بازگشت تو پارت ٢١
#بازگشت_تو #پارت_٢١
باز هم شهرام بود ک جلوی در تو ماشین بود از دور لبخند زد و پیاده شد اومد سمت ماشین
*سلام
+سلام
نهال ک روشو کرده بود اونور و جوابشو نداد
*خواستگاری دیشب چی شد
+نو از اونور شهر اومدی اینور ک ببینی چی شد مگه فضولی
*بی ادب شدیا
دنده رو عوض کردمو ی برو بابا نثارش کردمو گاز دادم رفتم تو ایینه دیدم ک رفت سمت خونمون
زنگ زدم ب بابای امیر علی
ی بوق دو بوق
برداشت
-الو سلام دخترم
+سلام خوبید
-شکر از امیر علی خبری شده؟
+ن خبری نشده میخوام بیام پیشتون کجایید؟
-شرکت
+ای وای خاک تو سرم من فکر کردم شرکت کسی نمیره نیومدم
-ن دخترم کاری نیس لازم نبود بیای
+حالا من میام شرکت کارتون دارم
-باشع منتظرتم
+پس فعلا
-فعلا
چند دقیقه بعد رسیدیم و رفتیم تو شرکت در زدیم و با نهال رفتیم تو
+سلام
*سلام
-سلام دخترم سلام خانم خوش اومدین
+خواهرم هستن
-اعععع خوشبختم بفرمایید بشینید
نشستیم
-خب چی شده
+شما ب پلیس خبر دادین ؟
-اره
+کی باهاش اخرین بار صحبت کردین
-پریشب یعنی وقتی تو هتل بودم کانادا
+کجا بود چی گفت
-خونه بود حالمو پرسید
+خونه اش رفتین؟
-نمیخواستم بگم ک نگرانت کنم ولی وقتی میبینم دنبال کارشی پس باید بدونی دیروز ک رسیدم خونه از فرودگاه ساعت١:٣٠بعد از ظهر بود ک بعد از اینک کارمو رسیدم اومدم خونه مادرش رفته بود خونه مادر خانومم ک سر بزنه منم قرار بود چمدونو ک گزاشتم برم خونه مادر خانومم وقتی رسیدم دیدم در بازه رفتم تو خونه دست نخورده بود اما خون کف زمین بود
با شنیدن این حرف دست و پام بی حس شد و رنگم پرید
بابای امیر علی ادامه داد
حتی دوربین ساختمو هم ی شخص ناشناسو گرفت ک خیلی مشکوک بود
+فیلمشو دارین
-اره اتفاقا از پلیسا خواستم ک ب منم بدن تا نگاه کنیم دقت کنم ببینم اشنا نیس
فیلمو برامون گزاشت وقتی داشت میرفت چیزی دستش نبود ولی برگشت ی کارتون گنده بود بابای امیر علی گفت :برای گزاشتنش تو ماشین از یکی از همسایه ها کمک گرفت از اون همسایه ک پرسیدیم چهرشو گفت ک کلاه کاپشنش رو سرش بودو خوب ندیدش فیلمو برای منو نهال سه بار گزاشت بار سوم منو نهال دستبند و ساعتی رو دستش دیدیم ک برامون اشنابود و همدیگرو نگاه کردیم.... پرسیدم
+اون لحظه ک تو ماشین میزاره کارتونو فیلمشو دارین؟
-اره ولی پلاکش معلوم نیس فایده ای نداره
+میشه بزارین
وقتی برامون گزاشت شکمون برطرف شد و فهمیدیم کیه ی خرس قرمز با ی پاپیون سفید پشت شیشه ماشین
خدافظی کردیمو زدیم بیرون
سوار ماشین شدیم
همدیگرو نگاه کردیمو بلند داد زدیم و گفتیم
شهراااااااام؟؟؟؟
ادامه در پارت٢٢ #maryam
باز هم شهرام بود ک جلوی در تو ماشین بود از دور لبخند زد و پیاده شد اومد سمت ماشین
*سلام
+سلام
نهال ک روشو کرده بود اونور و جوابشو نداد
*خواستگاری دیشب چی شد
+نو از اونور شهر اومدی اینور ک ببینی چی شد مگه فضولی
*بی ادب شدیا
دنده رو عوض کردمو ی برو بابا نثارش کردمو گاز دادم رفتم تو ایینه دیدم ک رفت سمت خونمون
زنگ زدم ب بابای امیر علی
ی بوق دو بوق
برداشت
-الو سلام دخترم
+سلام خوبید
-شکر از امیر علی خبری شده؟
+ن خبری نشده میخوام بیام پیشتون کجایید؟
-شرکت
+ای وای خاک تو سرم من فکر کردم شرکت کسی نمیره نیومدم
-ن دخترم کاری نیس لازم نبود بیای
+حالا من میام شرکت کارتون دارم
-باشع منتظرتم
+پس فعلا
-فعلا
چند دقیقه بعد رسیدیم و رفتیم تو شرکت در زدیم و با نهال رفتیم تو
+سلام
*سلام
-سلام دخترم سلام خانم خوش اومدین
+خواهرم هستن
-اعععع خوشبختم بفرمایید بشینید
نشستیم
-خب چی شده
+شما ب پلیس خبر دادین ؟
-اره
+کی باهاش اخرین بار صحبت کردین
-پریشب یعنی وقتی تو هتل بودم کانادا
+کجا بود چی گفت
-خونه بود حالمو پرسید
+خونه اش رفتین؟
-نمیخواستم بگم ک نگرانت کنم ولی وقتی میبینم دنبال کارشی پس باید بدونی دیروز ک رسیدم خونه از فرودگاه ساعت١:٣٠بعد از ظهر بود ک بعد از اینک کارمو رسیدم اومدم خونه مادرش رفته بود خونه مادر خانومم ک سر بزنه منم قرار بود چمدونو ک گزاشتم برم خونه مادر خانومم وقتی رسیدم دیدم در بازه رفتم تو خونه دست نخورده بود اما خون کف زمین بود
با شنیدن این حرف دست و پام بی حس شد و رنگم پرید
بابای امیر علی ادامه داد
حتی دوربین ساختمو هم ی شخص ناشناسو گرفت ک خیلی مشکوک بود
+فیلمشو دارین
-اره اتفاقا از پلیسا خواستم ک ب منم بدن تا نگاه کنیم دقت کنم ببینم اشنا نیس
فیلمو برامون گزاشت وقتی داشت میرفت چیزی دستش نبود ولی برگشت ی کارتون گنده بود بابای امیر علی گفت :برای گزاشتنش تو ماشین از یکی از همسایه ها کمک گرفت از اون همسایه ک پرسیدیم چهرشو گفت ک کلاه کاپشنش رو سرش بودو خوب ندیدش فیلمو برای منو نهال سه بار گزاشت بار سوم منو نهال دستبند و ساعتی رو دستش دیدیم ک برامون اشنابود و همدیگرو نگاه کردیم.... پرسیدم
+اون لحظه ک تو ماشین میزاره کارتونو فیلمشو دارین؟
-اره ولی پلاکش معلوم نیس فایده ای نداره
+میشه بزارین
وقتی برامون گزاشت شکمون برطرف شد و فهمیدیم کیه ی خرس قرمز با ی پاپیون سفید پشت شیشه ماشین
خدافظی کردیمو زدیم بیرون
سوار ماشین شدیم
همدیگرو نگاه کردیمو بلند داد زدیم و گفتیم
شهراااااااام؟؟؟؟
ادامه در پارت٢٢ #maryam
۸.۳k
۰۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.