فیک(سرنوشت ) پارت ۳۴
فیک(سرنوشت ) پارت ۳۴
آلیس ویو
دم در قصر از کالسکه پایین شدم و به کسی که منو رسونده بود گفتم که به بقیه بگه..
آلیس: بگو که آلیس گفت..بابام و مایا باید کنار مامانم دفن بشن...
&:بله خانم..
آلیس: میتونی بری.
سری خم کرد و سوار کالسکه شد و راه افتاد به رفتنش خیره بودم که دستم توسط کسی کشیده شد...و دنبال خودش کشیدیم...
منم بدون اعتراضی دنبالش راه افتادم..وارد سالن شدیم که دستمو با ضربت ول کرد.
جونگ کوک: اصلا معلومه کجایی..
آروم گوشهی وایستادم و با چشمای اشکیم به زمین خیره شدم.
دستم خونی بود و لباسمم همنطور .
جونگ کوک: لال شدی...ها...گفتم کجا بودی؟
آلیس: با..بابام...
جونگ کوک: بابات چی ها..بابات چی؟
آلیس: مُرد.
حرفمو سریع زدم و به سمت پله ها دویدم بیشتر از ۵ پله رو رفته بودم که صداش تو گوشم پیچید
جونگ کوک: چه خوب یک عوضی از این دنيا کم شد...
بغضمو قورت دادم و قدم بعدیمو برداشتم که با قدمم سرم گیج رفت و ندونستم پامو کجا گذاشتم.
تعادلمو از دست دادم و با پشت افتادم...دونه دونه از پله ها پایین میرفتم که بلاخره کف سالن پخش زمین شدم...جونگ کوک دیدم که هیچ واکنشی نشون نداد اما هلنا و تهیونگ و دیدم که به سمتم دویدن...
چشمامو بستم و سیاهییییییی
جونگ کوک ویو
بدون توجه به افتادن آلیس از پله ها خاستم برم که صدا نگران تهیونگ مانع رفتنم شد
تهیونگ: خون!!!..
برگشتم به سمتشون که تهیونگ با دستی خونی بهم نگاه کرد...
نگران شدم و سریع رفتم به سمتشون..روی زمین کنار آلیس نشستم و سرشو روی پام گذاشتم...سرش زخمی شده بود و ازش خون میرفت...
براید استایل بغلش کردم و به سمت اتاقم راه افتادم..
روی تخت خوابوندمش و گفتم پزشک و خبر کنن..
یه نگاهی بهش انداختم و بدون حرفی از اتاق بیرون شدم
چند قدم از اتاق دور شده بودم که دستی رو شونم گذاشته شد..برگشتم تهیونگ بود
تهیونگ: میخام باهات حرف بزنم
جونگ کوک: درمورد چی؟
تهیونگ: آلیس
جونگ کوک: من نمیخام درمورد اون چیزی بگم یا چیزی بیشنوم
تهیونگ: فقط چند لحظه
جونگ کوک: باشه..
تهیونگ: بیا دنبالم
غلط املایی بود معذرت 💗
خب شرط پارت قبل و نگاه کرده بودین؟؟؟
این پارت شرط نداره
اما پارت های بعدی دوباره شرط داره.
آلیس ویو
دم در قصر از کالسکه پایین شدم و به کسی که منو رسونده بود گفتم که به بقیه بگه..
آلیس: بگو که آلیس گفت..بابام و مایا باید کنار مامانم دفن بشن...
&:بله خانم..
آلیس: میتونی بری.
سری خم کرد و سوار کالسکه شد و راه افتاد به رفتنش خیره بودم که دستم توسط کسی کشیده شد...و دنبال خودش کشیدیم...
منم بدون اعتراضی دنبالش راه افتادم..وارد سالن شدیم که دستمو با ضربت ول کرد.
جونگ کوک: اصلا معلومه کجایی..
آروم گوشهی وایستادم و با چشمای اشکیم به زمین خیره شدم.
دستم خونی بود و لباسمم همنطور .
جونگ کوک: لال شدی...ها...گفتم کجا بودی؟
آلیس: با..بابام...
جونگ کوک: بابات چی ها..بابات چی؟
آلیس: مُرد.
حرفمو سریع زدم و به سمت پله ها دویدم بیشتر از ۵ پله رو رفته بودم که صداش تو گوشم پیچید
جونگ کوک: چه خوب یک عوضی از این دنيا کم شد...
بغضمو قورت دادم و قدم بعدیمو برداشتم که با قدمم سرم گیج رفت و ندونستم پامو کجا گذاشتم.
تعادلمو از دست دادم و با پشت افتادم...دونه دونه از پله ها پایین میرفتم که بلاخره کف سالن پخش زمین شدم...جونگ کوک دیدم که هیچ واکنشی نشون نداد اما هلنا و تهیونگ و دیدم که به سمتم دویدن...
چشمامو بستم و سیاهییییییی
جونگ کوک ویو
بدون توجه به افتادن آلیس از پله ها خاستم برم که صدا نگران تهیونگ مانع رفتنم شد
تهیونگ: خون!!!..
برگشتم به سمتشون که تهیونگ با دستی خونی بهم نگاه کرد...
نگران شدم و سریع رفتم به سمتشون..روی زمین کنار آلیس نشستم و سرشو روی پام گذاشتم...سرش زخمی شده بود و ازش خون میرفت...
براید استایل بغلش کردم و به سمت اتاقم راه افتادم..
روی تخت خوابوندمش و گفتم پزشک و خبر کنن..
یه نگاهی بهش انداختم و بدون حرفی از اتاق بیرون شدم
چند قدم از اتاق دور شده بودم که دستی رو شونم گذاشته شد..برگشتم تهیونگ بود
تهیونگ: میخام باهات حرف بزنم
جونگ کوک: درمورد چی؟
تهیونگ: آلیس
جونگ کوک: من نمیخام درمورد اون چیزی بگم یا چیزی بیشنوم
تهیونگ: فقط چند لحظه
جونگ کوک: باشه..
تهیونگ: بیا دنبالم
غلط املایی بود معذرت 💗
خب شرط پارت قبل و نگاه کرده بودین؟؟؟
این پارت شرط نداره
اما پارت های بعدی دوباره شرط داره.
۱۵.۶k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.