بی اعتماد 6
#بیاعتماد_6
لیا و بقیه مدام باهام تماس میگرفتن ولی نادیدشون میگرفتم..
آخرین شماره ای روی صفحه گوشیم افتاد شماره جونگ کوک بود ..
که رئیس بد اخلاق سیوش کردم..
سرمو اوردم بالا و با دیدن ماشین کوک که کنار پارک ایستاد شوکه شدم
سریع بلند شدم و پشت سرسره قایم شدم
با صدای پاش به خودم اومدم و فورا اشکامو پاک کردم...
-فک نمیکردم مثل بچها قهر کنی..
+من...من قهر نکردم..!
اومد رو به روم خم شد و گفت:
پس اینجا چیکار میکنی!؟
سرمو انداختم پایین و گفتم: چرا باید بهت جواب پس بدم!
-چون رئیستم.
+بیرون از اون شرکت دیگه رئیسم نیستی
کنارم نشست و گفت:
میدونستی خیلی خوب بلدی دلبری کنی..
دل منم بردی...
نگاش کردم و گفتم: منظورت چیه؟
با پوزخند گفت:
وقتی با اون لباس چرخیدی واقعا فهمیدم عاشقت شدم..
(پایان فلش بک)
یاداوری اون خاطرات قلبمو به درد میاره..
حالا با این بچه ی تو شکمم کجا برم..!
با صدای پیامک کوشیم فورا روشنش کردم..
لیا از مسافرت برگشتــــهـــ.....
فورا باهاش تماس گرفتم..
+الو سلام خوبی؟
-مرسی خوبم جونم؟ کار داری این موقع شب زنگ زدی...
نگاهی به ساعتم انداختم ساعت دوعه
شتتت
+امم ببخشید ندیدم ساعتو...
الان خونتی؟!
-اره عزیزم براچی؟
+اخه میخوام بیام پیشت..
-چرا؟! چیزی شده؟
+چیز خاصی نیست بعدا بهت توضیح میدم..
-باشه عزیزم بیا..
لیا و بقیه مدام باهام تماس میگرفتن ولی نادیدشون میگرفتم..
آخرین شماره ای روی صفحه گوشیم افتاد شماره جونگ کوک بود ..
که رئیس بد اخلاق سیوش کردم..
سرمو اوردم بالا و با دیدن ماشین کوک که کنار پارک ایستاد شوکه شدم
سریع بلند شدم و پشت سرسره قایم شدم
با صدای پاش به خودم اومدم و فورا اشکامو پاک کردم...
-فک نمیکردم مثل بچها قهر کنی..
+من...من قهر نکردم..!
اومد رو به روم خم شد و گفت:
پس اینجا چیکار میکنی!؟
سرمو انداختم پایین و گفتم: چرا باید بهت جواب پس بدم!
-چون رئیستم.
+بیرون از اون شرکت دیگه رئیسم نیستی
کنارم نشست و گفت:
میدونستی خیلی خوب بلدی دلبری کنی..
دل منم بردی...
نگاش کردم و گفتم: منظورت چیه؟
با پوزخند گفت:
وقتی با اون لباس چرخیدی واقعا فهمیدم عاشقت شدم..
(پایان فلش بک)
یاداوری اون خاطرات قلبمو به درد میاره..
حالا با این بچه ی تو شکمم کجا برم..!
با صدای پیامک کوشیم فورا روشنش کردم..
لیا از مسافرت برگشتــــهـــ.....
فورا باهاش تماس گرفتم..
+الو سلام خوبی؟
-مرسی خوبم جونم؟ کار داری این موقع شب زنگ زدی...
نگاهی به ساعتم انداختم ساعت دوعه
شتتت
+امم ببخشید ندیدم ساعتو...
الان خونتی؟!
-اره عزیزم براچی؟
+اخه میخوام بیام پیشت..
-چرا؟! چیزی شده؟
+چیز خاصی نیست بعدا بهت توضیح میدم..
-باشه عزیزم بیا..
۳.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.