دلهره
# دلهره
part 13
نوئل : شاید
ویو نوئل
سرمو برگردوندم تا ببینم کیه که اومده و خلوتم رو بهم زده
اما با شخصی که دیدم شکه شدم چرا باید اون باشه
تهیونگ : یادمه یه زمانی با مادرم میومدم اینجا مادرم عاشق اینجا بود هر وقت که میومد سئول قبل از هر چیزی میومد اینجا و ساعت ها غرق تماشای اینجا میشد عاشق سکوت اینجا بودد
با حرفاش بهم ارامش خاصی وارد میشد حرفاش مثل یه قرص ارامش بخش بود
یه لبخند کوتاه زدم
نوئل : گفتی اون گردنبند مال مادرت بوده
تهیونگ : اهوم چرا میپرسی
نوئل: الا کجاست
تهیونگ : ....
نوئل : اها الا متوجه شدم ببخشید بابت سوالم خب من میرم تو سعی کن یکم اینجا بشینی تا به راز اینجا پی ببری
تهیونگ : صبر کن چندتا سوال ازت دارم
نوئل : بزارشون برای یه وقت دیگه الا وقتش نیس..
تهیونگ : برام مهمه به چندتاشونم جواب بدی کافیه
نوئل : خب بپرس
تهیونگ : چرا اونروز اونجوری بیهوش رو زمین افت...
نوئل : بسه قرار نیست هیج وقت به این سوالت جواب بدم قبلا بهت گفتم هیچ وقت راجب این موضوع کنجکاوی نکن فهمیدی اگه میخوای این سوالاتو بپرسی پس من فعلا میرم
تهیونگ : اما ..
نوئل بی تفاوت از کنارش رد شد و سوار ماشین شد و از اونجا تا جایی که میتونست دور شد
از گفتن اینا به کسی میترسید حقم داشت اخرین باری که این کارو کرد عاقبت خوبی نداشت
فلش بک به سه سال پیش
.....
part 13
نوئل : شاید
ویو نوئل
سرمو برگردوندم تا ببینم کیه که اومده و خلوتم رو بهم زده
اما با شخصی که دیدم شکه شدم چرا باید اون باشه
تهیونگ : یادمه یه زمانی با مادرم میومدم اینجا مادرم عاشق اینجا بود هر وقت که میومد سئول قبل از هر چیزی میومد اینجا و ساعت ها غرق تماشای اینجا میشد عاشق سکوت اینجا بودد
با حرفاش بهم ارامش خاصی وارد میشد حرفاش مثل یه قرص ارامش بخش بود
یه لبخند کوتاه زدم
نوئل : گفتی اون گردنبند مال مادرت بوده
تهیونگ : اهوم چرا میپرسی
نوئل: الا کجاست
تهیونگ : ....
نوئل : اها الا متوجه شدم ببخشید بابت سوالم خب من میرم تو سعی کن یکم اینجا بشینی تا به راز اینجا پی ببری
تهیونگ : صبر کن چندتا سوال ازت دارم
نوئل : بزارشون برای یه وقت دیگه الا وقتش نیس..
تهیونگ : برام مهمه به چندتاشونم جواب بدی کافیه
نوئل : خب بپرس
تهیونگ : چرا اونروز اونجوری بیهوش رو زمین افت...
نوئل : بسه قرار نیست هیج وقت به این سوالت جواب بدم قبلا بهت گفتم هیچ وقت راجب این موضوع کنجکاوی نکن فهمیدی اگه میخوای این سوالاتو بپرسی پس من فعلا میرم
تهیونگ : اما ..
نوئل بی تفاوت از کنارش رد شد و سوار ماشین شد و از اونجا تا جایی که میتونست دور شد
از گفتن اینا به کسی میترسید حقم داشت اخرین باری که این کارو کرد عاقبت خوبی نداشت
فلش بک به سه سال پیش
.....
۷.۲k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.