p

p⁹
When you were an employee...
انداختنم تو ماشین و بردنم....
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم
ا.ت:اخ...سرم
جانگ هی:به به چه عجب بیدار شدی
ا.ت:م.من اینجا چیکار میکنم؟
جانگ هی اشاره کرد به جونگ ا‌ون
جونگ اون اومد سمتم‌و‌ چاقو گذاشت کنار گلوم
ا.ت:چی.چیکار می‌کنی؟
جانگ هی:اون مدارک کوفتی کجان؟
ا.ت:چه مدارکی بنال دیگه
جانگ هی: مدارک پدر مادرم
ا.ت:مدارک‌تو دست من چیکار می‌کنه؟
جانگ هی:جونگ‌اون کارشو تموم کن
ا.ت:نه نه نه نه
جانگ هی: میگی یا نه؟
ا.ت:ب.خدا نمدونم کجاست....
جانگ هی:هوس مردن کردی؟
بغض کردم
ا.ت:من..نمیدونم... کجاست....
جانگ هی:فکر کنم این نمیخواد بگه پوف
جونگ اون:بکشمش؟
جانگ هی:هر غلطی میخوای باهاش بکن هرکارریم کنیم نمیده
(صدای اژیر پلیس اومدن..)
جونگ اون:رییسسسس
جانگ هی:شت...فقط فرار کننن
پلیسا در و شکوندن و اومدن داخل
پلیسا اونارو محاصزه کردن و‌جلوشنو گرفتن و دستگیشون کردن
من داشتم کم کم از حال میرفتم همه جارو تار میدیدم که یهو یکی بالا سرم ظاهر شد نفهمبدم کی بود که‌ چشامو بستم
جانگ هی:بخدا من کاری نکردمممم
جونگ اون:ما بیگناهییمم
پلیسا اونارو بردن
(پرش زمانی بیمارستان)
اروم اروم چشامو بستم
که دیدم‌یه نفر کنارم نشسته
(ادامه دارد....)
دیدگاه ها (۰)

p¹⁰When you were an employee..دیدم یونگی کنارم نشستهیونگی:بی...

p¹¹When you were an employee...بعد چند مین رسیدیم و از ماشین...

p⁸When you were an employee...یونگی:قبل اینکه بریم داخل همچی...

p⁷When you were an employee...لباسامو پوشیدم و رفتم‌پایینیون...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

پارت ۱۷ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲۰ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط