Love with die
Love with die
Part 1۲
فصل دو از این پارت به بعد شروع میشع
ا/ت: یجای سرد و تاریک بود از شدت سرما بهوش اومدم و دیدم دستام از پشت بستس و دعا دعا میکرد اتفاقی واسع جونگ یول نیوفته که یک نفر اومد
..: تو باید جئون ا/ت باشی
ا/ت:.. خب؟
...: باید همسر آقای جونگ کوک رو پیش خودمون نگه داریم دیگه ( نیشخند)
ا/ت: ببینید آقای..من یک پسر پنج ماهه تو شکمم دارم خواهش میکنم کاری به اون نداشته باشید
.. : من لئو هستم یکی از رقیب های کوکم..چی؟.. کوک پسر داره؟
ا/ت: خب به من چه..
لئو: جواب منو بدع( عصبانی)
ا/ت: تا میخواستم چیزی بگم در باز شد و تهیونگ اومد تو و به لئو شلیک کرد*
ا/ت: تهیونگ؟
ته: حالت خوبه؟.. بیا بریم بیرون گرم شی برای بچت ضرر دارع
ا/ت:آ..
ته: صبر کن بریم بیرون همچی رو بهت توضیح بدم
*
ا/ت: خب؟
ته: بعد مرگ کوک ما یک باند زدیم با دوستامون برای باندی که تصمیم گرفتع بودند کوک رو نابود کنن چون اونی که کوک رو فلج کرده بود یکی از اعضای باند بکهیون بود
ا/ت: شت
ته: خب بگو ببینم..( اشاره به شکم ا/ت ( خنده))
ا/ت: خب..الان پنج ماهمه بچه هم پسره..
تع: دکتر چیزی نگفتع؟..
ا/ت:از سه ماهگی نرفتم..
ته: پس از کجا میگی؟
ا/ت: به خاطر کوک میگم..دوست دارم کپ کوک باشه تا منو یاد اون بندازه ( بغض)
ته: اوخی
ا/ت: بگذریم داریم کجا میریم
ته: خونه مت
ا/ت: واسه چی؟
ته: واسه اینکه در امان باشی..آبان خونت مناسب نیست..نگران نباش وسایلات رو آوردن
ا/ت: مرسی
Part 1۲
فصل دو از این پارت به بعد شروع میشع
ا/ت: یجای سرد و تاریک بود از شدت سرما بهوش اومدم و دیدم دستام از پشت بستس و دعا دعا میکرد اتفاقی واسع جونگ یول نیوفته که یک نفر اومد
..: تو باید جئون ا/ت باشی
ا/ت:.. خب؟
...: باید همسر آقای جونگ کوک رو پیش خودمون نگه داریم دیگه ( نیشخند)
ا/ت: ببینید آقای..من یک پسر پنج ماهه تو شکمم دارم خواهش میکنم کاری به اون نداشته باشید
.. : من لئو هستم یکی از رقیب های کوکم..چی؟.. کوک پسر داره؟
ا/ت: خب به من چه..
لئو: جواب منو بدع( عصبانی)
ا/ت: تا میخواستم چیزی بگم در باز شد و تهیونگ اومد تو و به لئو شلیک کرد*
ا/ت: تهیونگ؟
ته: حالت خوبه؟.. بیا بریم بیرون گرم شی برای بچت ضرر دارع
ا/ت:آ..
ته: صبر کن بریم بیرون همچی رو بهت توضیح بدم
*
ا/ت: خب؟
ته: بعد مرگ کوک ما یک باند زدیم با دوستامون برای باندی که تصمیم گرفتع بودند کوک رو نابود کنن چون اونی که کوک رو فلج کرده بود یکی از اعضای باند بکهیون بود
ا/ت: شت
ته: خب بگو ببینم..( اشاره به شکم ا/ت ( خنده))
ا/ت: خب..الان پنج ماهمه بچه هم پسره..
تع: دکتر چیزی نگفتع؟..
ا/ت:از سه ماهگی نرفتم..
ته: پس از کجا میگی؟
ا/ت: به خاطر کوک میگم..دوست دارم کپ کوک باشه تا منو یاد اون بندازه ( بغض)
ته: اوخی
ا/ت: بگذریم داریم کجا میریم
ته: خونه مت
ا/ت: واسه چی؟
ته: واسه اینکه در امان باشی..آبان خونت مناسب نیست..نگران نباش وسایلات رو آوردن
ا/ت: مرسی
- ۲۳.۰k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط