لبخندی از روی حرص زدم چقد دلم میخواست این پسرو بکشم مرتیک
لبخندی از روی حرص زدم چقد دلم میخواست این پسرو بکشم مرتیکه روانیه احمق مگه دهمین بارمه خب یادم رفت به این فک میکردم که اگه مثل فیلما بشه و بگه بهاشو با بدنت بده چیکار کنم که صداش منو از افکارم دور کرد:«هی به چی فکر میکنی؟! »
نگاهمو بهش گرفتم و با نگاهم بهش فهموندم که بگه :«امروز تو تا اخر وقت میمونی و بجای مستختم اینجارو تمیز میکنی» دلم میخواست الان سرمو بزنم به دیوار قیافم خیلی شکل مضحکی گرفته بود انگار که میشد از توش فهمید چقد ریده به حالم من فکر میکردم چی میگه و چی گفت سرمو با بی حوصلگی تکون دادم و با حرص گفتم:«چشم اقای رئیس فقط من باید کجا کار کنم؟! »نیشخندی زد و به سمت کاناپه ی توی اتاقش رفت اون پسره جیمینم همونجا نشسته بود و سرشو کرده بود تو گوشیش انگار که این کارا خیلی براش ج1تکراریه
تهیونگ:«منشیم بخاطر خانوادش باید از سئول مهاجرت کنه بهتره منشیه شخصیم بشی» با بی حوصلگی بله ای گفتم و از اتاق خارج شدم جلوی در اتاق روی میز منشی نشستم 10 مین گذشته بود و اتفاق خاصی نیوفتاده بود منم داشتم توی گوشیم سریال مورد علاقمو میدیدم از سلبریتیه محبوبم خب و این جالب بودکه اون پور.ن استار بود صحنه داشت به جاهای بدش ختم میشد اصلا حواسم به اطراف نبود که دست گرمی روی شونم نشست
جیمین :«داری پ.ورن میبینی؟! »
سریع سرمو برگردوندم و گوشیو انداختم روی میز از روی صندلی پا شدم و تعظیمی کردم به چهره ی سوالی چشم دوختم
جیمین:«فک نمیکردم دختراهم ج.قی باشن»
دستمو روی میز کوبیدم
ریتا:«خیلی منو ببخشید ولی این فقط سریال سلبریتیه محبوبم بود»
جیمین:«سلبریتی هات پ.ورن استارن؟! »بعد از گفتن این حرفش خندید عصبی بهش چشم دوختم که با سرفه ای حالت جدی ای گرفت یه احساس عجیبی بهش داشتم
جیمین:«من برای پ.ورن اینجا نیستم یبار دیگه اسمتو بگو »
دو بخشی گقتم:«پارک.ریتا »
نگاه مشکوکی بهم کرد و بعد بیرون رفت
نگاهمو بهش گرفتم و با نگاهم بهش فهموندم که بگه :«امروز تو تا اخر وقت میمونی و بجای مستختم اینجارو تمیز میکنی» دلم میخواست الان سرمو بزنم به دیوار قیافم خیلی شکل مضحکی گرفته بود انگار که میشد از توش فهمید چقد ریده به حالم من فکر میکردم چی میگه و چی گفت سرمو با بی حوصلگی تکون دادم و با حرص گفتم:«چشم اقای رئیس فقط من باید کجا کار کنم؟! »نیشخندی زد و به سمت کاناپه ی توی اتاقش رفت اون پسره جیمینم همونجا نشسته بود و سرشو کرده بود تو گوشیش انگار که این کارا خیلی براش ج1تکراریه
تهیونگ:«منشیم بخاطر خانوادش باید از سئول مهاجرت کنه بهتره منشیه شخصیم بشی» با بی حوصلگی بله ای گفتم و از اتاق خارج شدم جلوی در اتاق روی میز منشی نشستم 10 مین گذشته بود و اتفاق خاصی نیوفتاده بود منم داشتم توی گوشیم سریال مورد علاقمو میدیدم از سلبریتیه محبوبم خب و این جالب بودکه اون پور.ن استار بود صحنه داشت به جاهای بدش ختم میشد اصلا حواسم به اطراف نبود که دست گرمی روی شونم نشست
جیمین :«داری پ.ورن میبینی؟! »
سریع سرمو برگردوندم و گوشیو انداختم روی میز از روی صندلی پا شدم و تعظیمی کردم به چهره ی سوالی چشم دوختم
جیمین:«فک نمیکردم دختراهم ج.قی باشن»
دستمو روی میز کوبیدم
ریتا:«خیلی منو ببخشید ولی این فقط سریال سلبریتیه محبوبم بود»
جیمین:«سلبریتی هات پ.ورن استارن؟! »بعد از گفتن این حرفش خندید عصبی بهش چشم دوختم که با سرفه ای حالت جدی ای گرفت یه احساس عجیبی بهش داشتم
جیمین:«من برای پ.ورن اینجا نیستم یبار دیگه اسمتو بگو »
دو بخشی گقتم:«پارک.ریتا »
نگاه مشکوکی بهم کرد و بعد بیرون رفت
۳.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.