Love with die

Love with die
Part 1۳
ا/ت: داشتم خونش یا به قولی عمارتش میگشتم که فردی صدام کرد که توجهمو جلب کرد
جیهوپ: سلام..شما؟
ا/ت: سلام من ا/ت هستم ( یهو عینک دودی شو در آورد و با تعجب نگاهم کرد)
جیهوپ: سلام من جیهوپ یکی از رفقای کوک
جیمین: سلام ا/ت
ا/ت: تو باید همسر آلیسا باشی..
جیمین: اوو آلیسا..اون یک جاسوس بود کوکم دقیقه آخر فهمید منظورم کوکه از اولشم جاسوس بوده و فقط پولمو میخواست ( حرصی)
ا/ت: اووو ( یهو احساسات دلتنگی ام نسبت به کوک شدید شد طوری که بغضم گرفت) شما چقدر به کوک نزدیک بودید که من ندیدمتون؟
جیهوپ: اوو من مسافرت بودم جیمینم که می‌دونی و تهی هم همینطور ولی بقیه هم سر ماموریت بودن
ا/ت: بقیع؟
جیهوپ؛ حالا با اونا هم آشنا میشی بفرما..من باید برم بعدا میبینمت..مراقب کوچولوت هم باش
ا/ت: باشع خداحافظ ( تعجب) یهو لیا زنگ زد
ادمین=لیا: دوست صمیمی جدید ا/ت و دکترش
ا/ت: جانم لیا؟
لیا: کجایی عزیزم؟
ا/ت: من مثل اینکه تحت مراقبت دوستای کوکم..
لیا: اما..
ا/ت: میدونم میدونم
لیا: خب کجایی..باید چکاپت کنم دوبارع
ا/ت: چرا؟.. به یک مشکلی برخوردیم مثل اینکه
ا/ت: چی؟ ترس* ( از تهیونگ آدرسش رث پرسیدم*
****
ا/ت: لیا تعجب و سوالات رو بزار برای بعد الان بیا چکم کن
لیا: ب..باشع
ته: نگران*
**
لیا:درست حدس میزدم..تو دوقلو بارداری
دیدگاه ها (۵)

Love with die Part ۱۴ا/ت: تهیونگ نتونست آب دهنشو قورت بده و ...

Love with die Part ۱۵کوک: حس قشنگی داشت که بعد پنج سال که بد...

Love with die Part 1۲فصل دو از این پارت به بعد شروع میشعا/ت:...

Love with die Last Part ا/ت: لوازمم رو آماده کردم کوک از قبل...

پارت ۹۵ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط