p
p...33
ژان تو رقاص خونه بود که یک سرباز اومد و گفت رقاصی که تو جشن نمایشو خراب کرد کجاست
ژان یه نگاه کرد گفت چیزی شده
سرباز ..اره تو باید با ما بیایی
ژان.. اونوقت چرا
سرباز..شاهزاده دینگ یوشی میخواد شمارو ببینه
ژان.. دینگ یوشی رو مخ حالا باید چیکار کنم
سرباز ..چیزی گفتی
ژان ..نه آماده بشم میام
سرباز.. گفتن شمارو هرچه سریع تر ببرم پیششون
ژان ..یعنی حق آماده شدن ندارم
سرباز.. نه نداری بیا تا به زور نبردمت
ژان..باشه اومدم
ییبو ..به دینگ یوشی اشاره کرد که بره در مخفی باز کنه
دینگ یوشی... رفت سمت در و بازش کرد دیدی هیچی نیست
دلربا پشت کمد قائم شده بود
ییبو ..هیچی نیست انگار اشتباه متوجه شدیم
دینگ یوشی.. در بست دلربا اومد بیرون گفت دلربا...آخيش شانس آوردم
یهویی در از پشت دلربا باز شد این دفعه کار ییبو بود
دلربا ..مگه اینجا چندتا در داره
ییبو ..کی هستی زود باش بگو
دلربا.. من اشتباهی از اینجا سر درآوردم
ییبو ..داد زد مزخرف نگر بگو کی تورو فرستاده شمشیرشو گذاشت رو گردنش
لیژان ..با توجه به لباسش یه رقاص هست
ییبو.. پس رقاص هستی اما به نظر من جاسوس هستی
دلربا هیچی نگفت
دینگ یوشی.. چطوره ازش باز جویی کنیم
ییبو.. بکن اما همینجا نباید قضیه به بیرون درز پیدا کنه
دینگ یوشی.. رفت ودلربا به صندلی بست
چونکه دلربا رو میخاستن شکنجه کنن لیژانو فرستادن بره
برای لی مین یه نامه اومد و لی مین سری رفت
دینگ یوشی..اسمت چیه؟
دلربا..شین یان
دینگ یوشی..اسم اصلیت
دلربا..اسم اصلیم همینه
ییبو..انگار باید واقعا شکنجش کنیم
دلربا..میخوایین چیکار کنین باهام
ییبو..انگار دوست کوچولومون ترسیده
ژان داشت همینجوری ب عمارت ییبو نزدیک میشد
ژان..مگه نگفتین شاهزاده دینگ یوشی باهام کار داره چرا میریم به عمارت شاهزاده ییبو
سرباز..تو ی رقاصی از کجا میدونی عمارت شاهزاده ییبو هست
ژان..چون از یکی از خدمتکارا شنیدم
سرباز..شاهزاده دینگ یوشی تو عمارت شاهزاده ییبو هستن
ژان..اهانن
ژان ب فکر این بود ک قبله اینک به اونجت برسه باید فرار کنه
ژان تو رقاص خونه بود که یک سرباز اومد و گفت رقاصی که تو جشن نمایشو خراب کرد کجاست
ژان یه نگاه کرد گفت چیزی شده
سرباز ..اره تو باید با ما بیایی
ژان.. اونوقت چرا
سرباز..شاهزاده دینگ یوشی میخواد شمارو ببینه
ژان.. دینگ یوشی رو مخ حالا باید چیکار کنم
سرباز ..چیزی گفتی
ژان ..نه آماده بشم میام
سرباز.. گفتن شمارو هرچه سریع تر ببرم پیششون
ژان ..یعنی حق آماده شدن ندارم
سرباز.. نه نداری بیا تا به زور نبردمت
ژان..باشه اومدم
ییبو ..به دینگ یوشی اشاره کرد که بره در مخفی باز کنه
دینگ یوشی... رفت سمت در و بازش کرد دیدی هیچی نیست
دلربا پشت کمد قائم شده بود
ییبو ..هیچی نیست انگار اشتباه متوجه شدیم
دینگ یوشی.. در بست دلربا اومد بیرون گفت دلربا...آخيش شانس آوردم
یهویی در از پشت دلربا باز شد این دفعه کار ییبو بود
دلربا ..مگه اینجا چندتا در داره
ییبو ..کی هستی زود باش بگو
دلربا.. من اشتباهی از اینجا سر درآوردم
ییبو ..داد زد مزخرف نگر بگو کی تورو فرستاده شمشیرشو گذاشت رو گردنش
لیژان ..با توجه به لباسش یه رقاص هست
ییبو.. پس رقاص هستی اما به نظر من جاسوس هستی
دلربا هیچی نگفت
دینگ یوشی.. چطوره ازش باز جویی کنیم
ییبو.. بکن اما همینجا نباید قضیه به بیرون درز پیدا کنه
دینگ یوشی.. رفت ودلربا به صندلی بست
چونکه دلربا رو میخاستن شکنجه کنن لیژانو فرستادن بره
برای لی مین یه نامه اومد و لی مین سری رفت
دینگ یوشی..اسمت چیه؟
دلربا..شین یان
دینگ یوشی..اسم اصلیت
دلربا..اسم اصلیم همینه
ییبو..انگار باید واقعا شکنجش کنیم
دلربا..میخوایین چیکار کنین باهام
ییبو..انگار دوست کوچولومون ترسیده
ژان داشت همینجوری ب عمارت ییبو نزدیک میشد
ژان..مگه نگفتین شاهزاده دینگ یوشی باهام کار داره چرا میریم به عمارت شاهزاده ییبو
سرباز..تو ی رقاصی از کجا میدونی عمارت شاهزاده ییبو هست
ژان..چون از یکی از خدمتکارا شنیدم
سرباز..شاهزاده دینگ یوشی تو عمارت شاهزاده ییبو هستن
ژان..اهانن
ژان ب فکر این بود ک قبله اینک به اونجت برسه باید فرار کنه
- ۱.۴k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط