فیک کوک ( امید عشق ) پارت ۴
از زبان ا/ت:
یعنی میخواد بلایی سرن بیاره !؟ اگه همین کارو کنه چی . از این جونگ کوک همه چه برمیاد . نگهبانا منو بزور بردن پیش جونگ کوک و جونگ کوک هم با عصابنیت و حالت مغروری گفت : نمی تونی از دست من در بری تازه گیرت آوردم بعد ۲ سال
بعد دوسال؟ یعنی دوسال دنبال من میگشته ؟ خب اگه واقعا اینطوری که میگه بود نباید بهم خیانت میکرد بهش با حالت تمسخر گفتم: هی جناب جئون فکر کنم با میا خانوم اینجا زندگی عاشقانه تون رو داشتین ! درست حدس میزنم ؟!
با عصبانیت کامل دستشو مشت کرد میخواست بزنتم ولی نزد و خودشو کنترل کرد
رفتیم داخل عمارت که با یه خانم میانسال روبه رو شدم به نظر میومد که مهروبون باشه جونگ کوک و نگهبانا بهش سلام کردن و خاله سو صداش میکردن منم بهش سلام کردم ولی بهش گفتم خانم یعنی نگفتم خاله سو بلند شد و با ذوق اومد سمتم و گفت :
تو عشق سابق جونگ کوک هستی ؟!!!
گفتم : بله بودم منو کشید یه سمت دیگن و از جونگ کوک و نگهبانا جدام کرد و آروم بهم گفت : دختر میدونستی جونگ کوک این همه سال داشت دنبال تو میگشت ؟ اون خیلی دوستت داره !
بهش گفتم : دوسم داشت و داره که منو دزدید و آورد اینجا ؟ منو دوست داشت و داره که ۲ پیش بهم خیانت کرد ؟ واقعا فکر میکنین منو دوست داره؟ اینا همش بازیشه فکر کنم از بودن با دخترای جدید خسته شده و داره میاد سراغ قدیمیا ( این جمله ی آخر رو بلند گفت برای اینکه جونگ کوک بشنوه و حرصش دربیاد ) بعد از اینکه اینارو گفتم خاله سو رفت کنار و جونگ با عصبانیت اومد سمتم و گفت : مراقب حرفایی که میزنی باش من مثل تو هرزه نیستم
منم حرصم در اومد و گفتم : چی ؟ تو به من گفتی هرزه ؟ ببین این تو بودی که به من خیانت کردی نه من شاید بزودی ببینی که یهو از دستت فرار کردم ولی
این نشونه ی احمقی توئه نه هرزگی من
دستم رو با فشار زیاد گرفت و ......
یعنی میخواد بلایی سرن بیاره !؟ اگه همین کارو کنه چی . از این جونگ کوک همه چه برمیاد . نگهبانا منو بزور بردن پیش جونگ کوک و جونگ کوک هم با عصابنیت و حالت مغروری گفت : نمی تونی از دست من در بری تازه گیرت آوردم بعد ۲ سال
بعد دوسال؟ یعنی دوسال دنبال من میگشته ؟ خب اگه واقعا اینطوری که میگه بود نباید بهم خیانت میکرد بهش با حالت تمسخر گفتم: هی جناب جئون فکر کنم با میا خانوم اینجا زندگی عاشقانه تون رو داشتین ! درست حدس میزنم ؟!
با عصبانیت کامل دستشو مشت کرد میخواست بزنتم ولی نزد و خودشو کنترل کرد
رفتیم داخل عمارت که با یه خانم میانسال روبه رو شدم به نظر میومد که مهروبون باشه جونگ کوک و نگهبانا بهش سلام کردن و خاله سو صداش میکردن منم بهش سلام کردم ولی بهش گفتم خانم یعنی نگفتم خاله سو بلند شد و با ذوق اومد سمتم و گفت :
تو عشق سابق جونگ کوک هستی ؟!!!
گفتم : بله بودم منو کشید یه سمت دیگن و از جونگ کوک و نگهبانا جدام کرد و آروم بهم گفت : دختر میدونستی جونگ کوک این همه سال داشت دنبال تو میگشت ؟ اون خیلی دوستت داره !
بهش گفتم : دوسم داشت و داره که منو دزدید و آورد اینجا ؟ منو دوست داشت و داره که ۲ پیش بهم خیانت کرد ؟ واقعا فکر میکنین منو دوست داره؟ اینا همش بازیشه فکر کنم از بودن با دخترای جدید خسته شده و داره میاد سراغ قدیمیا ( این جمله ی آخر رو بلند گفت برای اینکه جونگ کوک بشنوه و حرصش دربیاد ) بعد از اینکه اینارو گفتم خاله سو رفت کنار و جونگ با عصبانیت اومد سمتم و گفت : مراقب حرفایی که میزنی باش من مثل تو هرزه نیستم
منم حرصم در اومد و گفتم : چی ؟ تو به من گفتی هرزه ؟ ببین این تو بودی که به من خیانت کردی نه من شاید بزودی ببینی که یهو از دستت فرار کردم ولی
این نشونه ی احمقی توئه نه هرزگی من
دستم رو با فشار زیاد گرفت و ......
۱۰.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.