وقتی رییست تبدیل به ددیت میشه
وقتی رییست تبدیل به ددیت میشه
p30
سه روز بعد – ویو تهیونگ
تمام خونه ساکت بود. حتی صدای ساعت هم اذیتم میکرد.
سه روزه که ات رفته. بدون هیچ پیامی، بدون نشونهای. فقط یه یادداشت کوتاه روی میز:
«باید بفهمم بدون تو میتونم زندگی کنم یا نه… لطفاً دنبالم نیا.»
دستم رو مشت کردم.
تهیونگ: تو نمیفهمی ات… نمیفهمی که بدون تو، من اصلن نفس نمیکشم...
ویو جونگکوک
داشتم از پلهها میاومدم پایین که تهیونگ رو دیدم، نشسته بود با همون تیشرتی که سه روز پیش پوشیده بود.
جونگکوک: تهی، باید یه کاری کنی. اینجوری فقط خودتو میخوری.
تهیونگ: من فقط نمیخوام اگه بلایی سرش اومد، خودمو نبخشم.
جونگکوک اومد جلو، یه پاکت بهش داد.
جونگکوک: اینو دیروز یه پیک ناشناس آورد. گفت برای توئه.
تهیونگ با تعجب بازش کرد. داخلش یه عکس بود… ات، توی یه خیابون خلوت با چمدون. پشت عکس فقط یه کلمه نوشته شده بود: «نواین»
تهیونگ: نواین؟!
جونگکوک: این اسم یه منطقهی قدیمیه، خارج شهر… جایی که مدتهاست کسی اونجا نمیره.
ویو تهیونگ
مغزم پر از سوال بود. چرا اونجا؟ کی از رفتنش خبر داشته؟ و مهمتر از همه، اگه اونجا خطرناک باشه چی؟
تهیونگ (با صدای محکم): من میرم دنبالش. حتی اگه تمام دنیا بخواد جلو پام وایسته.
#جونگکوک #تهکوک #تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #رمان #تکپارتی #چندپارتی #سناریو #فیک
p30
سه روز بعد – ویو تهیونگ
تمام خونه ساکت بود. حتی صدای ساعت هم اذیتم میکرد.
سه روزه که ات رفته. بدون هیچ پیامی، بدون نشونهای. فقط یه یادداشت کوتاه روی میز:
«باید بفهمم بدون تو میتونم زندگی کنم یا نه… لطفاً دنبالم نیا.»
دستم رو مشت کردم.
تهیونگ: تو نمیفهمی ات… نمیفهمی که بدون تو، من اصلن نفس نمیکشم...
ویو جونگکوک
داشتم از پلهها میاومدم پایین که تهیونگ رو دیدم، نشسته بود با همون تیشرتی که سه روز پیش پوشیده بود.
جونگکوک: تهی، باید یه کاری کنی. اینجوری فقط خودتو میخوری.
تهیونگ: من فقط نمیخوام اگه بلایی سرش اومد، خودمو نبخشم.
جونگکوک اومد جلو، یه پاکت بهش داد.
جونگکوک: اینو دیروز یه پیک ناشناس آورد. گفت برای توئه.
تهیونگ با تعجب بازش کرد. داخلش یه عکس بود… ات، توی یه خیابون خلوت با چمدون. پشت عکس فقط یه کلمه نوشته شده بود: «نواین»
تهیونگ: نواین؟!
جونگکوک: این اسم یه منطقهی قدیمیه، خارج شهر… جایی که مدتهاست کسی اونجا نمیره.
ویو تهیونگ
مغزم پر از سوال بود. چرا اونجا؟ کی از رفتنش خبر داشته؟ و مهمتر از همه، اگه اونجا خطرناک باشه چی؟
تهیونگ (با صدای محکم): من میرم دنبالش. حتی اگه تمام دنیا بخواد جلو پام وایسته.
#جونگکوک #تهکوک #تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #رمان #تکپارتی #چندپارتی #سناریو #فیک
- ۲۶.۳k
- ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط