p18
p18
شروع کردن به یه مدت کوتاه باهم زندگی کردن تو خونه جیمین..چون پدر و نامادری ات به یه مسافرت کوچیک رفته بودن.. تقریبا ۲ ماهی بود...
ولی دیگه وقتی برگشتن بود..ات خونه بود..اونام رسیدن..زندگی همینطور میگذشت.. پدر ات سختگیری میکرد...اما ات عاشق جیمین بود..اما جیمین چی؟؟اونم عاشقش بود؟
" عاشقم باش
هرچند همه بگویند
که رسیدنمان بهم
محالترین اتفاق تاریخ است!
عاشقم باش
و بگذار که به همه ثابت شود
ما همان ممکنترین
محال دنیا خواهیم بود.!"
جیمین به ات زنگ زد..
چیم:ات باید ببینمت(سرد)
ات:چیزی شده عزیزم؟
چیم:حالا ببینمت بهت میگم..
ات:پس چای همیشه میبینمت..
ات ترسید...از لحن جیمین ترسید
از حرفای جیمینم ترسید..
سریع فقط لباس پوشیدن و رفت اونجا
اسلاید ۲ ات
ات:چاگیی
از دور دیده بودش...رفت پیشش..خواست جیمینو بغل کنه..اما جیمین یه قدم رفت عقب
ات:چی..چیزی شده؟
چیم:باید از هم جدا شیم
ات:جیمیناا..نکن..شوخی خوبی نیست..(بغض صگی)
چیم:من شوخی نکردم..
ات:آخه.. آخه چرا؟(گریه)
چیم:دیگه دوست ندارم..دیگه نمیخوامت..
کیم ات ازت خسته شدم..
خیلی آدم رومخی هستی...حالم ازت بهم میخوره..از اولشم فقط واسه تفریح میخواستمت.. ولی الان حتی برای خودم متاسفم که حتی برای تفریح انتخابت کردم..
دیگه نمیخوام ببینمت
جیمین برگشت که بره
که ات از پشت بغلش کرد
با گریهی خیلی شدید و هق هق حرف میزد.. اما میشد فهمید که چی میگه..
ات:جیمینم هققققق من بدون تو میمیرم..هقق یادته؟هققق تو نجاتم دادی هقققق خواهش میکنم هققق نرو هققق اگه هقق بری هقق من میمیرم هقق من عاشقتم هقق نرو ههقققققق..تو که هقققق دوسم نداشتی هققق چرا هر دفعه هقق میگفتی من بیشتر عاشقتم؟نرووو(گریهی خیلی خیلی شدید)
چیم:باید برم
ات:جیمینااااا...هقققق حداقل منو به هققق اون روزایی که نمیشناختمت هققق برگردون بعد هرجا که خواستی هققق برو هققق(گریه خیلی شدید)
جیمین برگشت و ات رو از خودش جدا کرد
چیم:انقد به من نچسب..غلط کردم اون روز نجاتت دادم..خوبه؟
و رفت..ات موند و ات..
الماسم دࢪ میان ꯭ک꯭هک꯭شانی ناشناخته گم شد
بچه ها فحش ازاده🤔😶
شروع کردن به یه مدت کوتاه باهم زندگی کردن تو خونه جیمین..چون پدر و نامادری ات به یه مسافرت کوچیک رفته بودن.. تقریبا ۲ ماهی بود...
ولی دیگه وقتی برگشتن بود..ات خونه بود..اونام رسیدن..زندگی همینطور میگذشت.. پدر ات سختگیری میکرد...اما ات عاشق جیمین بود..اما جیمین چی؟؟اونم عاشقش بود؟
" عاشقم باش
هرچند همه بگویند
که رسیدنمان بهم
محالترین اتفاق تاریخ است!
عاشقم باش
و بگذار که به همه ثابت شود
ما همان ممکنترین
محال دنیا خواهیم بود.!"
جیمین به ات زنگ زد..
چیم:ات باید ببینمت(سرد)
ات:چیزی شده عزیزم؟
چیم:حالا ببینمت بهت میگم..
ات:پس چای همیشه میبینمت..
ات ترسید...از لحن جیمین ترسید
از حرفای جیمینم ترسید..
سریع فقط لباس پوشیدن و رفت اونجا
اسلاید ۲ ات
ات:چاگیی
از دور دیده بودش...رفت پیشش..خواست جیمینو بغل کنه..اما جیمین یه قدم رفت عقب
ات:چی..چیزی شده؟
چیم:باید از هم جدا شیم
ات:جیمیناا..نکن..شوخی خوبی نیست..(بغض صگی)
چیم:من شوخی نکردم..
ات:آخه.. آخه چرا؟(گریه)
چیم:دیگه دوست ندارم..دیگه نمیخوامت..
کیم ات ازت خسته شدم..
خیلی آدم رومخی هستی...حالم ازت بهم میخوره..از اولشم فقط واسه تفریح میخواستمت.. ولی الان حتی برای خودم متاسفم که حتی برای تفریح انتخابت کردم..
دیگه نمیخوام ببینمت
جیمین برگشت که بره
که ات از پشت بغلش کرد
با گریهی خیلی شدید و هق هق حرف میزد.. اما میشد فهمید که چی میگه..
ات:جیمینم هققققق من بدون تو میمیرم..هقق یادته؟هققق تو نجاتم دادی هقققق خواهش میکنم هققق نرو هققق اگه هقق بری هقق من میمیرم هقق من عاشقتم هقق نرو ههقققققق..تو که هقققق دوسم نداشتی هققق چرا هر دفعه هقق میگفتی من بیشتر عاشقتم؟نرووو(گریهی خیلی خیلی شدید)
چیم:باید برم
ات:جیمینااااا...هقققق حداقل منو به هققق اون روزایی که نمیشناختمت هققق برگردون بعد هرجا که خواستی هققق برو هققق(گریه خیلی شدید)
جیمین برگشت و ات رو از خودش جدا کرد
چیم:انقد به من نچسب..غلط کردم اون روز نجاتت دادم..خوبه؟
و رفت..ات موند و ات..
الماسم دࢪ میان ꯭ک꯭هک꯭شانی ناشناخته گم شد
بچه ها فحش ازاده🤔😶
۵.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.