سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 47
مارتا با تعجب و حیرت فراوان به ملکه جوان اش نگاه میکرد
او به شدت زیبا و بی نقص شده بود حتا پیش از قبل
لباسی بنفش با دامنی که پفی بسیار داشت و زیبرالاتی به همان رنگ
و یک دستکشی توری که تا ساعد دستش را پوشانده بود و در آخر آرایشی زیبا به رنگ گل های بنفش این او را از هر روزی او را متفاوت تر کرده بود
بر روی پاشنه پاش به سمته کنیزش چرخید و با لبخند پر رنگی که بر روی لبش نشست بود خطاب بهش گفت
الویز : نظرت چیه خیلی متفاوت شدم نه
مارتا دست از نگاه کردن به او برداشت و انگشتانش را در هم گره زد و با احترام خطاب به ملکه اش گفت
مارتا : بانوی من شما حتا زیبا تر از قبل شده اید
الویز : اگه ملکه بیانکا اگه یه کار درست توی زندگیش کرده باشه اون آوردن تو کنار منه
مارتا : انگار چیزی شما را امروز بیش از حد خوشحال کرده
الویز : درسته من امروز خیلیییی خوشحالم
مارتا به تک تک کلمات ملکه اش که با هیجانی فراوان گفته میشد لبخند ریزی زد که کنیز غریبه در چهارچوب در ایستاده و مکالمه آن ها را قطع کرد
مارتا : برای چه آمدی اینجا
....عالیجناب ویویان مرا فرستاده
الویز با شنیدن اسم ویویان پر روی مبل مخملی قرمز رنگ نشست و به مارتا اشاره کرد که آن کنیز را به داخل اقامت گاه راه بدهد آن کنیز روی زانوهایش خم شد و خطاب به الویز گفت
....عالیجناب ویویان قصد دیدار با شما را دارند و ايشون گفتن برای اینکه شما در خطر نیافتید مخفیانه به باغ پشتی قصر بروید
الویز : باشه برو بهش بگو میام
کنیز تعظيمی کرد و از اقامت خارج شد مارتا با نگرانی به سمتش آمد
مارتا : بانوی من رفتن شما به جایی خلوت آن هم با فرده غريبه ای ممکن هست برای تان بد بشود
الویز : میدونم ولی اون ویویان من نمیتونم دست رد به سینش بزنم زود میرم میبینم چی میخواد بگه اصلا اجازه نمیدم کسی بفهمه
مارتا : اومیدوار..
........
....عالیجناب ما باید به فکر سرمایه قصر هم باشیم و این تصمیم بهترین تصمیمه
بازم هم اعتراض خاندان ریتزو به تصمیم پادشاه این سر کشی های آن ها بیش از حد تول کشيد بود جیمین با اشاره به ماتیاس فهماند که باید تصمیم او را بیان کنه ماتیاس تعظيم در برابر پادشاه اش کرد و خطاب به بقیه مقامات گفت
ماتیاس : پادشاه با این تصمیم به شدت مخالف هستن و پیشنهاد ژنرال ریتزو را قبول ندارند
ژ/ریتزو : ولی عالیجناب این بهترین کار.....
اسلاید ها به ترتیب لباس زیبرالات و آرایش الویز
پارت 47
مارتا با تعجب و حیرت فراوان به ملکه جوان اش نگاه میکرد
او به شدت زیبا و بی نقص شده بود حتا پیش از قبل
لباسی بنفش با دامنی که پفی بسیار داشت و زیبرالاتی به همان رنگ
و یک دستکشی توری که تا ساعد دستش را پوشانده بود و در آخر آرایشی زیبا به رنگ گل های بنفش این او را از هر روزی او را متفاوت تر کرده بود
بر روی پاشنه پاش به سمته کنیزش چرخید و با لبخند پر رنگی که بر روی لبش نشست بود خطاب بهش گفت
الویز : نظرت چیه خیلی متفاوت شدم نه
مارتا دست از نگاه کردن به او برداشت و انگشتانش را در هم گره زد و با احترام خطاب به ملکه اش گفت
مارتا : بانوی من شما حتا زیبا تر از قبل شده اید
الویز : اگه ملکه بیانکا اگه یه کار درست توی زندگیش کرده باشه اون آوردن تو کنار منه
مارتا : انگار چیزی شما را امروز بیش از حد خوشحال کرده
الویز : درسته من امروز خیلیییی خوشحالم
مارتا به تک تک کلمات ملکه اش که با هیجانی فراوان گفته میشد لبخند ریزی زد که کنیز غریبه در چهارچوب در ایستاده و مکالمه آن ها را قطع کرد
مارتا : برای چه آمدی اینجا
....عالیجناب ویویان مرا فرستاده
الویز با شنیدن اسم ویویان پر روی مبل مخملی قرمز رنگ نشست و به مارتا اشاره کرد که آن کنیز را به داخل اقامت گاه راه بدهد آن کنیز روی زانوهایش خم شد و خطاب به الویز گفت
....عالیجناب ویویان قصد دیدار با شما را دارند و ايشون گفتن برای اینکه شما در خطر نیافتید مخفیانه به باغ پشتی قصر بروید
الویز : باشه برو بهش بگو میام
کنیز تعظيمی کرد و از اقامت خارج شد مارتا با نگرانی به سمتش آمد
مارتا : بانوی من رفتن شما به جایی خلوت آن هم با فرده غريبه ای ممکن هست برای تان بد بشود
الویز : میدونم ولی اون ویویان من نمیتونم دست رد به سینش بزنم زود میرم میبینم چی میخواد بگه اصلا اجازه نمیدم کسی بفهمه
مارتا : اومیدوار..
........
....عالیجناب ما باید به فکر سرمایه قصر هم باشیم و این تصمیم بهترین تصمیمه
بازم هم اعتراض خاندان ریتزو به تصمیم پادشاه این سر کشی های آن ها بیش از حد تول کشيد بود جیمین با اشاره به ماتیاس فهماند که باید تصمیم او را بیان کنه ماتیاس تعظيم در برابر پادشاه اش کرد و خطاب به بقیه مقامات گفت
ماتیاس : پادشاه با این تصمیم به شدت مخالف هستن و پیشنهاد ژنرال ریتزو را قبول ندارند
ژ/ریتزو : ولی عالیجناب این بهترین کار.....
اسلاید ها به ترتیب لباس زیبرالات و آرایش الویز
- ۱۰.۱k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط