پارت ۱۸
از زبان یونا:
وایییی کاش نمیگفتم به مامانم الان میره به بابام میگه بابامم یقه جونکوکو میگیره اصن به درک بزار با هم دعوا کنن شراکتشون هم به هم میخوره...
از زبان جونکوک:
میخواستم امروز با باباش حرف بزنم و یونا رو ازش بخرم با این رقم پولی که من بهش میگم امکان نداره قبول نکنه همین الان بهش میگم بهترین وقت الآنه که تو شرکتشم
+میخواستم باهاتون یه معامله کنم
~بفرمایید آقای جئون هر چی باشه قبول
+حتی اگه سر دخترتون باشه
~چ....چی
+دخترتون رو به من بدین پول گنده ای بهتون میدم
~چییییی(داد)
+من یه حرفو دوبار نمیزنم
~منم دخترمو به تو نمیفروشم تو فکر کردی کی هستی واقعا که میخوای دخترمو ازم بخری
+بزرگ ترین مافیای کره ببینم خودتون خوب میدونید در افتادن با من چه عواقبی داره
~مگر اینکه از رو جنازم رد بشی دخترمو بهت بدم
+اگه لازم باشه اینکارو هم میکنم
~فک نمیکردم اینقدر عوضی باشی
+(پوزخند)پول خوبی گیرت میاد حالا خود دانی بعدشم من که نمیخوام دخترتو بخورم فقط ازش خوشم اومده
~چقدر بهم میدی
+......(حالا خودتون به چی تصور کنید من نمیدونم بگم چقدر)
~امشب فکرامو میکنم بهت میگم
+همین الان
~هی من مجبور نیستم به تو جواب پس بدم این تویی که باید صبر کنی چون من تصمیم میگیرم
+ببین تو چه قبول کنی چه نکنی یونا مال منه چه بخوای چه نخوای من اونو میبرم حالا چه بهتر که با موافقت خودت باشه هوم؟
~اه خیلی خب باشه قبول
+پس همین الان میای میریم دنبالش و میدیش به من
~اول پول
+نه نه اول یونا
~پاشو بریم پس منتظر چی هستی
+بریم
با هم راه افتادن و رفتن عمارت بابای یونا کوک دید یونا رام نمیشه مجبور شد اونو از باباش خرید باباش هم یه پول گنده زد جیبش.....
وایییی کاش نمیگفتم به مامانم الان میره به بابام میگه بابامم یقه جونکوکو میگیره اصن به درک بزار با هم دعوا کنن شراکتشون هم به هم میخوره...
از زبان جونکوک:
میخواستم امروز با باباش حرف بزنم و یونا رو ازش بخرم با این رقم پولی که من بهش میگم امکان نداره قبول نکنه همین الان بهش میگم بهترین وقت الآنه که تو شرکتشم
+میخواستم باهاتون یه معامله کنم
~بفرمایید آقای جئون هر چی باشه قبول
+حتی اگه سر دخترتون باشه
~چ....چی
+دخترتون رو به من بدین پول گنده ای بهتون میدم
~چییییی(داد)
+من یه حرفو دوبار نمیزنم
~منم دخترمو به تو نمیفروشم تو فکر کردی کی هستی واقعا که میخوای دخترمو ازم بخری
+بزرگ ترین مافیای کره ببینم خودتون خوب میدونید در افتادن با من چه عواقبی داره
~مگر اینکه از رو جنازم رد بشی دخترمو بهت بدم
+اگه لازم باشه اینکارو هم میکنم
~فک نمیکردم اینقدر عوضی باشی
+(پوزخند)پول خوبی گیرت میاد حالا خود دانی بعدشم من که نمیخوام دخترتو بخورم فقط ازش خوشم اومده
~چقدر بهم میدی
+......(حالا خودتون به چی تصور کنید من نمیدونم بگم چقدر)
~امشب فکرامو میکنم بهت میگم
+همین الان
~هی من مجبور نیستم به تو جواب پس بدم این تویی که باید صبر کنی چون من تصمیم میگیرم
+ببین تو چه قبول کنی چه نکنی یونا مال منه چه بخوای چه نخوای من اونو میبرم حالا چه بهتر که با موافقت خودت باشه هوم؟
~اه خیلی خب باشه قبول
+پس همین الان میای میریم دنبالش و میدیش به من
~اول پول
+نه نه اول یونا
~پاشو بریم پس منتظر چی هستی
+بریم
با هم راه افتادن و رفتن عمارت بابای یونا کوک دید یونا رام نمیشه مجبور شد اونو از باباش خرید باباش هم یه پول گنده زد جیبش.....
۶۶.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.