بار دیگر تو بار دیگر تو

#بهار_عاشقی
پارت ۸
چند روزی میگذشت یک چیز ا.ت را کلافه میکرد
درسته همون پسرک چشم تیله ای
او هر روز دیر به مدرسه میامد و در درس ریاضی بسیار ضعیف بود ا.ت بسیار کلافه شده بود
ا.ت : یونگ این پنجمین باری که پای تخته میای و چنین مسعله ی راحتی رو نمیتونی حل کنی
تا اخر کلاس پشت در وایسا
نیم ساعت بعد
زنگ خانه به صدا درامد و بچه ها با هیجان و خوشحالی به سمت در خروجی حرکت کردند ا.ت نگاهی به یونگ کرد و با لحنی سرد و کمی عصبانی گفت :
یونگ فردا با پدرت مدرسه میای فهمیدی ؟
یونگ با بغض و ناراحتی سری تکان داد و به سمت در خروجی حرکت کرد
____________________________
ا.ت کمی خسته بود که با صدای زنگ تلفنش به خود امد
کسی نبود جز جی وون
پسری که حدود شیش ماهی از دختر کوچک خوشش امده بود و به او در خواست نزدیکی بیشتر داده بود
درسته ا.ت اول پیشنهاد اورا رد کرد اما کمی بعد فکر کرد و گفت شاید بتواند یک فرصت به او بدهد
دختر تلفن را جواب داد
جی وون : سلام ا.ت چطوری ؟ دلم برات تنگ شده بود
ا.ت با شنیدن کلمه ی دلم برات تنگ شده بود لبخند کوتاهی پشت تلفن زد
و گفت :
ا.ت : جی وون باورت میشه هنوز یه ماهم نشده اینقدر خسته ام ؟ سرو کله زدن با بچه ها انرژی میگیره !
جی وون خنده ی کوتاهی پشت تلفن کرد و گفت
جی وون : ا.ت میخواستم بگم میشه امشب بریم شام رو باهم بیرون ؟
دختر مکثی کرد اول میخواست درخواستشو رد کنه و امشبو خونه استراحت کنه اما با خودش گفت امروز را میتواند با جی وون باشد
ا.ت : حتما جی وون شب منتظرت میمونم
____________________
فردا صبح
دختر شب خوبی را با جی وون گذرونده بود کمی خوشحال به نظر میرسید
وارد مدرسه شد که اقای لی مدیر ندرسه اورا صدا زد
لی : خانم کیم پدر دانش اموزی که گفتین بیاد اومده
ا.ت : خیلی هم عالی الان میام
دختر با لبخند ارومی به سمت اتاق روانه شد و بیخبر از اینکه سرنوشت چه چیزی را برایش رقم زده است ....
دیدگاه ها (۰)

زندگی من کمترین چیزی است که میتوانم به تو بدهم

اگر فرصت در نمیزد یک در بساز

از چشم افتاده را لایق دیدار مجدد نیست

برد تو به اندازه ی برد من خوشحال کنندست

پارت ۱۱ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۴ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط