زندگی در سئول p

زندگی در سئول p42


مین سوک: پس کی میتونیم حرف بزنیم... مگه تایم کلاس هاتون تموم نشده...پس بیا بریم تا حرف بزنیم
ات: اما...( مین سوک اجازه نداد ات حرفش رو کامل بزنه)
مین سوک: اما و ولی نیار دیگه... واسه یه بارم که شده به حرفم گوش کن...
ات: اخه ما داشتیم میرفتیم کتابخونه کالج تا روی یه پروژه کلاسی کار کنیم
مین سوک: هوم؟...(پوزخندی زد و با ناباوری ابروهاشو بالا داد) پروژه کلاسی ، ها؟...میبینم بهونه هات دارن پیشرفت میکنن
یونا: ات راست میگه مین سوک.... واقعا یه پروژه کلاسی داریم
مین سوک: پس تکلیف من چی میشه ؟... چقدر باید منتظر بمونم تا این خانوم خشگله افتخار یه صحبت نیم ساعته به ما بده؟...این انصاف نیست که من برای یه حرف زدن کوچولو موچولو این همه انتظار بکشم ( با حالت چشمگیری حرف میزد و داشت با انگشت به ات اشاره میکرد)
یونا: باشه باشه اما واقعا دارم میگم... پروژه مهمیه... ما باید تا هفته بعد تحویلش بدیم...
مین سوک: قشنگ معلومه دارین بهونه جور میکنین اما من دیگه خر نمیشم...در نبود ات هم میشه یکم رو اون پروژه کار کنید مگه نه ؟...ات الان با من میاد یه ساعت دیگه برمیگرده تا به پروژتون برسین...
( بی توجه به قیافه متعجب و منگ ات و نگاه های بقیه دست ات رو گرفت و اون رو به سمت خودش کشید تا باهم برن)
نگران نباشین قرار نیست بلایی سر دخترتون بیارم...یه ساعت دیگه همینجاست...بای بای
( ات رو به خودش نزدیک تر کرد چند قدم فاصله گرفت اما با حس دستی که بدون ذره ای ملایمت و با فشار روی شونه هاش فرود اومد برگشت)


....
دیدگاه ها (۵)

زندگی در سئول p43( ات رو به خودش نزدیک تر کرد چند قدم فاصله ...

زندگی در سئول p44کوک: چیزی میخوای بگی؟مین سوک: حالا که کسی ا...

زندگی در سئول p41( کالج)نامجون: بچها پس کی قراره یه فکری برا...

زندگی در سئول p40ویو کوک حوله ای رو دور کمرش بست و از حموم ب...

پارت۳ [دیوانه وار عاشق]ناشناس:(همون پسره) ددیو کوفت آنقدر ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 53ویو جیمین*با نوازش کردن موهام توسط ...

پارت ۱۶۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط