+چیزی نیست فقط ترسیده سرشم نشکسته فقط پیشونیش زخم شده
+چیزی نیست فقط ترسیده سرشم نشکسته فقط پیشونیش زخم شده
_نمیخواد توضیح بدی...پانسمانش کن داره خون میره ازش...
همه دورمون جمع شدن
+اقای کیم
برگشتم سمت یه جی که داشت گریه میکرد...
هر سه تاشون داشتن گریه میکردن...
با داد گفتم:
_اخه ادم سالم همچین کاری میکنه؟! اگه بلایی سرش میومد کدومتون جوابگو بودین هان؟
بدون اینکه چیزی بگن سرشونو انداخته بودن پایین...رفتم سمت ماشین و یه بطری اب ورداشتم و برگشتم...کوک مشغول پاک کردن خون پیشونیش بود...یکم اب ریختم کف دستم وپاشیدم تو صورتش...
+نکن دارم صورتشو پاک میکنم
_میخوام بیدار شه...
+ولش کن خودش الان بیدار میشه...
بدون توجه له حرفش یکم دیگه اب پاشیدم به صورتش... یهو پلکاش تکون خورد و چشاشو اروم باز کرد...
رائل:
اروم چشممو باز کردم...با دیدن اونهمه ادم رو سرم شوکه شدم...یهو درد خیلی بدی پیچید توسرم...دستمو روی پیشونیم گذاشتم...پانسمان بود...ینی چم شده
+رائل خوبی؟!
به کوک که کنارم نشسته بود نگاه کردم و اروم سرمو تکون دادم... سعی کردم بشینم نمیتونستم...دستم خیلی درد میکرد...ته بازومو گرفت وکمکم کرد بشینم...
+اگه خیلی درد داری تا ببرمت بیمارستان
بهش نگاه کردم...واقعا ته بود؟ رنگش پریده بود و لباش خشک شده بودن...
_منخوبم...فقط میشه یکم دورمو خلوت کنین؟
کوک روکرد سمت بقیه و گفت که برن...
فقط کوک وتهیونگ و دخترا مونده بودن...ته رو کرد سمت کوک:
+هوسوک کارت داشت...
_مهم نیست حالا...رائل خوب شه میرم
+رائل گفت میخواد دورش خلوت باشه..تو برو منم میام
_دوتایی باهم میریم
+کار مهم دارم
باتعجب داشتم بهشون نگاه میکردم...چشون بود اینا...کوک دستمو گرفت و گفت:
+دستتم زخم شده.. بعدا میام ضدعفونیش میکنم...فعلا استراحت کن...
_ممنون
و از جاش پاشد و رفت سمت هوسوک
دخترا دوییدن سمتمو نشستن جلوم...یه جی با گریهگفت:
+رائل ببخشید..همش تقصیر من بود
لبخند زدم...
_نمیخواد توضیح بدی...پانسمانش کن داره خون میره ازش...
همه دورمون جمع شدن
+اقای کیم
برگشتم سمت یه جی که داشت گریه میکرد...
هر سه تاشون داشتن گریه میکردن...
با داد گفتم:
_اخه ادم سالم همچین کاری میکنه؟! اگه بلایی سرش میومد کدومتون جوابگو بودین هان؟
بدون اینکه چیزی بگن سرشونو انداخته بودن پایین...رفتم سمت ماشین و یه بطری اب ورداشتم و برگشتم...کوک مشغول پاک کردن خون پیشونیش بود...یکم اب ریختم کف دستم وپاشیدم تو صورتش...
+نکن دارم صورتشو پاک میکنم
_میخوام بیدار شه...
+ولش کن خودش الان بیدار میشه...
بدون توجه له حرفش یکم دیگه اب پاشیدم به صورتش... یهو پلکاش تکون خورد و چشاشو اروم باز کرد...
رائل:
اروم چشممو باز کردم...با دیدن اونهمه ادم رو سرم شوکه شدم...یهو درد خیلی بدی پیچید توسرم...دستمو روی پیشونیم گذاشتم...پانسمان بود...ینی چم شده
+رائل خوبی؟!
به کوک که کنارم نشسته بود نگاه کردم و اروم سرمو تکون دادم... سعی کردم بشینم نمیتونستم...دستم خیلی درد میکرد...ته بازومو گرفت وکمکم کرد بشینم...
+اگه خیلی درد داری تا ببرمت بیمارستان
بهش نگاه کردم...واقعا ته بود؟ رنگش پریده بود و لباش خشک شده بودن...
_منخوبم...فقط میشه یکم دورمو خلوت کنین؟
کوک روکرد سمت بقیه و گفت که برن...
فقط کوک وتهیونگ و دخترا مونده بودن...ته رو کرد سمت کوک:
+هوسوک کارت داشت...
_مهم نیست حالا...رائل خوب شه میرم
+رائل گفت میخواد دورش خلوت باشه..تو برو منم میام
_دوتایی باهم میریم
+کار مهم دارم
باتعجب داشتم بهشون نگاه میکردم...چشون بود اینا...کوک دستمو گرفت و گفت:
+دستتم زخم شده.. بعدا میام ضدعفونیش میکنم...فعلا استراحت کن...
_ممنون
و از جاش پاشد و رفت سمت هوسوک
دخترا دوییدن سمتمو نشستن جلوم...یه جی با گریهگفت:
+رائل ببخشید..همش تقصیر من بود
لبخند زدم...
۶.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.