الهه عشق و زیبایی پارت¹²↓
الهه عشق و زیبایی پارت¹²↓
نمیدیدش.
هر چی میگشت اثری ازش نبود.
افرادش اونجا بودن و میگشتن ولی چیزی پیدا نمیکردن
سرش سوت میکشید و فقط تنها چیزی الان میخواست این بود که یونا رو سالم پیدا بکنه.
نیست هیچی نیست انگار دود شده رفته هوا. کامیون هم هیچ سرنشینی نداشته.
دو دستشو پشت سرش قلاب کرد و رو به جیمین کرد
هیچی چیزی نمیتونست بگه
بین دشمناش دنبال باعث و بانی این اتفاق میگشت ولی بدبخواهاش بیشتر از اون بودن که بتونه سریع تصمیم بگیره
باید پیداش کنم هر طور شده باید پیداش کنم اون نباید قاطی این داستانا بشه.....
فلش بک
اسمش جئون جونگکوکه و 24 سال سن داره رییس باند بلک لِوِله و...
برو سر اصل مطلب چیکار باید باهاش بکنم؟
برای همینه که مامور مورد علاقمی
بهش نزدیک شو و از کاراش سر در بیار. نیازی به دستگیری نیست. خودتو لو نده و بزار همون آدم مظلومی باشی که به ظاهر هستی
یونا پوزخندی زد و همونطور که به سمت در میرفت گفت
+ مظلوم؟
اوکی مظلوم بودنو نشونتون
میدم
پایان فلش بک
نمیدیدش.
هر چی میگشت اثری ازش نبود.
افرادش اونجا بودن و میگشتن ولی چیزی پیدا نمیکردن
سرش سوت میکشید و فقط تنها چیزی الان میخواست این بود که یونا رو سالم پیدا بکنه.
نیست هیچی نیست انگار دود شده رفته هوا. کامیون هم هیچ
سرنشینی نداشته.
دو دستشو پشت سرش قلاب کرد و رو به جیمین کرد
هیچی چیزی نمیتونست بگه
بین دشمناش دنبال باعث و بانی این اتفاق میگشت ولی بدبخواهاش بیشتر از اون بودن که بتونه سریع تصمیم بگیره
باید پیداش کنم هر طور شده باید پیداش کنم اون نباید قاطی این
داستانا بشه.....
فلش بک
و
اسمش جئون جونگکوکه و 24 سال سن داره رییس باند بلک لوله
برو سر اصل مطلب چیکار باید باهاش بکنم؟
برای همینه که مامور مورد علاقمی
بهش نزدیک شو و از کاراش سر در بیار. نیازی به دستگیری نیست. خودتو لو نده و بزار همون آدم مظلومی باشی که به ظاهر
هستی
یونا پوزخندی زد و همونطور که به سمت در میرفت گفت
+ مظلوم؟
اوکی مظلوم بودن و نشونت میدم
پایان فلش بک
من همونیم که از این به بعد همسرت باهاش طرفه...
سرشو عقب برد و دور صندلی یونا قدم زد
رو به روش رسید و دستشو زیر چونه یونا برد و سرشو به بالا هدایت کرد.نور لامپ پشت سرش بود و یونا هنوز نمیتونست چهرشو ببینه.
از من نترس...
قراره کلی با هم خوش بگذرونیم...
یونا از این بهش دست میزد و اینقدر بهش نزدیک بود حالش بد شد و سرشو کج کرد و خودشو به پشتی صندلی فشار داد.
جکسون دستشو پایین انداخت و خندید.
اینجایی بخاطر اشتباه کوچولوی جناب جئون جونگکوک در به در دنبالته و این مثل یه فیلم سینمایی برام لذت
بخشه.
خب حالا در مورد تو
اگه دختر خوبی باشی زیاد بهت سخت نمیگیرم
گفت و سمت افرادش که دم در بودن رفت. چیزی بهشون گفت و خارج شد.
یونا بازیگر خوبی بود ولی انتظار این حرکت ناگهانی رو نداشت
بخاطر این حتما درخواست اضافه حقوق میده.
نامجون در زد و وارد دفتر جونگکوک شد.
در رو پشت سرش بست و قدم زنان به سمتش رفت
جونگکوک هیچ سیگنالی از سمت موبایلش دریافت نمیکنیم دوربین های منطقه هم به طرز عجیبی خاموش شدن.ولی من دارم سعی خودمو میکنم...
نامجون اگه تو و تیمت نتونین پیداش کنین بهت
قول نمیدن بلایی سرت نیارم
* هي با هیونگت درست صحبت کن
من رئيسم یا تو رئیسی؟
شوخیو بزار کنار و بهم اعتماد کن . پیداش میکنم
همون لحظه موبایل جونگکوک زنگ خورد و شماره ناشناسی روی صفحه اومد
کمی نگاه موبایلش کرد و نهایتا جواب داد
اوه سلام جئون دلت برام تنگ نشده بود؟
بعد از شنیدن صدای جکسون از پشت تلفن عصبانیت وحشتناکی سراغش اومد و باعث شد موبایلو بیشتر تو دستش فشار بده.
بگو...که....کار... تو... نبوده
شمرده شمرده حرف زدنش باعث میشد جکسون هم متوجه عصبانیتش بشه و این براش جالب و سرگرم کننده بود. با لحن طنز آمیزش شروع به صحبت کرد
اتفاقا در همین مورد میخواستم باهات صحبت کنم. باید بگم اره کار من بوده تعجب کردی نه؟
بخاطر اون مدارک لعنتی خودتو تو بد دردسری قرار دادی و انگ...
تند نرو. حالا که یه چیز ارزشمند پیش خودم دارم
چرا فقط مدارکو بگیرم؟
تو
آدم عوضی......
حتى نامجون هم الان از جونگکوک میترسید تا به حال اینطور ندیده بودش و هیچ ایده ای نداشت که چی باعث شده تا این حد عصبانی بشه
سریع میرم سر اصل مطلب.
بین یونا و باندت يكيو انتخاب کن.
بهت یه هفته فرصت میدم و امیدوارم تصمیم درستی بگیری.فعلا...
تماس که تموم شد جونگکوک موبایلشو روی زمین کوبید و دستاشو
روی میزش گذاشت
اون... اون حرومزاده....
نمیدیدش.
هر چی میگشت اثری ازش نبود.
افرادش اونجا بودن و میگشتن ولی چیزی پیدا نمیکردن
سرش سوت میکشید و فقط تنها چیزی الان میخواست این بود که یونا رو سالم پیدا بکنه.
نیست هیچی نیست انگار دود شده رفته هوا. کامیون هم هیچ سرنشینی نداشته.
دو دستشو پشت سرش قلاب کرد و رو به جیمین کرد
هیچی چیزی نمیتونست بگه
بین دشمناش دنبال باعث و بانی این اتفاق میگشت ولی بدبخواهاش بیشتر از اون بودن که بتونه سریع تصمیم بگیره
باید پیداش کنم هر طور شده باید پیداش کنم اون نباید قاطی این داستانا بشه.....
فلش بک
اسمش جئون جونگکوکه و 24 سال سن داره رییس باند بلک لِوِله و...
برو سر اصل مطلب چیکار باید باهاش بکنم؟
برای همینه که مامور مورد علاقمی
بهش نزدیک شو و از کاراش سر در بیار. نیازی به دستگیری نیست. خودتو لو نده و بزار همون آدم مظلومی باشی که به ظاهر هستی
یونا پوزخندی زد و همونطور که به سمت در میرفت گفت
+ مظلوم؟
اوکی مظلوم بودنو نشونتون
میدم
پایان فلش بک
نمیدیدش.
هر چی میگشت اثری ازش نبود.
افرادش اونجا بودن و میگشتن ولی چیزی پیدا نمیکردن
سرش سوت میکشید و فقط تنها چیزی الان میخواست این بود که یونا رو سالم پیدا بکنه.
نیست هیچی نیست انگار دود شده رفته هوا. کامیون هم هیچ
سرنشینی نداشته.
دو دستشو پشت سرش قلاب کرد و رو به جیمین کرد
هیچی چیزی نمیتونست بگه
بین دشمناش دنبال باعث و بانی این اتفاق میگشت ولی بدبخواهاش بیشتر از اون بودن که بتونه سریع تصمیم بگیره
باید پیداش کنم هر طور شده باید پیداش کنم اون نباید قاطی این
داستانا بشه.....
فلش بک
و
اسمش جئون جونگکوکه و 24 سال سن داره رییس باند بلک لوله
برو سر اصل مطلب چیکار باید باهاش بکنم؟
برای همینه که مامور مورد علاقمی
بهش نزدیک شو و از کاراش سر در بیار. نیازی به دستگیری نیست. خودتو لو نده و بزار همون آدم مظلومی باشی که به ظاهر
هستی
یونا پوزخندی زد و همونطور که به سمت در میرفت گفت
+ مظلوم؟
اوکی مظلوم بودن و نشونت میدم
پایان فلش بک
من همونیم که از این به بعد همسرت باهاش طرفه...
سرشو عقب برد و دور صندلی یونا قدم زد
رو به روش رسید و دستشو زیر چونه یونا برد و سرشو به بالا هدایت کرد.نور لامپ پشت سرش بود و یونا هنوز نمیتونست چهرشو ببینه.
از من نترس...
قراره کلی با هم خوش بگذرونیم...
یونا از این بهش دست میزد و اینقدر بهش نزدیک بود حالش بد شد و سرشو کج کرد و خودشو به پشتی صندلی فشار داد.
جکسون دستشو پایین انداخت و خندید.
اینجایی بخاطر اشتباه کوچولوی جناب جئون جونگکوک در به در دنبالته و این مثل یه فیلم سینمایی برام لذت
بخشه.
خب حالا در مورد تو
اگه دختر خوبی باشی زیاد بهت سخت نمیگیرم
گفت و سمت افرادش که دم در بودن رفت. چیزی بهشون گفت و خارج شد.
یونا بازیگر خوبی بود ولی انتظار این حرکت ناگهانی رو نداشت
بخاطر این حتما درخواست اضافه حقوق میده.
نامجون در زد و وارد دفتر جونگکوک شد.
در رو پشت سرش بست و قدم زنان به سمتش رفت
جونگکوک هیچ سیگنالی از سمت موبایلش دریافت نمیکنیم دوربین های منطقه هم به طرز عجیبی خاموش شدن.ولی من دارم سعی خودمو میکنم...
نامجون اگه تو و تیمت نتونین پیداش کنین بهت
قول نمیدن بلایی سرت نیارم
* هي با هیونگت درست صحبت کن
من رئيسم یا تو رئیسی؟
شوخیو بزار کنار و بهم اعتماد کن . پیداش میکنم
همون لحظه موبایل جونگکوک زنگ خورد و شماره ناشناسی روی صفحه اومد
کمی نگاه موبایلش کرد و نهایتا جواب داد
اوه سلام جئون دلت برام تنگ نشده بود؟
بعد از شنیدن صدای جکسون از پشت تلفن عصبانیت وحشتناکی سراغش اومد و باعث شد موبایلو بیشتر تو دستش فشار بده.
بگو...که....کار... تو... نبوده
شمرده شمرده حرف زدنش باعث میشد جکسون هم متوجه عصبانیتش بشه و این براش جالب و سرگرم کننده بود. با لحن طنز آمیزش شروع به صحبت کرد
اتفاقا در همین مورد میخواستم باهات صحبت کنم. باید بگم اره کار من بوده تعجب کردی نه؟
بخاطر اون مدارک لعنتی خودتو تو بد دردسری قرار دادی و انگ...
تند نرو. حالا که یه چیز ارزشمند پیش خودم دارم
چرا فقط مدارکو بگیرم؟
تو
آدم عوضی......
حتى نامجون هم الان از جونگکوک میترسید تا به حال اینطور ندیده بودش و هیچ ایده ای نداشت که چی باعث شده تا این حد عصبانی بشه
سریع میرم سر اصل مطلب.
بین یونا و باندت يكيو انتخاب کن.
بهت یه هفته فرصت میدم و امیدوارم تصمیم درستی بگیری.فعلا...
تماس که تموم شد جونگکوک موبایلشو روی زمین کوبید و دستاشو
روی میزش گذاشت
اون... اون حرومزاده....
۷.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.