مروارید سفید
مروارید سفید
پارت⁸
(فردا)
ویو ات
رفتم دفتر دیدم که مدیر و تهیونگ اونجان...تهیونگو که دیدم سرمو بردم پایین..از صداش فهمیدم پوزخند زد..بهشون سلام کردم و مدیر هم از اونجا رفت..تهیونگ رفت و درو بست
کیم:میبینم که اومدی دفتر...فقط بخاطر برادرت
(ات همچنان صورتش پایینه)
ویو ته
چونشو گرفتم و صورتشو اوردم بالا و لبخند زدم
کیم:نترس کاری باهات ندارم..
که ات هم صورتشو از دستم جدا کرد و از دفتر رفت بیرون...ساعتو نگاه کردم دیدم که باید برم سره کلاس...
ویو ات
سریع از دفتر رفتم و وارد کلاسی که امروز باید میرفتیم رفتم...
(بعد از دانشگاه)
(توجه:ات با جونگکوک توی راهن و هنوز به خونه نرسیدن)
ویو ات
داشتیم راه میرفتیم که...یهو یکی اومد جلومون..صورتش پیدا نبود...فهمیدم که در خطریم..سریع دست جونگکوکو گرفتم
ات:فرار کن
و تامن خواستم برم جونگکوک وایساد و هیچ کاری نکرد..تا اینکه اون مرد با جونگکوک درگیر شد...یعنی چی شده؟..جونگکوک همچنان داشت میزدش و دوتاییشون کتک میخوردن..به سمتشون رفتم و کشیدمشون کنار...
ات:کاری باهمدیگه نداشته باشید
که یهو اون مرد حرف زد...صداش آشنا بود..اون...تهیونگ بود!..ماسکشو در آورد و شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ:خب خب..جئون جونگکوک قول داده بودم درست باهات رفتار کنم ولی خواهرت باهام درست رفتار نکرد که من بخوام بکنم!
جئون:خیلیم عالی!..تو ارزش سگ هم نداری
تهیونگ:نمیخواید که از دانشگاه پرتتون کنم بیرون؟
جئون:تو فقط استاد دانشگاهی و کار دیگه ای نمیتونی بکنی
تهیونگ:ولی من هر حرفی با رئیس دانشگاه بزنم قبول میکنه
جئون:آیش...شت..چی میخوای؟
تهیونگ:اونو(اشاره به ات)
جئون:شوخی جالبی نبود!(جدی)
تهیونگ:ولی من شوخی نکردم(جدی)
جئون:توکه میدونی من ات رو به یه پیرمرد نمیدم درسته؟
تهیونگ:پیرمرد؟(پوزخند)من فقط ۸ سال ازش بزرگ ترم
جئون:اینو ول کن..بدون که من خواهرمو بهت نمیدم
تهیونگ:پس دوست دارید که اخراج شید هوم؟
جئون:اخراج؟(خنده)پس اتو دوست نداری...فقط میخواس ازش استفاده کنی(عصبی)
تهیونگ:چه ربطی داره؟
جئون:اگه واقعا عاشقش بودی اخراجش میکردی؟
تهیونگ:...
(گایز توجه بعضی موقع ها من بجای کیم مینویسم تهیونگ یا ته پس گیج نشید)
ات:جونگکوک بیا بریم..مهم نیست
تهیونگ:(پوزخند)چرا تا الان حرفی نزدی خوشگله؟
ات:میخوای حرف زدنمو نشونت بدم مرتیکه؟
تهیونگ:اوه خوشم اومد
ویو نویسنده
تهیونگ قدم به قدم نزدیک ات میشد که جونگکوک سیلی محکمی نسیبش کرد...
تهیونگ:اگه تو نبودی تا الان من میتونستم این دخترو مال خودم کنم!
این پارت شرایط نداره..هروقت نوشتم میزارم ولی حمایت بکنیداااا
پارت⁸
(فردا)
ویو ات
رفتم دفتر دیدم که مدیر و تهیونگ اونجان...تهیونگو که دیدم سرمو بردم پایین..از صداش فهمیدم پوزخند زد..بهشون سلام کردم و مدیر هم از اونجا رفت..تهیونگ رفت و درو بست
کیم:میبینم که اومدی دفتر...فقط بخاطر برادرت
(ات همچنان صورتش پایینه)
ویو ته
چونشو گرفتم و صورتشو اوردم بالا و لبخند زدم
کیم:نترس کاری باهات ندارم..
که ات هم صورتشو از دستم جدا کرد و از دفتر رفت بیرون...ساعتو نگاه کردم دیدم که باید برم سره کلاس...
ویو ات
سریع از دفتر رفتم و وارد کلاسی که امروز باید میرفتیم رفتم...
(بعد از دانشگاه)
(توجه:ات با جونگکوک توی راهن و هنوز به خونه نرسیدن)
ویو ات
داشتیم راه میرفتیم که...یهو یکی اومد جلومون..صورتش پیدا نبود...فهمیدم که در خطریم..سریع دست جونگکوکو گرفتم
ات:فرار کن
و تامن خواستم برم جونگکوک وایساد و هیچ کاری نکرد..تا اینکه اون مرد با جونگکوک درگیر شد...یعنی چی شده؟..جونگکوک همچنان داشت میزدش و دوتاییشون کتک میخوردن..به سمتشون رفتم و کشیدمشون کنار...
ات:کاری باهمدیگه نداشته باشید
که یهو اون مرد حرف زد...صداش آشنا بود..اون...تهیونگ بود!..ماسکشو در آورد و شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ:خب خب..جئون جونگکوک قول داده بودم درست باهات رفتار کنم ولی خواهرت باهام درست رفتار نکرد که من بخوام بکنم!
جئون:خیلیم عالی!..تو ارزش سگ هم نداری
تهیونگ:نمیخواید که از دانشگاه پرتتون کنم بیرون؟
جئون:تو فقط استاد دانشگاهی و کار دیگه ای نمیتونی بکنی
تهیونگ:ولی من هر حرفی با رئیس دانشگاه بزنم قبول میکنه
جئون:آیش...شت..چی میخوای؟
تهیونگ:اونو(اشاره به ات)
جئون:شوخی جالبی نبود!(جدی)
تهیونگ:ولی من شوخی نکردم(جدی)
جئون:توکه میدونی من ات رو به یه پیرمرد نمیدم درسته؟
تهیونگ:پیرمرد؟(پوزخند)من فقط ۸ سال ازش بزرگ ترم
جئون:اینو ول کن..بدون که من خواهرمو بهت نمیدم
تهیونگ:پس دوست دارید که اخراج شید هوم؟
جئون:اخراج؟(خنده)پس اتو دوست نداری...فقط میخواس ازش استفاده کنی(عصبی)
تهیونگ:چه ربطی داره؟
جئون:اگه واقعا عاشقش بودی اخراجش میکردی؟
تهیونگ:...
(گایز توجه بعضی موقع ها من بجای کیم مینویسم تهیونگ یا ته پس گیج نشید)
ات:جونگکوک بیا بریم..مهم نیست
تهیونگ:(پوزخند)چرا تا الان حرفی نزدی خوشگله؟
ات:میخوای حرف زدنمو نشونت بدم مرتیکه؟
تهیونگ:اوه خوشم اومد
ویو نویسنده
تهیونگ قدم به قدم نزدیک ات میشد که جونگکوک سیلی محکمی نسیبش کرد...
تهیونگ:اگه تو نبودی تا الان من میتونستم این دخترو مال خودم کنم!
این پارت شرایط نداره..هروقت نوشتم میزارم ولی حمایت بکنیداااا
۵.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.