p21
#جیمین
سوار تاکسی شدم الان قراره به خونه ای که تقریبا چهار ساله نرفتم،برم.
بعد ده دیقه به آدرس رسیدم...این ممکن نیست همون خونه باشه با استرسی که کل وجودمو گرفته بود رفتم جلوی نرده های سیاهی که قبلا اصلا این میله ها نبودن
بادیگارد:شما کی هستین؟
_پارک جیمین...با لوهان کار دارم
بادیگارد:چند لحظه صبر کنین..میتونین برین.
تا درو باز کرد وارد حیاط شدم به سمت در خونه هجوم برداشتم محکم میکوبیدم که یه خدمتکار مسن درو باز کرد رفتم داخل و به سمت سالن حرکت کردم لوهانو دیدم که ردی مبل سلطنتی طلایی نشسته و دستش قهوست
لوهان:به خونت خوش اومدی پسرم
_اون ویدئو رو تو گرفتی؟
لوهان:منظورت چیه؟
_خودتو به اون راه نزن دیونه...خودم میدونم اون ویدئو هارو تو گرفتی
لوهان:بشین بگم قهوه بیارن
_من بخوام زهرمار میخورم ولی تو خونه تو چیزی نمیخورم
جونگ کوک:اینطوری که نمیشه بیا باهم آشناشیم
_تو کدوم خری هستی؟
جونگ کوک:یعنی داداش من انقدر بیتربیته؟
_چی میگی تو...من برادر ندارم فهمیدی
جونگ کوک:فکر کنم منو نمیشناسی...من پارک جونگ کوکم..(مثلا)برادرت یا بهتره بگم برادر ناتنیت
_یعن..یعنی تو
جونگ کوک:آره.. همون چیزی که فکر میکنی...
_چق..چقدر ت کثیفی...چطور دلت میاد با مادرم این کارو کنی هااا؟
لوهان:من فقط
_خفه شوووووو...تو...اگه بمیری هم سر قبرت نمیام..
همینو گفتم و از خونه بیرون اومدم بارون گرفته بود انکار بارونم به حال من گریه میکنه....پیاده به سمت خونه جی هی حرکت کردم وقتی رسیدم خواستم به اتاقم برم که جی هی دستمو گرفت
+چرا انقدر خیسی؟پیاده اومدی؟
_اره
+چیشد؟
_هیچی
+یعنی چی هیچی؟
_ازش چیزی نپرسیدم
+واسه چی؟
_جی هی...میگم از چیزی نپرسیدم..دست بردار
+واقعا که
_جی هی صبر کن...
+چیه؟
_تو...تو تهیونو واقعا دوست داری؟
+چرا میپرسی؟من دوست دخترشم و خیلی و خیلی و خیلی دوستش دارم
_باشه..مرسی..
#بعد این حرفم فهمیدم که ناراحت شده...جیمین واقعا منو دوست داره پس چرا بهم زودتر نمیگفت؟
صبح بیدار شدم و صورتمو شستم موهامو این دفعه از بالا بستم و بافتمشون لباس فرمم رو پوشیدم و از روش سویشرت قهوه ای گشادمو که خیلی دوستش داشتم پوشیدم رفتم پایین
+هایییی
پ.ج:سلام جی هی بیا بشین صبحونه بخور
+اومدم..خاله کجاس؟
_هنوز خوابه
+واقعا انقدر میخوابه؟
_اوهوم
بعد اینکه صبحونمو خوردم گوشیمو داخل کیفم گذاشتم و سویچ ماشینو برداشتم
+من رفتم
پ.ج:هی...سویچو بزار جاش
+واسه چی؟
پ.ج:دیروز یکی اومد و اینجا استخدام کردمش خداست بادیگارد مخصوصت باشه
+واقعا؟اوک
_خوب همگی خدافظ من رفتم
با جیمین از خونه بیرون اومدم که جلوی در یه ماشین سیاه ایستاده بود پیاده شد و جلومون اومد(جیمین هنوز پیش جی هی بود)
جونگ کوک:سلام
+تو؟
_تو بادیگارد مخصوص جی هی؟
جونگ کوک:آره داداش منم
_به من نگو داداش من داداش تو نیستم فهمیدی؟
+داداش؟
جونگ کوک:آره جی هی من پارک جونگ کوکم برادر پارک جیمین
_تو جی هیرو از کجا میشناسی؟
جونگ کوک:مدرست دیر نمیشه خانم کوچولو؟
+کوچولو خودتی
جونگ کوک:عا درسته خوب بیا بریم
پشت ماشینو باز کرد و من سوار شدم خودش سوار شد جیمینم مثل همیشه یه تاکسی گرفتم و رفت
+خوب پس دیروز بخاطر همون اومدی خونمون؟
جونگ کوک:آره
+از خودت بگو
جونگ کوک:چشم...منو که شناختی پارک جونگ کوک ۱۶ سالمه همین
+خوب پس چجور برادر جیمین هستی؟
جونگ کوک:از پدر یکی هستیم ولی مادرمون جداست
+پس از من دوسال کوچیکی
جونگ کوک:آره دیروز جیمین اومده بود خونمون
+دیروز شب؟
جونگ کوک:آره با لوهان دعواش شد و اون موقع فهمید که من برادرشم
+یااا توهم یه جور میگی برادرشم انگار واقعا برادرشی
جونگ کوک:جوجه داد نزن سرم رفت
+جوجه خودتی....خوب حالا کارت چیه؟
جونگ کوک:بهتره که ندونی
+واسه چی؟
جونگ کوک:همینطوری..رسیدیم...مواظب خودت باش جوجه
+همچنین جوجه
سوار تاکسی شدم الان قراره به خونه ای که تقریبا چهار ساله نرفتم،برم.
بعد ده دیقه به آدرس رسیدم...این ممکن نیست همون خونه باشه با استرسی که کل وجودمو گرفته بود رفتم جلوی نرده های سیاهی که قبلا اصلا این میله ها نبودن
بادیگارد:شما کی هستین؟
_پارک جیمین...با لوهان کار دارم
بادیگارد:چند لحظه صبر کنین..میتونین برین.
تا درو باز کرد وارد حیاط شدم به سمت در خونه هجوم برداشتم محکم میکوبیدم که یه خدمتکار مسن درو باز کرد رفتم داخل و به سمت سالن حرکت کردم لوهانو دیدم که ردی مبل سلطنتی طلایی نشسته و دستش قهوست
لوهان:به خونت خوش اومدی پسرم
_اون ویدئو رو تو گرفتی؟
لوهان:منظورت چیه؟
_خودتو به اون راه نزن دیونه...خودم میدونم اون ویدئو هارو تو گرفتی
لوهان:بشین بگم قهوه بیارن
_من بخوام زهرمار میخورم ولی تو خونه تو چیزی نمیخورم
جونگ کوک:اینطوری که نمیشه بیا باهم آشناشیم
_تو کدوم خری هستی؟
جونگ کوک:یعنی داداش من انقدر بیتربیته؟
_چی میگی تو...من برادر ندارم فهمیدی
جونگ کوک:فکر کنم منو نمیشناسی...من پارک جونگ کوکم..(مثلا)برادرت یا بهتره بگم برادر ناتنیت
_یعن..یعنی تو
جونگ کوک:آره.. همون چیزی که فکر میکنی...
_چق..چقدر ت کثیفی...چطور دلت میاد با مادرم این کارو کنی هااا؟
لوهان:من فقط
_خفه شوووووو...تو...اگه بمیری هم سر قبرت نمیام..
همینو گفتم و از خونه بیرون اومدم بارون گرفته بود انکار بارونم به حال من گریه میکنه....پیاده به سمت خونه جی هی حرکت کردم وقتی رسیدم خواستم به اتاقم برم که جی هی دستمو گرفت
+چرا انقدر خیسی؟پیاده اومدی؟
_اره
+چیشد؟
_هیچی
+یعنی چی هیچی؟
_ازش چیزی نپرسیدم
+واسه چی؟
_جی هی...میگم از چیزی نپرسیدم..دست بردار
+واقعا که
_جی هی صبر کن...
+چیه؟
_تو...تو تهیونو واقعا دوست داری؟
+چرا میپرسی؟من دوست دخترشم و خیلی و خیلی و خیلی دوستش دارم
_باشه..مرسی..
#بعد این حرفم فهمیدم که ناراحت شده...جیمین واقعا منو دوست داره پس چرا بهم زودتر نمیگفت؟
صبح بیدار شدم و صورتمو شستم موهامو این دفعه از بالا بستم و بافتمشون لباس فرمم رو پوشیدم و از روش سویشرت قهوه ای گشادمو که خیلی دوستش داشتم پوشیدم رفتم پایین
+هایییی
پ.ج:سلام جی هی بیا بشین صبحونه بخور
+اومدم..خاله کجاس؟
_هنوز خوابه
+واقعا انقدر میخوابه؟
_اوهوم
بعد اینکه صبحونمو خوردم گوشیمو داخل کیفم گذاشتم و سویچ ماشینو برداشتم
+من رفتم
پ.ج:هی...سویچو بزار جاش
+واسه چی؟
پ.ج:دیروز یکی اومد و اینجا استخدام کردمش خداست بادیگارد مخصوصت باشه
+واقعا؟اوک
_خوب همگی خدافظ من رفتم
با جیمین از خونه بیرون اومدم که جلوی در یه ماشین سیاه ایستاده بود پیاده شد و جلومون اومد(جیمین هنوز پیش جی هی بود)
جونگ کوک:سلام
+تو؟
_تو بادیگارد مخصوص جی هی؟
جونگ کوک:آره داداش منم
_به من نگو داداش من داداش تو نیستم فهمیدی؟
+داداش؟
جونگ کوک:آره جی هی من پارک جونگ کوکم برادر پارک جیمین
_تو جی هیرو از کجا میشناسی؟
جونگ کوک:مدرست دیر نمیشه خانم کوچولو؟
+کوچولو خودتی
جونگ کوک:عا درسته خوب بیا بریم
پشت ماشینو باز کرد و من سوار شدم خودش سوار شد جیمینم مثل همیشه یه تاکسی گرفتم و رفت
+خوب پس دیروز بخاطر همون اومدی خونمون؟
جونگ کوک:آره
+از خودت بگو
جونگ کوک:چشم...منو که شناختی پارک جونگ کوک ۱۶ سالمه همین
+خوب پس چجور برادر جیمین هستی؟
جونگ کوک:از پدر یکی هستیم ولی مادرمون جداست
+پس از من دوسال کوچیکی
جونگ کوک:آره دیروز جیمین اومده بود خونمون
+دیروز شب؟
جونگ کوک:آره با لوهان دعواش شد و اون موقع فهمید که من برادرشم
+یااا توهم یه جور میگی برادرشم انگار واقعا برادرشی
جونگ کوک:جوجه داد نزن سرم رفت
+جوجه خودتی....خوب حالا کارت چیه؟
جونگ کوک:بهتره که ندونی
+واسه چی؟
جونگ کوک:همینطوری..رسیدیم...مواظب خودت باش جوجه
+همچنین جوجه
۱۵.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.