رمانکوچولو

رمان:#کوچولو
#پارت_۴

نمیدونستم چرا و به چه دلیل خودمو سریع رسوندم اونجا و خودمو وسط اون دوتا قرار دادم،
-چیزی شده؟
+شما کجای داستانی؟
برگشتم به سمت صدا یه صدام بم جذاب و بسیار نافذ با دیدن صاحب صدا کپ کردم اون مرد قد بلند صاحب این صدا بود؟ چرا انقدر بی نقص بود؟ صدای بم جذاب فیس جذاب اونم زیاد قد بلند بدن ورزشکار بازو های پهن تیپ جذاب فهمیدم زیادی بهش خیره شدم سرمو پایین انداختم بعد با قاطعیت دوباره گفتم
-کاری با ایشون داری؟
اشاره ای به پسر پشت سرم کردم امد جلو ترس تو دلم جوونه زد من اینجا چه قلطی میخوردم؟ بین دوتا پسر که هر کدوم کم کمش ده وجب از من بزرگ ترن توی یه قدمیم وایساد توی صورتم خم شد خودمو به سمت عقب مایل کردم و با تعجب نگاهش کردم زیادی به صورتم نزدیک بود که اگه تکون میخوردم دماغم به دماغش برخورد میکرد.
+دوست دخترشی؟
-نه..
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

رمان:#کوچواو#پارت_۵نذاشت بقیه حرفمو بزنم دستشو گذاشت روی لبش...

رمان:#کوچولو#پارت_۶-ولش ک...ن چکا کاررش دارییی؟ جواب نداد گر...

رمان:#کوچولو#پارت_۳-هر**زه یه نگا به ساعت کردی کدوم گوری بود...

رمان:#کوچولو#پارت_۲از درد با زانو رو زمین فرود امدم. دستمو گ...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 2 " ویو هانا : اسمش ت...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_224همینکه حرفش تموم شد ل...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_296به جمله  اخرش کمی ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط