پرستار بچم پارت ۳۰
سیلامممم ادمین گل گلابتون اومده با پارتی جدید ببخشید نتونستم بزارم حیحی:)
ویو ات:توی تعجب بودم برای چی اینکارو کرد اخه؟ با زبونم لبام رو پاک کردم و بستنی رو تموم کردم... رسیدیم خونه لباسام رو با لباس راحتی عوض کردم و روی کاناپه نشسته بودم که جیهو پرید بغلم و دوباره از لب بوسیدم
که کوک هم عصبی اومد سمت مون
کوک:انقدر ات و نبوس*عصبی و سرخ شده*
جیهو:به تو جه زن قودمه
کوک:بچه تو ۴ سالته زنت کجا بودددددددد
جیهو:معلفی میچونم ات زنم*نیشخند بچگونه*
ات:یا
کوک: جیهو از روی ات بلند شو*به شدت عصبیییی*
جیهو:نیمیقام
کوک:جدی؟ فکر کنم بهتره زنگ بزنم به دوستت بگم چه کارایی میکنی* از مینو خوشش میاد*
( نگاه اون بچس بوسه میدزده ما سن خر خان رو داریم اما تا حالا هیچ خری پیشمون نیومده چه برسه به بوسهههههه:////)
جیهو:بابالیییییی*بغض ساختگی*
کوک: چشمات رو اونجوری نکن از بغل ات بیا بیرون
جیهو:اصن من قهلم عمهههه
یجی:جونم چیشده
جیهو:من دیجه نمیقالم اینجا باجم بریم پیش مامانجون
یجی:کوک برمش؟
کوک:هر کاری میخواد بکنه بکن
یجی:باشه پس خدافظ
ات:خدافظ
ات:جونگکوک*بعد اینکه جیهو و یجی رفتن*
کوک:بله*عصبی*
ات:چرا با پسر خودت اینکارو میکنی؟
کوک: چون داشت تورو میبوسید
ات:خب ببوسه اون بچس تازه بچه ی خودت منظوری نداشت
کوک: یه اشتباه رو یبار میکنن اون از قصد اینکارا رو میکنه چون سریال دیده
ات:خب الان از دستت دلخوره من که حرفی نداشتم
کوک:تو غلط کردی حرفی نداشتی *عربده*
ات:چ..چرا؟
کوک:چون تو مال منی*فریاد*
ویو ات: نیم ساعتی هست که کوک توی اتاقه در زوم و وارد شدم
ات:جونگکوک باشه دیگه ببخشید دلخور نباش
کوک:چجوری تو تازه میگی حرفی هم نداری*فریاد*
ات:هووف باشه ببخشید اشتباه کردم دیگه نمیزارم خوبهههههه؟*فریاد*
ویو کوک: دستشو گرفتم و انداختمش روی تخت و روش خیمه زدم و لباش اسیر کردم و وحشیانه مکیدم بعد چند مین ولشون کردم پاره شدن*به به*
ات:حالا آروم شدی؟
کوک:آره
ات:من میرم غذا درست کنم یه دوش آب سرد بگیرید تا حالت بهتر بشه
کوک:نمیخواد میریم بیرون غذا میخوریم لباس بپوش تا بریم
ات:باشه
ویو ات: واقعا درکش نمیکنم چرا اینکارا رو میکنه کم مونده بود پسر خودشو بزنه از توی کمدم لباسی انتخاب کردم( گذاشتم ) پوشیدم
ویو کوک: بلیز سفیدی با شلوار مشکی جذبی پوشیدم استینام رو تا ارنجم بالا زدم و رفتم دم ماشین منتظر موندم
کوک:ات بیا دیگه*بلند که صداش برسه*
با صدای پاشنه نگاهمو بهش دوختم، نمیتونم باور کنم انقدر قشنگ شده باشه اون لباس برازندش بود
ات:زشته؟ عوضش کنم؟
کوک:ن..نه خوبه بریم
ات:باش
ویو کوک: سوار شدیم و یه رستوران مجلل نگه داشتم نشستیم دور میز و سفارش دادیم
ات:میگم یه سوال بپرسم دعوام نمیکنی؟
کوک:بگو
ات:چرا سر جیهو داد زدی ما...خب عام هنوز ازدواج نکردیم و در ضمن اون پسر خودته
کوک:خب ات ..ببین میوونم احمقانه اس ولی من عام... یکم گفتنش سخته
ات:میخوای من پشتمو بکنم بهت ؟
کوک: میشه یجوری دیگه بگم؟
ات:هر جور راحتی بگو
ویو کوک:بیان این کلمه که دوسش دارم برام سخت بود پس از روی صندلی بلند شدم و با دستم چونش رو گرفتم و لبام رو به لباش چسبوندم و وسط رستوران شروع کردم به بوسیدنش دستم رو بروم سمت کمرش و گرفتم با صدای گارسون ار هم جدا شدیم
ات:ا..این یعنی...ک
کوک:اوهوم..ببینم تو دوستم داری؟
ات:م..من به ...زمان بیشتری نیاز دارم
کوک:هوم باشه مشکلی نیست، غذاتو بخور الان سرد میشه
ات:ب..باشه بابت غذا ممنون
کوک:نوش جونت
ویو ات:توی تعجب بودم برای چی اینکارو کرد اخه؟ با زبونم لبام رو پاک کردم و بستنی رو تموم کردم... رسیدیم خونه لباسام رو با لباس راحتی عوض کردم و روی کاناپه نشسته بودم که جیهو پرید بغلم و دوباره از لب بوسیدم
که کوک هم عصبی اومد سمت مون
کوک:انقدر ات و نبوس*عصبی و سرخ شده*
جیهو:به تو جه زن قودمه
کوک:بچه تو ۴ سالته زنت کجا بودددددددد
جیهو:معلفی میچونم ات زنم*نیشخند بچگونه*
ات:یا
کوک: جیهو از روی ات بلند شو*به شدت عصبیییی*
جیهو:نیمیقام
کوک:جدی؟ فکر کنم بهتره زنگ بزنم به دوستت بگم چه کارایی میکنی* از مینو خوشش میاد*
( نگاه اون بچس بوسه میدزده ما سن خر خان رو داریم اما تا حالا هیچ خری پیشمون نیومده چه برسه به بوسهههههه:////)
جیهو:بابالیییییی*بغض ساختگی*
کوک: چشمات رو اونجوری نکن از بغل ات بیا بیرون
جیهو:اصن من قهلم عمهههه
یجی:جونم چیشده
جیهو:من دیجه نمیقالم اینجا باجم بریم پیش مامانجون
یجی:کوک برمش؟
کوک:هر کاری میخواد بکنه بکن
یجی:باشه پس خدافظ
ات:خدافظ
ات:جونگکوک*بعد اینکه جیهو و یجی رفتن*
کوک:بله*عصبی*
ات:چرا با پسر خودت اینکارو میکنی؟
کوک: چون داشت تورو میبوسید
ات:خب ببوسه اون بچس تازه بچه ی خودت منظوری نداشت
کوک: یه اشتباه رو یبار میکنن اون از قصد اینکارا رو میکنه چون سریال دیده
ات:خب الان از دستت دلخوره من که حرفی نداشتم
کوک:تو غلط کردی حرفی نداشتی *عربده*
ات:چ..چرا؟
کوک:چون تو مال منی*فریاد*
ویو ات: نیم ساعتی هست که کوک توی اتاقه در زوم و وارد شدم
ات:جونگکوک باشه دیگه ببخشید دلخور نباش
کوک:چجوری تو تازه میگی حرفی هم نداری*فریاد*
ات:هووف باشه ببخشید اشتباه کردم دیگه نمیزارم خوبهههههه؟*فریاد*
ویو کوک: دستشو گرفتم و انداختمش روی تخت و روش خیمه زدم و لباش اسیر کردم و وحشیانه مکیدم بعد چند مین ولشون کردم پاره شدن*به به*
ات:حالا آروم شدی؟
کوک:آره
ات:من میرم غذا درست کنم یه دوش آب سرد بگیرید تا حالت بهتر بشه
کوک:نمیخواد میریم بیرون غذا میخوریم لباس بپوش تا بریم
ات:باشه
ویو ات: واقعا درکش نمیکنم چرا اینکارا رو میکنه کم مونده بود پسر خودشو بزنه از توی کمدم لباسی انتخاب کردم( گذاشتم ) پوشیدم
ویو کوک: بلیز سفیدی با شلوار مشکی جذبی پوشیدم استینام رو تا ارنجم بالا زدم و رفتم دم ماشین منتظر موندم
کوک:ات بیا دیگه*بلند که صداش برسه*
با صدای پاشنه نگاهمو بهش دوختم، نمیتونم باور کنم انقدر قشنگ شده باشه اون لباس برازندش بود
ات:زشته؟ عوضش کنم؟
کوک:ن..نه خوبه بریم
ات:باش
ویو کوک: سوار شدیم و یه رستوران مجلل نگه داشتم نشستیم دور میز و سفارش دادیم
ات:میگم یه سوال بپرسم دعوام نمیکنی؟
کوک:بگو
ات:چرا سر جیهو داد زدی ما...خب عام هنوز ازدواج نکردیم و در ضمن اون پسر خودته
کوک:خب ات ..ببین میوونم احمقانه اس ولی من عام... یکم گفتنش سخته
ات:میخوای من پشتمو بکنم بهت ؟
کوک: میشه یجوری دیگه بگم؟
ات:هر جور راحتی بگو
ویو کوک:بیان این کلمه که دوسش دارم برام سخت بود پس از روی صندلی بلند شدم و با دستم چونش رو گرفتم و لبام رو به لباش چسبوندم و وسط رستوران شروع کردم به بوسیدنش دستم رو بروم سمت کمرش و گرفتم با صدای گارسون ار هم جدا شدیم
ات:ا..این یعنی...ک
کوک:اوهوم..ببینم تو دوستم داری؟
ات:م..من به ...زمان بیشتری نیاز دارم
کوک:هوم باشه مشکلی نیست، غذاتو بخور الان سرد میشه
ات:ب..باشه بابت غذا ممنون
کوک:نوش جونت
۴۱.۱k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.