p
p....32
لی مین تو فکر بود یعنی ییبو بهم شک کرده برادرم کجاست نکنه اتفاقی براش بیفته باید حواسمو جمع کنم
ییبو به همراه دینگ یوشی به اتاق ییبو رفتند لیژان منتظر بود
لیژان.. حالتون خوبه
دینگ یوشی ..ما خوبیم
ییبو ..اول بیایین بشینین
دینگ یوشی ..خوب حالا چی میشه
ییبو.. چوجینگی تو زندان تا پدرم براش تصمیم بگیره
لیژان. فکر نمیکردم شوم باشه
یه نکته دلربا داشت به حرفاشون گوش میکرد
ییبو.. از اولشم ازدواج با اون تصمیم اشتباهی بود
دینگ یوشی.. نئوهو چی
ییبو ..داریم دنبالش میگردیم باید پیداش کنیم نباید قسر در بره
دینگ یوشی ..مراقب باشید تا بهتون آسیب نزنه
لیژان.. قضیه اون دختره چی شد
ییبو ..کدوم دختره
دینگ یوشی.. یکی فرستادم بره دنبالش تو رقاص خونه
ییبو.. قضیه چیه
دینگ یوشی ..همون دختری که تو مراسم نمایشو خراب کرد
ییبو ..اون به نظر منم یکم مشکوک اومد اما بخاطر یه قضیه نتونستم کاری بکنم
دینگ یوشی.. چه قضیه ای
ییبو یکم سلفه کرد
دینگ یوشی.. ها چیزه لیژان تو خسته شدی با سربازا برگرد به عمارت
لیژان فهمید یه قضیه هست گفت
لیژان.. نمیرم تنهایی اگه اتفاقی برام بیفته چی
دینگ یوشی.. آخه چه اتفاقی میخواد بیفته سربازا باهات هستند
لیژان ..اگه پادشاه شیاطین بهم حمله کنه هموشون با یه حرکت شوت میکنه
دینگ یوشی.. آخه نئوهو چه دشمنی با تو داره که بیاد بهت حمله کنه
لیژان.. همینه که هست من تنها نمیرم
دینگ یوشی.. اححححححح باشه وایستا بیام
ییبو یه نگاه کرد که چطور کم آورد
ییبو ..زنزلیل
دینگ یوشی بلند شد با لیژان بره که یهویی صدایی از پشت دیوار اومد مثل صدای افتادن چیزی ییبو سریع بلند شد و به طرف دیوار رفت
لینگ هه ..عجب روزی بود
شوکای.. انگار اواندل بدجوری با فرقه شیاطین درگیره
لینگ هه.. معلومه اما نمیخواستند کسی بفهمه ولی لو رفتند
شوکای.. باید از این قضیه به نفع خودمون استفاده کنیم
لینگ هه ..میخوایی چیکار کنی با قبیله شیاطین متعد بشی
شوکای.. نه اما وقتی اواندل با قبیله شیاطین درگیره میتونیم ضربه بزرگی بهش بزنیم
لینگ هه ..خوب این دیگه به من رفتی نداره چرا به من میگی
شوکای ..چونکه تو ژنرال سلیب اتش هستی
لینگ هه.. اره هستم اما این دلیل نمیشه تو از من سواستفاده کنی در ضمن من دخالتی نمیکنم به نظرم بهتره بری با اون دوستت که باهاش متعد شدی نقشه هاتو باهاش در میون بزاری
شوکای.. نکنه میخوایی تا آخر عمرت بی طرف بمونی بلاخره که باید برای کشورت یه کاری کنی
لینگ هه.. پس بزار یه چیزی بهت بگم میدونی که حالا کجاییم
شوکای.. اریندل
لینگ هه.. نه مالیشان هستیم همون مالیشانی که بهتون کمک میکرد اما شماها در عوض وقتی تو خطر بودند ولشون کردید حالا چرا باید من بهتون کمک کنم
شوکای..باشه قبول دارم ما اشتباه کردیم اما هرچی نباشه سلیب اتش کشور توهم هست
لینگ هه ..من به کشور مون کمک میکنم اما نا با شماها به روش خودم اگه کاری نداری من دیگه میرم
شوکای هیچی نگفت و لینگ هه رفت
ژان به طرف رقاص خونه رفت و از رقاص ها شنید عروسی ییبو بهم خورده
ژان.. یعنی ازدواج بهم خورده و نئوهو حمله کرده اما این پادشاه شیاطین کیه واقعا چرا تا حالا ازش خبری نبود و یه چیز دیگه محافظ ییبو لی هن چرا میخواست بهش آسیب بزنه دارم دیوونه میشم از یه طرف حالا دلربا تو اتاق ییبو گیر افتاده باید چیکار کنم
لی مین تو فکر بود یعنی ییبو بهم شک کرده برادرم کجاست نکنه اتفاقی براش بیفته باید حواسمو جمع کنم
ییبو به همراه دینگ یوشی به اتاق ییبو رفتند لیژان منتظر بود
لیژان.. حالتون خوبه
دینگ یوشی ..ما خوبیم
ییبو ..اول بیایین بشینین
دینگ یوشی ..خوب حالا چی میشه
ییبو.. چوجینگی تو زندان تا پدرم براش تصمیم بگیره
لیژان. فکر نمیکردم شوم باشه
یه نکته دلربا داشت به حرفاشون گوش میکرد
ییبو.. از اولشم ازدواج با اون تصمیم اشتباهی بود
دینگ یوشی.. نئوهو چی
ییبو ..داریم دنبالش میگردیم باید پیداش کنیم نباید قسر در بره
دینگ یوشی ..مراقب باشید تا بهتون آسیب نزنه
لیژان.. قضیه اون دختره چی شد
ییبو ..کدوم دختره
دینگ یوشی.. یکی فرستادم بره دنبالش تو رقاص خونه
ییبو.. قضیه چیه
دینگ یوشی ..همون دختری که تو مراسم نمایشو خراب کرد
ییبو ..اون به نظر منم یکم مشکوک اومد اما بخاطر یه قضیه نتونستم کاری بکنم
دینگ یوشی.. چه قضیه ای
ییبو یکم سلفه کرد
دینگ یوشی.. ها چیزه لیژان تو خسته شدی با سربازا برگرد به عمارت
لیژان فهمید یه قضیه هست گفت
لیژان.. نمیرم تنهایی اگه اتفاقی برام بیفته چی
دینگ یوشی.. آخه چه اتفاقی میخواد بیفته سربازا باهات هستند
لیژان ..اگه پادشاه شیاطین بهم حمله کنه هموشون با یه حرکت شوت میکنه
دینگ یوشی.. آخه نئوهو چه دشمنی با تو داره که بیاد بهت حمله کنه
لیژان.. همینه که هست من تنها نمیرم
دینگ یوشی.. اححححححح باشه وایستا بیام
ییبو یه نگاه کرد که چطور کم آورد
ییبو ..زنزلیل
دینگ یوشی بلند شد با لیژان بره که یهویی صدایی از پشت دیوار اومد مثل صدای افتادن چیزی ییبو سریع بلند شد و به طرف دیوار رفت
لینگ هه ..عجب روزی بود
شوکای.. انگار اواندل بدجوری با فرقه شیاطین درگیره
لینگ هه.. معلومه اما نمیخواستند کسی بفهمه ولی لو رفتند
شوکای.. باید از این قضیه به نفع خودمون استفاده کنیم
لینگ هه ..میخوایی چیکار کنی با قبیله شیاطین متعد بشی
شوکای.. نه اما وقتی اواندل با قبیله شیاطین درگیره میتونیم ضربه بزرگی بهش بزنیم
لینگ هه ..خوب این دیگه به من رفتی نداره چرا به من میگی
شوکای ..چونکه تو ژنرال سلیب اتش هستی
لینگ هه.. اره هستم اما این دلیل نمیشه تو از من سواستفاده کنی در ضمن من دخالتی نمیکنم به نظرم بهتره بری با اون دوستت که باهاش متعد شدی نقشه هاتو باهاش در میون بزاری
شوکای.. نکنه میخوایی تا آخر عمرت بی طرف بمونی بلاخره که باید برای کشورت یه کاری کنی
لینگ هه.. پس بزار یه چیزی بهت بگم میدونی که حالا کجاییم
شوکای.. اریندل
لینگ هه.. نه مالیشان هستیم همون مالیشانی که بهتون کمک میکرد اما شماها در عوض وقتی تو خطر بودند ولشون کردید حالا چرا باید من بهتون کمک کنم
شوکای..باشه قبول دارم ما اشتباه کردیم اما هرچی نباشه سلیب اتش کشور توهم هست
لینگ هه ..من به کشور مون کمک میکنم اما نا با شماها به روش خودم اگه کاری نداری من دیگه میرم
شوکای هیچی نگفت و لینگ هه رفت
ژان به طرف رقاص خونه رفت و از رقاص ها شنید عروسی ییبو بهم خورده
ژان.. یعنی ازدواج بهم خورده و نئوهو حمله کرده اما این پادشاه شیاطین کیه واقعا چرا تا حالا ازش خبری نبود و یه چیز دیگه محافظ ییبو لی هن چرا میخواست بهش آسیب بزنه دارم دیوونه میشم از یه طرف حالا دلربا تو اتاق ییبو گیر افتاده باید چیکار کنم
- ۱.۱k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط