فراتر از دوستی قسمت ¹⁷
فراتر از دوستی قسمت ¹⁷
فیلیکس تلفن رو قطع کرد و رفت سمت خونه خواهرش سریع درو باز کرد و رفت داخل دید خواهرش رو کاناپه دراز کشیده و هانول کنارش نشسته
" چیشدی جیا ؟ "
Jeai:
" هیچی از روی صندلی افتادم یکم کمرم درد میکنه باید بریم بیمارستان؟ "
Felix:
" معلومه ک باید بریم "
همون موقع بود ک در دوباره سریع باز شد و خواهر کوچیک ترشون اومد داخل
Jevan:
" چی...ش...دی...؟ * نفس نفس * "
Felix:
" جیوون تو اینجا چیکار میکنی ؟ "
Jevan:
" هانول زنگ زد بیام از دانشگاه تا اینجا رو کاملن دویدم ب سوک نام زنگ زدی ؟ "
Jeai:
" ن ... زنگ نزدم "
Felix:
" من زنگ زدم عصبانی شدم از بی مسئولیتیش "
Jeai:
" من با سوک نام قهر کردم خودش ک باید از حال و احوال من باخبر بشه مگه نباید بیاد خونه ؟ "
همون موقع بود ک در سریع باز شد و سوک نام اومد داخل و سریع رفت سمت جیا
" چیشدی ملکم بیا بریم بیمارستان ببینیم کمرت چیشده میتونی راه بری یا بغلت کنم ؟ "
Felix:
انقد قربون صدقه هم رفتن ک حالم ب هم خورد جیا رو بردیم بیمارستان و چکاپ شد کمرش مشکلی پیدا نکرده بود فقد باعث شده بود عضله های کمرش درد بگیره هنوز تو بیمارستان بودیم منو جیوون داشتیم از خستگی میمردیم
Jevan:
" اوپا میشه بریم فردا امتحان دارم اینا هم یکسره دارن واسه هم لاو میترکونن آخر قراره تا ساعت ¹² شب معطل باشیم الان ساعت چنده خسته شدم "
فیلیکس گوشیش رو از تو جیب کتش در آورد و صفحه گوشی رو روشن کرد
" ساعت ¹¹:²⁹ دیقه هست بیا جدنی ب....* زنگ خوردن گوشی * بریم خونه منم خسته شدم "
فیلیکس رد تماس زد و برای مخاطب ' بچم🥹🦋🧸 ' تایپ کرد :
" چیشده هیون نمیتونم جواب بدم "
هیونجین سریع جواب پیامک رو داد
" کی میای خونه ؟ بیام دنبالت ؟"
Felix:
" ن نیازی نیست میام بگیر بخواب "
Hyunjin:
" خوابم نمیبره بغل میخوام "
Felix:
" ب سگت بگو بغلت کنه "
Hyunjin:
" اون ک تو نیست "
Felix:
" باشه پس بیدار بمون "
گوشی رو گذاشت تو کتش و و بلند شد
" جیوون بلند شو بریم اول تورو میرسونم بعد خودم میرم "
Jevan:
" باشه بریم آژانس بگیرم "
رفتن آژانس گرفتن جیوون جلوی دانشگاه پیاده شد و با فیلیکس خدافظی کرد و بعد رفت سمت خونه هیونجین رسید ب خونه ... بادیگارد هاش در دروازه رو باز کردن فیلیکس رفت سمت در خونه ک یکدفعه در خونه باز شد و با قیافه هیونجین رو به رو شد
" اومدی بلخره "
با کین حرفش فیلیکس خودش رو انداخت تو بغل هیونجین
" خسته شدم هیون کل بدنم درد میکنه نمیتونم راه برم پام خیلی اذیتم میکنه خوابم میاد "
Hyunjin:
" بیا داخل ببینم "
هیونجین و فیلیکس رفتن داخل فیلیکس خواست خودش رو بندازه رو کاناپه ک هیونجین مانع شد
" برو لباست رو عوض کن برو بخواب خب "
فیلیکس رفت لباسش رو عوض کرد حوصله پوشیدن لباس های جدید نداشت همون تیشرت و شورتکی ک تو خونه بود رو پوشید و خودش رو روی تخت انداخت
فیلیکس تلفن رو قطع کرد و رفت سمت خونه خواهرش سریع درو باز کرد و رفت داخل دید خواهرش رو کاناپه دراز کشیده و هانول کنارش نشسته
" چیشدی جیا ؟ "
Jeai:
" هیچی از روی صندلی افتادم یکم کمرم درد میکنه باید بریم بیمارستان؟ "
Felix:
" معلومه ک باید بریم "
همون موقع بود ک در دوباره سریع باز شد و خواهر کوچیک ترشون اومد داخل
Jevan:
" چی...ش...دی...؟ * نفس نفس * "
Felix:
" جیوون تو اینجا چیکار میکنی ؟ "
Jevan:
" هانول زنگ زد بیام از دانشگاه تا اینجا رو کاملن دویدم ب سوک نام زنگ زدی ؟ "
Jeai:
" ن ... زنگ نزدم "
Felix:
" من زنگ زدم عصبانی شدم از بی مسئولیتیش "
Jeai:
" من با سوک نام قهر کردم خودش ک باید از حال و احوال من باخبر بشه مگه نباید بیاد خونه ؟ "
همون موقع بود ک در سریع باز شد و سوک نام اومد داخل و سریع رفت سمت جیا
" چیشدی ملکم بیا بریم بیمارستان ببینیم کمرت چیشده میتونی راه بری یا بغلت کنم ؟ "
Felix:
انقد قربون صدقه هم رفتن ک حالم ب هم خورد جیا رو بردیم بیمارستان و چکاپ شد کمرش مشکلی پیدا نکرده بود فقد باعث شده بود عضله های کمرش درد بگیره هنوز تو بیمارستان بودیم منو جیوون داشتیم از خستگی میمردیم
Jevan:
" اوپا میشه بریم فردا امتحان دارم اینا هم یکسره دارن واسه هم لاو میترکونن آخر قراره تا ساعت ¹² شب معطل باشیم الان ساعت چنده خسته شدم "
فیلیکس گوشیش رو از تو جیب کتش در آورد و صفحه گوشی رو روشن کرد
" ساعت ¹¹:²⁹ دیقه هست بیا جدنی ب....* زنگ خوردن گوشی * بریم خونه منم خسته شدم "
فیلیکس رد تماس زد و برای مخاطب ' بچم🥹🦋🧸 ' تایپ کرد :
" چیشده هیون نمیتونم جواب بدم "
هیونجین سریع جواب پیامک رو داد
" کی میای خونه ؟ بیام دنبالت ؟"
Felix:
" ن نیازی نیست میام بگیر بخواب "
Hyunjin:
" خوابم نمیبره بغل میخوام "
Felix:
" ب سگت بگو بغلت کنه "
Hyunjin:
" اون ک تو نیست "
Felix:
" باشه پس بیدار بمون "
گوشی رو گذاشت تو کتش و و بلند شد
" جیوون بلند شو بریم اول تورو میرسونم بعد خودم میرم "
Jevan:
" باشه بریم آژانس بگیرم "
رفتن آژانس گرفتن جیوون جلوی دانشگاه پیاده شد و با فیلیکس خدافظی کرد و بعد رفت سمت خونه هیونجین رسید ب خونه ... بادیگارد هاش در دروازه رو باز کردن فیلیکس رفت سمت در خونه ک یکدفعه در خونه باز شد و با قیافه هیونجین رو به رو شد
" اومدی بلخره "
با کین حرفش فیلیکس خودش رو انداخت تو بغل هیونجین
" خسته شدم هیون کل بدنم درد میکنه نمیتونم راه برم پام خیلی اذیتم میکنه خوابم میاد "
Hyunjin:
" بیا داخل ببینم "
هیونجین و فیلیکس رفتن داخل فیلیکس خواست خودش رو بندازه رو کاناپه ک هیونجین مانع شد
" برو لباست رو عوض کن برو بخواب خب "
فیلیکس رفت لباسش رو عوض کرد حوصله پوشیدن لباس های جدید نداشت همون تیشرت و شورتکی ک تو خونه بود رو پوشید و خودش رو روی تخت انداخت
۶.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.