فیک: اتاق3۱۱
فیک: اتاق3۱۱
part¹³
ویو چه مین
پله ها خیلی قدیمی تر از اون چیزی هستند که بنظر میرسن
به ارومی پام رو گذاشتم رو پله ها و با کمک دیوار از پله ها بالا میرفتم
دوتا دستمام رو به دیوار بود و وزن خیلی کمی از بدن روی پله ها بود و این بود که خیلی خستم کرده بود و باعث میشد که هرچی بالا تر میرم بیشتر عرق کنم و بیشتر تعادلم رو حفظ کنم
ولی نباید غافل بشم و تمام قدرت خودمو جمع کنم و بالا برم
یه ۵۰ تا پله رو بالا رفته بودم ولی بازم خبری از هیج در نبود
خیلی خسته شده بودم و همچنان خیس عرق بودم
کم کم داشتم قدرتم از دست میدادم ولی بازم باید میرفتم بالا
اگه یه لحظه غافل بشم از این ارتفاع بیشتر از ۴ متر میافتم پایین
برای همین باید خیلی مواقب میبودم
سرم رو بردم بالا که یه در دیدم
و با دیدن در خیلی خوشحال شدم و سرعتم رو بیشتر کردم
و وقتی رسیدن به در اسم در رو دیدم
و وقتی اسمش رو ديديم خیلی ناميد شدم
اون در مال بخش من نبود
مثل اینکه برای رسیدن به هر در باید بیشتر از ۵۰ تا پله رو همینطوری برم بالا
و این واقعا خیلی خسته کننده و انرژی هدر دادنه ولی برای زنده موندن مجبورم
دوباره ۵۰ تا پله رو بالا رفتم و رسیدم به یه در دیگه ولی بازم اون در مال بخش من نبود
و دوباره ۵۰ تا پله دیگه بالا رفتم و اون در هم مال بخش من نبود
کاملا ناميد شده بودم به هر دری میرسیدم اون مال بخش من نبوده و واقعا این اتفاق خیلی ناميد کننده است
به شدت خسته شدم و از سر صورتم عرق داره میچکه توی حالت عادی بخوای این همه پله رو بری بالا اینقدر خسته نمیشی ولی من ورزن بیشتری بدنم رو با دیوار دارم میرم بالا و فقط نوک پام رو پله هاست
واقعا خیلی خسته شده بودن و دوباره که ۵۰ تا پله رو بالا رفتم یه دردیگه دیدم و مطمعن بودم که اونم مال بخش من نیست
ولی ناچار به اسم در نگاه کردم و خوشبختانه اون در مال بخش من بود
خیلی خوشحال شده بودم بلخره بعد از ۱۵۰ تا پله بالا آمدم رسیدن به در مورد نظر و پیداش کردم
با تمام قدرتم در رو هل دادم ولی باز نبود
اینقدر قدرتم رو در بود که یدفعه وزنم رفت روی پله ها و پله زیر پام شکست
و نزدیک بود که بیوفتم پایین ولی بخاطر اینکه دستگیره در رو گرفته بودم نیوفتاده پایین
و با قدرتم رفتم روی پله دیگه و با یه لگد محکم در باز شد
آمدم برم داخل که پله زیر پام صدا کرد و ترک برداشت
و به سرعت خودم رو به داخل پرت کردم که صدای شکستن یکی از استخوان هام رو شنیدم
و در بدی توی پام احساس کردم
ولی به زور جلوی خودمو گرفته بودم که صدای جیغ ام بلند نشه برای همین لباسم رو گاز میگرفتم
خیلی در بدی توی کل بدنم پیجیده بود و پام رو نمیتونستم هیچ جوره تکون بدم
ولی ناچار از اینکه باید برم بیرون
[(پایان part¹³)]
part¹³
ویو چه مین
پله ها خیلی قدیمی تر از اون چیزی هستند که بنظر میرسن
به ارومی پام رو گذاشتم رو پله ها و با کمک دیوار از پله ها بالا میرفتم
دوتا دستمام رو به دیوار بود و وزن خیلی کمی از بدن روی پله ها بود و این بود که خیلی خستم کرده بود و باعث میشد که هرچی بالا تر میرم بیشتر عرق کنم و بیشتر تعادلم رو حفظ کنم
ولی نباید غافل بشم و تمام قدرت خودمو جمع کنم و بالا برم
یه ۵۰ تا پله رو بالا رفته بودم ولی بازم خبری از هیج در نبود
خیلی خسته شده بودم و همچنان خیس عرق بودم
کم کم داشتم قدرتم از دست میدادم ولی بازم باید میرفتم بالا
اگه یه لحظه غافل بشم از این ارتفاع بیشتر از ۴ متر میافتم پایین
برای همین باید خیلی مواقب میبودم
سرم رو بردم بالا که یه در دیدم
و با دیدن در خیلی خوشحال شدم و سرعتم رو بیشتر کردم
و وقتی رسیدن به در اسم در رو دیدم
و وقتی اسمش رو ديديم خیلی ناميد شدم
اون در مال بخش من نبود
مثل اینکه برای رسیدن به هر در باید بیشتر از ۵۰ تا پله رو همینطوری برم بالا
و این واقعا خیلی خسته کننده و انرژی هدر دادنه ولی برای زنده موندن مجبورم
دوباره ۵۰ تا پله رو بالا رفتم و رسیدم به یه در دیگه ولی بازم اون در مال بخش من نبود
و دوباره ۵۰ تا پله دیگه بالا رفتم و اون در هم مال بخش من نبود
کاملا ناميد شده بودم به هر دری میرسیدم اون مال بخش من نبوده و واقعا این اتفاق خیلی ناميد کننده است
به شدت خسته شدم و از سر صورتم عرق داره میچکه توی حالت عادی بخوای این همه پله رو بری بالا اینقدر خسته نمیشی ولی من ورزن بیشتری بدنم رو با دیوار دارم میرم بالا و فقط نوک پام رو پله هاست
واقعا خیلی خسته شده بودن و دوباره که ۵۰ تا پله رو بالا رفتم یه دردیگه دیدم و مطمعن بودم که اونم مال بخش من نیست
ولی ناچار به اسم در نگاه کردم و خوشبختانه اون در مال بخش من بود
خیلی خوشحال شده بودم بلخره بعد از ۱۵۰ تا پله بالا آمدم رسیدن به در مورد نظر و پیداش کردم
با تمام قدرتم در رو هل دادم ولی باز نبود
اینقدر قدرتم رو در بود که یدفعه وزنم رفت روی پله ها و پله زیر پام شکست
و نزدیک بود که بیوفتم پایین ولی بخاطر اینکه دستگیره در رو گرفته بودم نیوفتاده پایین
و با قدرتم رفتم روی پله دیگه و با یه لگد محکم در باز شد
آمدم برم داخل که پله زیر پام صدا کرد و ترک برداشت
و به سرعت خودم رو به داخل پرت کردم که صدای شکستن یکی از استخوان هام رو شنیدم
و در بدی توی پام احساس کردم
ولی به زور جلوی خودمو گرفته بودم که صدای جیغ ام بلند نشه برای همین لباسم رو گاز میگرفتم
خیلی در بدی توی کل بدنم پیجیده بود و پام رو نمیتونستم هیچ جوره تکون بدم
ولی ناچار از اینکه باید برم بیرون
[(پایان part¹³)]
۵.۱k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.