"عشق یک طرفه" (pt⁶)
#پارت6
داشتیم غذا میخوردیم که صدایه در اومد
م ات=کیه این موقع!
ات=من باز میکنم
از جام بلند شدمو رفتم تو حیاط و درو باز کردم که با قیافه جونگ کوک روبه رو شدم که کت و شلوار تنش بود و یه دسته گل هم دستش
ات=تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک=ات من...
نذاشتم چیزی بگه سریع درو بستم اما اون سریع تر از من پاشو گذاشت اما با این حساب زور میزدم تا نتونه درو باز کنه
کوک=ات گوش کن
ات=گوش نمیدم برو
کوک=ات
کوک=ات من فقط اومد عذر بخوام
ات=کوک برو الان داداشم میاد
کوک=ات فقط به حرفام گوش کن لطفا فقط یک بار
اروم شدمو برگشتم
ات=بگو...!
کوک=من واقعا بابته امروز متاسفم من میخواستم بیام باهات حرف بزنم اما وقتی دیدم داداشت داره...
تهیونگ=ات؟کیه؟
سریع درو خواستم ببندم دوباره جلو درو گرفت
ات=هیچی داداش هیچکی نیست
تهیونگ=خب بزار ببینم کیه
بزور کنارم زدو درو باز کردم
کوک=شب بخیر
تهیونگ=تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک=من اومدم...
تهیونگ=ات؟
ترسیده بودم بودمو نفس نفس میزدم
ات=بـ.بله؟
تهیونگ=برو داخلو درو ببند
ات= داداش...
تهیونگ=همینی که گفتم برو!
رفتم داخلو درو بستم
چند دقیقه وایستادم اما صدایی ازشون نیومد
رفتن!
کجا!
میخواستم درو باز کنم
اگه پشته در باشه چی؟
وایی چیکار کنم میترسم
هیس اروم باش ات هیچی نیس برو داخل
سریع رفتم داخله خونه سر میز
حالم اصن خوب نبود یکمی بغض کرده بودم
نشستم سر میز
م ات=ات؟برادرت کو؟
ات=عممم ...خب جـجکسون اومد دنبالش تا برن درس کار کنن
م ات=این موقع؟
ات=اوم
م ات=هعی از دسته بچه مطمعنم تا صب فقط با اون دسته لعنتی بازی میکنه
م جیمین=بچه ها بزرگ شدن باید دیگه ب فکره اینده خودشون باشن جیمینم یه مدت اینجوری بود طبیعیه که این دوره رو بگذرونن
تمام این مدت نگاهایه خیره ی جیمینو حس میکردم انگار از حالم خبر داشت
از جام بلند شدم
ات=شام خوش مزه ای بود من یکم خسته عم میرم استراحت کنم
یه شب بخیری گفتمو رفتم تو اتاقم
رو تختم دراز کشیدم فقطو فقط فکر میکردم
....
چرا هنوز نیومدن؟
کجاعن؟
یک ساعته گذشته
دارم کم کم میترسم بلایی سره جونگ کوک اومده باشه
همینجور که فکر میکردم اروم اروم چشام رو هم رفتو خوابم برد
...
داشتیم غذا میخوردیم که صدایه در اومد
م ات=کیه این موقع!
ات=من باز میکنم
از جام بلند شدمو رفتم تو حیاط و درو باز کردم که با قیافه جونگ کوک روبه رو شدم که کت و شلوار تنش بود و یه دسته گل هم دستش
ات=تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک=ات من...
نذاشتم چیزی بگه سریع درو بستم اما اون سریع تر از من پاشو گذاشت اما با این حساب زور میزدم تا نتونه درو باز کنه
کوک=ات گوش کن
ات=گوش نمیدم برو
کوک=ات
کوک=ات من فقط اومد عذر بخوام
ات=کوک برو الان داداشم میاد
کوک=ات فقط به حرفام گوش کن لطفا فقط یک بار
اروم شدمو برگشتم
ات=بگو...!
کوک=من واقعا بابته امروز متاسفم من میخواستم بیام باهات حرف بزنم اما وقتی دیدم داداشت داره...
تهیونگ=ات؟کیه؟
سریع درو خواستم ببندم دوباره جلو درو گرفت
ات=هیچی داداش هیچکی نیست
تهیونگ=خب بزار ببینم کیه
بزور کنارم زدو درو باز کردم
کوک=شب بخیر
تهیونگ=تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک=من اومدم...
تهیونگ=ات؟
ترسیده بودم بودمو نفس نفس میزدم
ات=بـ.بله؟
تهیونگ=برو داخلو درو ببند
ات= داداش...
تهیونگ=همینی که گفتم برو!
رفتم داخلو درو بستم
چند دقیقه وایستادم اما صدایی ازشون نیومد
رفتن!
کجا!
میخواستم درو باز کنم
اگه پشته در باشه چی؟
وایی چیکار کنم میترسم
هیس اروم باش ات هیچی نیس برو داخل
سریع رفتم داخله خونه سر میز
حالم اصن خوب نبود یکمی بغض کرده بودم
نشستم سر میز
م ات=ات؟برادرت کو؟
ات=عممم ...خب جـجکسون اومد دنبالش تا برن درس کار کنن
م ات=این موقع؟
ات=اوم
م ات=هعی از دسته بچه مطمعنم تا صب فقط با اون دسته لعنتی بازی میکنه
م جیمین=بچه ها بزرگ شدن باید دیگه ب فکره اینده خودشون باشن جیمینم یه مدت اینجوری بود طبیعیه که این دوره رو بگذرونن
تمام این مدت نگاهایه خیره ی جیمینو حس میکردم انگار از حالم خبر داشت
از جام بلند شدم
ات=شام خوش مزه ای بود من یکم خسته عم میرم استراحت کنم
یه شب بخیری گفتمو رفتم تو اتاقم
رو تختم دراز کشیدم فقطو فقط فکر میکردم
....
چرا هنوز نیومدن؟
کجاعن؟
یک ساعته گذشته
دارم کم کم میترسم بلایی سره جونگ کوک اومده باشه
همینجور که فکر میکردم اروم اروم چشام رو هم رفتو خوابم برد
...
۵۶.۰k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.