دو شاتی نامجون
دو شاتی نامجون
Part1
یعنی چی؟
داره میگه معذرت خواهی کنم؟
درحالی که هیچ کاری نکردم؟
نامجون:ات .. زود باش از لیانا معذرت خواهی کن
(ادمین : لیانا دوست اجتماعی نامجونه)
ات: من کاری نکردم..(بغض)
نامجون:خفه شو.. تو لیانارو کتک زدی..
ات: چی میگی نامی؟ من حامله هستم، اون من رو کتک زد
نامجون: هه فکر کردی باور میکنم؟
ات: حرف اون دختر هرزه رو باور میکنی؟( بغض سگی)
نامجون محکم یه سیلی به ات زد
نامجون: جرعت نکن با لیانا بگی هرزه
ات : اون عوضی چی داره که بهش اعتماد میکنی؟
نامجون:چیزی که تو نداری( عربده)
ات: حالم از بهم میخوره..( رو به لیانا و با جیغ)
لیانا: عزیزم خودت من رو کتک زدی(دروغ)
ات: گوه نخور.. تو منو زدی..من حامله هستم..
نامجون: ات خفه شو دیگه..
ات: باشه آقای کیم..
نامجون: گمشو برو اتاق
ات: من نمیرم. اون هرزه باید از خونه مت گمشه بره بیرون
نامجون به سنت ات رفت و محکم سیلی به صورت ات زد
ات: .. ن..نامجون.. خیلی بدی( گریه)
نامجون: صدای نحست رو بِبُر
ات: ازت متنفرم عوضییی
رفت سمت لیانا و محکم شروع کرد به کتک زدن لیانا
نامجون: ازش دور شو
ات: خفه شو.. تو زن حاملت رو کتک زدی عوضی.
نامجون دست ات رو گرفت و بردتش بیرون از خونه
نامجون: از خونه گمشو بیرون
ات اشکاش سرازیر شد
تو اون هوای سرد
با ی لباس نازک...
حامله...
ات ویو
من چیکار کردم؟
توی هوای سرد کجا برم؟ کجارو دارم که برم؟ سر ازدواجم با نامجون مادر و پدرم رو ول کردم، .. الانم که نمیتونم برم اونجا..
هوا سرد بود
اشک میریختم
گریه میکردم
من... من کاری نکردم
شرایط پارت بعد
۱۰لایک
Part1
یعنی چی؟
داره میگه معذرت خواهی کنم؟
درحالی که هیچ کاری نکردم؟
نامجون:ات .. زود باش از لیانا معذرت خواهی کن
(ادمین : لیانا دوست اجتماعی نامجونه)
ات: من کاری نکردم..(بغض)
نامجون:خفه شو.. تو لیانارو کتک زدی..
ات: چی میگی نامی؟ من حامله هستم، اون من رو کتک زد
نامجون: هه فکر کردی باور میکنم؟
ات: حرف اون دختر هرزه رو باور میکنی؟( بغض سگی)
نامجون محکم یه سیلی به ات زد
نامجون: جرعت نکن با لیانا بگی هرزه
ات : اون عوضی چی داره که بهش اعتماد میکنی؟
نامجون:چیزی که تو نداری( عربده)
ات: حالم از بهم میخوره..( رو به لیانا و با جیغ)
لیانا: عزیزم خودت من رو کتک زدی(دروغ)
ات: گوه نخور.. تو منو زدی..من حامله هستم..
نامجون: ات خفه شو دیگه..
ات: باشه آقای کیم..
نامجون: گمشو برو اتاق
ات: من نمیرم. اون هرزه باید از خونه مت گمشه بره بیرون
نامجون به سنت ات رفت و محکم سیلی به صورت ات زد
ات: .. ن..نامجون.. خیلی بدی( گریه)
نامجون: صدای نحست رو بِبُر
ات: ازت متنفرم عوضییی
رفت سمت لیانا و محکم شروع کرد به کتک زدن لیانا
نامجون: ازش دور شو
ات: خفه شو.. تو زن حاملت رو کتک زدی عوضی.
نامجون دست ات رو گرفت و بردتش بیرون از خونه
نامجون: از خونه گمشو بیرون
ات اشکاش سرازیر شد
تو اون هوای سرد
با ی لباس نازک...
حامله...
ات ویو
من چیکار کردم؟
توی هوای سرد کجا برم؟ کجارو دارم که برم؟ سر ازدواجم با نامجون مادر و پدرم رو ول کردم، .. الانم که نمیتونم برم اونجا..
هوا سرد بود
اشک میریختم
گریه میکردم
من... من کاری نکردم
شرایط پارت بعد
۱۰لایک
۱.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.