشه
رفتم بالا و با گوشیم ور رفتم الان که فکرشو میکنم دلم برا کوک تنگ شده ولس خب نمیخوام حتی نمیخوام ریختش ببینم
۱ ساعت با گوشیم ور رفتم و دیدم ساعت ۴ رفتن اول حموم بعد ۳۰ مین درومدم هوفففففف الان چی بپوشم کل کمدو ریختم بهم تا یک لباس مناسب پیدا کردم اگه کوک بود نمیزاشت اینو بپوشم هعیییییی پوشیدمشو به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۵ یعنی من نیم ساعت داشتم دنبال لباس میگشتم رفتم روتین پوستی و آرایش کردم اکستوری انداختم و کفش اینا پوشیدم ک رفتم پایین
پرش زمانی به مهمونی...........................................................................
ات ویو
رفتن اتاق پروف تا رویه لباسمو در بیارم که آرین اومد تو
ات:آرین اینجا برا خانوماست
ارین:هیسسسسسس
چسبوندم به دیوار و بوسم کرد نمیدونم چرا ولی منم همراهیش میکردم و نمیتونستم خودمو کنترل کنم
ارین:پس میبینم توهم عاشقم شدی(اهم بوسه اول با کوک بوده حالا اگه نمیدونین بیاین پی وی بپرسین)
هولش دادم و با سرعت اومد بیرون و رفتم پیش ته
ته:چرا رژ لبت پخش شده
ات:امممم افتادم زمین
و بعد پاکش کردم همینطوری نشسته بودم دیدم مامان و بابا اومدن رفتمبغلشون رفتم نشستم رو میز که یک نفرو جلوم دیدم خیلی آشنا بود موهای بلندی داشت و از بالا موهاشو بسته بود بیخیالش شدم و وقت رقص شد رفتم برقصم همینطور که داشتم میرقصیدم همون مردرو دیدم اون.... اون کوک بود خیلی دلم برشل تنگ شده بود موقعی که منو دید دستاشو باز کرد گه برم بغلش نمیدونستم باید چیکار کنم ولی بهش بی محلی کردم و رومو اونور کردم که دوباره نگاش کردم دیدم یک خانومی بغل کرده و داره باهاش صحبت میکنه حرصم گرفته بود ولی اهمیت ندادم و رقصیدم مهمونی تموم شده بود و خوب چون الان پاییز بود همواره سرد بود همه داشتن با بقیه خو
خدافظی میکردن که من اومدم بیرون هوففففف خیلی سرده اینا هم نمیان بریم بعد ۱۰ دقیقه داشتم میلرزید خیلی خیلی سرد بود که دیدم یک چیزی افتاد رو شونم
بنظرتون کی بود ؟
۸۹۱
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.