P4
با پا اروم زد بهم که سرم رو آوردم بالا و نگاش کرد قیافه ی خیلی جذابی داشت و لی خیلی خشن بود بعد از چند ثانیه گفت : پاشو گمشو بیرون
سریع از جا پاشیدم از اتاق رفتم بیرون دویدم سمت اتاقمو درو محکم بستم و خودم رو انداختم روی تخت چقدر گشنمه پسره ی عوضی دوساعته اون جا نگهم داشته خیلی گشنم بود وساعت نزدیک های ظهر بود پاشدم رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان آب برداشتم داشتم آب میخوردم که همون پسره که لیوان آبشو گذاشت کنار ظرفشویی اومد تو آشپز خونه اونم یه لیوان آب خورد ولی این بار رفت سمت ظرفشویی و لیوانش رو شست بعدهم برگشت سمت من و گفت : این بار شستمش
خیلی خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین و گفتم : من که گفتم منظورم با شما نبود
S :ولی من فهمیدم با من بود
ا/ت :معذرت میخوام
S : اشکالی نداره
بعدهم یه نگاه بهم کرد و گفت : اسمت چیه ؟ ا/ت
S : منم جیمینم
دستشو به سمتم دراز کرد که آروم دستشو گرفتم ، دوباره نگاهی بهم کرد و گفت:صورتت چی شده ؟
کنجکاو پرسیدم صورتم : آره روی صورتت جای دسته
با خودم گفت جای دست که یادم افتاد چند ساعت پیش اون پسره محکم زد توی صورتم احساس کردم صورتم خیلی متعجب بنظر میرسه که با یه خنده ساختگی جمعش کرد و گفتم : نه چیزی نیست .
خواستم از یه سوال بپرسم اما نمیدونستم جواب میده یا نه یا اصلا اجازه دارم برم اونجا اما بالاخره پرسیدم: ببخشید
جیمین :بله
ا/ت؟ اینجا کتابخونه داره؟
جیمین : کتابخونه؟
ا/ت :بله
جیمین :اره داره
ا/ت :میتونم برم اونجا ؟
جیمین : آره میتونی اونجاس
به پشت سرم اشاره کرد که برگشتم و بهش نگاه کردم یه در بزرگ مشکی بود پس حتما باید کتابخونه ی بزرگی باشه برگشت رو به جیمین و گفتم : ممنونم
خواستم برم که گفت : هی کجا
برگشتم سمتش و گفتم : چی؟
جیمین : به لیوان توی دستم اشاره کرد و گفت : لیوانتو نشستی
به لیوان توی دستم نگاه کردم رفتم سمت ظرفشویی لیوانم رو شستم و از آشپزخونه اومدم بیرون برگشتم و رفتم سمت کتابخونه ...
سریع از جا پاشیدم از اتاق رفتم بیرون دویدم سمت اتاقمو درو محکم بستم و خودم رو انداختم روی تخت چقدر گشنمه پسره ی عوضی دوساعته اون جا نگهم داشته خیلی گشنم بود وساعت نزدیک های ظهر بود پاشدم رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان آب برداشتم داشتم آب میخوردم که همون پسره که لیوان آبشو گذاشت کنار ظرفشویی اومد تو آشپز خونه اونم یه لیوان آب خورد ولی این بار رفت سمت ظرفشویی و لیوانش رو شست بعدهم برگشت سمت من و گفت : این بار شستمش
خیلی خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین و گفتم : من که گفتم منظورم با شما نبود
S :ولی من فهمیدم با من بود
ا/ت :معذرت میخوام
S : اشکالی نداره
بعدهم یه نگاه بهم کرد و گفت : اسمت چیه ؟ ا/ت
S : منم جیمینم
دستشو به سمتم دراز کرد که آروم دستشو گرفتم ، دوباره نگاهی بهم کرد و گفت:صورتت چی شده ؟
کنجکاو پرسیدم صورتم : آره روی صورتت جای دسته
با خودم گفت جای دست که یادم افتاد چند ساعت پیش اون پسره محکم زد توی صورتم احساس کردم صورتم خیلی متعجب بنظر میرسه که با یه خنده ساختگی جمعش کرد و گفتم : نه چیزی نیست .
خواستم از یه سوال بپرسم اما نمیدونستم جواب میده یا نه یا اصلا اجازه دارم برم اونجا اما بالاخره پرسیدم: ببخشید
جیمین :بله
ا/ت؟ اینجا کتابخونه داره؟
جیمین : کتابخونه؟
ا/ت :بله
جیمین :اره داره
ا/ت :میتونم برم اونجا ؟
جیمین : آره میتونی اونجاس
به پشت سرم اشاره کرد که برگشتم و بهش نگاه کردم یه در بزرگ مشکی بود پس حتما باید کتابخونه ی بزرگی باشه برگشت رو به جیمین و گفتم : ممنونم
خواستم برم که گفت : هی کجا
برگشتم سمتش و گفتم : چی؟
جیمین : به لیوان توی دستم اشاره کرد و گفت : لیوانتو نشستی
به لیوان توی دستم نگاه کردم رفتم سمت ظرفشویی لیوانم رو شستم و از آشپزخونه اومدم بیرون برگشتم و رفتم سمت کتابخونه ...
۱۸.۴k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.