*love stpry*PT16
(سلام خانوم)
+میتونین باهام راحت باشین ا/ت صدام کنین باشه...
(چشم)
باهاشون حالو احوالی کردم و بعدش رفتیم تا خونه رو ببینم
+واو نامجون اینجا واقعا قشنگه
-اینکه چیزی نیست بیا اتاقارو ببین
اول رفتیم سمت اتاق هه سو.هه سو وقتی اتاقشو دید خیلی ذوق کرد و گفت
^بابیی این اتاق منه؟
-اهووم
^مسییییی
هه سورفت توی اتاقشون نامجن گفت
-حالا نوبت اتاق خودمونه
چشمام و گرفت و گفت
-حرکت کن
+چجوری چیزی نمیبینم
-من حواسم حست تو برو
+اوک
حرکت کردیم سمت اتاق خودمون
-خب اماده ای
+هوم
-تادااا
+اواواواوو خیلی خوبههههههه
اتاق تم مشکی داشت و یه در روبه بالکن داشت خیلی خوب بود واقعا دوستش داشتم نامجون محکم بغل کردم و ازش تشکر کردم گلوری و چان رو هم همینطور...توی همین حاب بودیم که مبایل گلوری زنگ خود
*امشب...
*اوک میبینمتون
وقتی تلفن رو قطع کرد چان گفت
$چیزی شده؟
*مامانم دعوتمون کرده
$ایگووو
*ولی به نظرم الان راه بیوفتیم بهتره چون...خودت که اخلاقشو میدونی
$اوک...پس فعلا ما رفع زحمت میکنیم
+خدافظ
-باییی
*$خدافظ
قتی چان و گلوری رفتن لباباسمو عوض کردم و رفتم توی حیاط یه چرخی بزنم که زنگ در خورد رفتم درو باز کردم فک میکردم حتمن گلوری یا چان یچیزی جا گذاشتن ولی وقتی درو باز کردم با یه دتر حدودا بیست و هفت ساله رو به روه شدم...
دختره:منزل اقای کیم...
+بله چطور؟
دختره:من دخترخالشوم سولی و...شما؟
+همسرشم ا/ت
وقتی گفتم همسرش انگار که یخورده خورد توی ذوقش ولی خب با گرمی ازش استقبال کردم
+خب بفرمایید تو دم در بده
سول:ممنون
اومد تو راهنماییش کردم که بره توی خونه وقتی رفتیم تو نامجون و هه سو توی بغل هم روی مبل نشسته بودن و سرشون توی مبایل بود نامجون داشت با هه سو کارتون میدید قلبم براشون اب شد...
+بیب مهمون داریم...
-مهمون الان کی؟
+سولی دختر خالت
-شوخی میکنی دیگه
+نه جدیم
سولی:سلام نامجونا
-واو سولیا خیلی بزرگ شدی چند وقته ندیدمت
*نامجون ویو*
وقتی ا/ت گفت سولی اومده هم یجورایی نگران شدم هم خوشحال شدم وقتی اومد تو بغلم کرد ولی سریع خودمو ازش جدا کردم یه نگاه به هه سو انداخت و گفت
سولی:این بچه ی توعه؟
-هوم...هه سو اسمشه
سول:اهان
به یکی از خدمتکارا که اسمش تینا بود گفتم سولی به سمت اتاق مهمون راهنمایی کنه که ا/ت اومد پیشم
+از اومدنش خبر داشتی؟
-نه
+حس خوبی بهش ندارم
-چرا؟
+نمیدونم
.
.
.
اسلاید دوم(اتاق هه سو)
اسلایدسوم(اتاق ا/ت و نامجون)
اسلاید چهارم(سولی)
گایز میخوام بگم سولی شخصیت منفیه و لطفا ناراحت نشد من دچار مشکل کمبود اسم شدم و مجبور شدم اسم اونو بزرم
وگرنه که اصلا منظورم سولی خودمون نیست
+میتونین باهام راحت باشین ا/ت صدام کنین باشه...
(چشم)
باهاشون حالو احوالی کردم و بعدش رفتیم تا خونه رو ببینم
+واو نامجون اینجا واقعا قشنگه
-اینکه چیزی نیست بیا اتاقارو ببین
اول رفتیم سمت اتاق هه سو.هه سو وقتی اتاقشو دید خیلی ذوق کرد و گفت
^بابیی این اتاق منه؟
-اهووم
^مسییییی
هه سورفت توی اتاقشون نامجن گفت
-حالا نوبت اتاق خودمونه
چشمام و گرفت و گفت
-حرکت کن
+چجوری چیزی نمیبینم
-من حواسم حست تو برو
+اوک
حرکت کردیم سمت اتاق خودمون
-خب اماده ای
+هوم
-تادااا
+اواواواوو خیلی خوبههههههه
اتاق تم مشکی داشت و یه در روبه بالکن داشت خیلی خوب بود واقعا دوستش داشتم نامجون محکم بغل کردم و ازش تشکر کردم گلوری و چان رو هم همینطور...توی همین حاب بودیم که مبایل گلوری زنگ خود
*امشب...
*اوک میبینمتون
وقتی تلفن رو قطع کرد چان گفت
$چیزی شده؟
*مامانم دعوتمون کرده
$ایگووو
*ولی به نظرم الان راه بیوفتیم بهتره چون...خودت که اخلاقشو میدونی
$اوک...پس فعلا ما رفع زحمت میکنیم
+خدافظ
-باییی
*$خدافظ
قتی چان و گلوری رفتن لباباسمو عوض کردم و رفتم توی حیاط یه چرخی بزنم که زنگ در خورد رفتم درو باز کردم فک میکردم حتمن گلوری یا چان یچیزی جا گذاشتن ولی وقتی درو باز کردم با یه دتر حدودا بیست و هفت ساله رو به روه شدم...
دختره:منزل اقای کیم...
+بله چطور؟
دختره:من دخترخالشوم سولی و...شما؟
+همسرشم ا/ت
وقتی گفتم همسرش انگار که یخورده خورد توی ذوقش ولی خب با گرمی ازش استقبال کردم
+خب بفرمایید تو دم در بده
سول:ممنون
اومد تو راهنماییش کردم که بره توی خونه وقتی رفتیم تو نامجون و هه سو توی بغل هم روی مبل نشسته بودن و سرشون توی مبایل بود نامجون داشت با هه سو کارتون میدید قلبم براشون اب شد...
+بیب مهمون داریم...
-مهمون الان کی؟
+سولی دختر خالت
-شوخی میکنی دیگه
+نه جدیم
سولی:سلام نامجونا
-واو سولیا خیلی بزرگ شدی چند وقته ندیدمت
*نامجون ویو*
وقتی ا/ت گفت سولی اومده هم یجورایی نگران شدم هم خوشحال شدم وقتی اومد تو بغلم کرد ولی سریع خودمو ازش جدا کردم یه نگاه به هه سو انداخت و گفت
سولی:این بچه ی توعه؟
-هوم...هه سو اسمشه
سول:اهان
به یکی از خدمتکارا که اسمش تینا بود گفتم سولی به سمت اتاق مهمون راهنمایی کنه که ا/ت اومد پیشم
+از اومدنش خبر داشتی؟
-نه
+حس خوبی بهش ندارم
-چرا؟
+نمیدونم
.
.
.
اسلاید دوم(اتاق هه سو)
اسلایدسوم(اتاق ا/ت و نامجون)
اسلاید چهارم(سولی)
گایز میخوام بگم سولی شخصیت منفیه و لطفا ناراحت نشد من دچار مشکل کمبود اسم شدم و مجبور شدم اسم اونو بزرم
وگرنه که اصلا منظورم سولی خودمون نیست
۵.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.