رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_64
امیرعلی رو از پشت تشخیص دادم و سراسیمه به سمتش رفتم بدون اینکه سلام علیکی کنه گفت

+چیشده داداش چرا انقدر پریشونی

لب زدم ماهک

اونم با دو به سمت ماشین اومد باهم روی بران کاردی گزاشتیمش و به سمت اورژانس بردیمش

مسئولای اونجا نزاشتن برم داخل و فقط امیرعلی رفت نیم ساعتی بعد بیرون اومد با استرس به سمتش رفتم با صدای ارومی گفت

+بهوش اومده

میخاستم به سمت بخش برم که صداش متوقفم کرد

+ارش چند لحظه ای میای اتاقم

با شک وارد اتاقش شدم

اشاره کرد که بشینم روی مبل کلافه بنظر میرسید

بدون هیچ مقدمه چینی شروع به حرف زدن کرد

+ارش این دومین باره ک ماهک خانومو میاری اینجا

_خب؟

+هردو بارم به هیچ مشکل مشکوک جسمی برنخوردیم

_که چی به چی میخوای برسی امیرعلی

+واضحه میخام به چی برسم ارش

_اونجوری که فکر میکنی نیس همه چی ارومه

+چطور همه چی ارومه که دوبار به ماهک شک عصبی وارد شده

_حتما بخاطر مشکلاتیه که قبلا واسش بوجود اومده

+چه مشکلی

_نمیدونم مثلا مرگ یکدفعه ای پدر مادرش

+مرگ یکدفعه ای پدر و مادرش ارتباطی با تو داشته؟

با تعجب ابرویی بالا انداختم و گفتم

_چی میگی امیر علی نه چه ربطی میتونه داشته باشه

ریلکس تکیشو به صندلی زد و ادامه داد

_پس چرا هر دوبار بعد از اینکه بهوش اومد ازینکه بخاد تورو ببینه ممانعت کرد؟

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۱۲)

#رمان_ماهک #پارت_65اخمامو کشیدم توهم از سر جام بلند شدم و هم...

#رمان_ماهک #پارت_66ماهک✍ امروز قراره سمیرا خانوم و شوهرش بیا...

#رمان_ماهک #پارت_63با داد اسممو صدا میکرد و چند بار دستگیره ...

#رمان_ماهک #پارت_62ازینکه بدن لختمو داشت میدید حس خیلی بدی د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط