پارت ۷۴ : از خواب پریدم .
پارت ۷۴ : از خواب پریدم .
وی کنارم خواب عمیقی رفته بود . احساس کردم صدای آهنگی میاد .
زمزمه میکردم ولی مغزم خاموش بود .
بلند شدم و سعی کردم دنبال آهنگ برم .
رفتم تو حیات .
چقدر سرد بود . تا اومدم برگردم سر خوردم و افتادم رو زمین .
ایییییی درد داشت .
یک لحظه نوری تو چشام خورد .
چراغ روشن بود . بلند شدم و رفتم اونجا .
درو باز کردم و رفتم داخلش .
معلوم بود آهنگ از گوشی بود . جونگ کوک بود که سخت میرقصید .): آخه این وقت شب چرا با من این کارو میکنی .
موهاش خیس بود .
آهنگ که تموم شد نگاش به من خورد . رفتم جلو و گفتم : خیلی خوب می رقصی .
خیلی پوکر نگام کرد و گفت : تو چرا بیداری ؟؟ من : این منم که باید ازت بپرسم جونگ کوک : یعنی چی ........من خوابم نمیبرد گفتم این جوری خودمو خسته کنم من : اِاِاِاِ منم با صدای آهنگ تو بیدار شدم .
تعجب کرد گفتم : البته من از قبل بیدار بودم ولی خب صدای خیلی کمی میومد ،،،، حالا بیا بریم بخوابیم .......بیا .
چشم قره ای رفت و صورتشو اون ور کرد .
دوتا دستاشو گرفتم و کشیدمش بردمش بالا .
تو اتاقش رفتیم .
رو تخت دراز کشید و گفت : پیشم می خوابی من : خب آره البته اگه اذیتم نکنی . خندید و گفت : باشه ببخشید .
کنارش دراز کشیدم و سریع خوابم برد .
فردا صبح با زنگ کوکی بیدار شدم .
بلند گفتم : جانگ کوک با این ساعت کوک کردنت میکشمت .
رو تخت نشست . موهاش رو هوا بود و اخم هاش تو هم بودن .
واقعا بیدار شد ؟؟
خمیازه ای کشید و گفت : میتونی کمتر غر غر کنی عزیزم .
رو تخت نشستم و نگاش کردم .
خیلی پوکر نگام میکرد . پریدم بغلش .
گفت : رفتارات عوض شدهااا من : خودمم میدونم .
بلند شد و رفت حموم و منم رفتم تو اتاقم درو باز کردم .
خواب خواب بود .
رفتم لبه تخت نشستم و دست راستمو روی دست راستش کشیدم .
بعد چند دقیقه از زیر چشماش منو نگا کرد .
چشاشو نگا کردم و کنارش دراز کشیدم . بغلم کرد . واقعا حس خیلی خوبی داشت .
دست چپشو روی شکمم کشید و به پایین هدایتش میکرد .
در یک لحظه با دست چپم شکمش و گرفتم و فشار دادم . دستش و برداشت منم بلند شدم بلند گفت : آیییی چیکار میکنی من : در میرم از دست تو .
رفتم بیرون .
همین که بیدارش کردم خیلی خوب بود .
( وی )
واقعا دردم گرفت .
بلند شدم که برم بیرون که صدای زنگ گوشی اومد . رفتم نگا کردم .
گوشی نایکا بود .
شینتا زنگ زده بود .
شینتا دیگه کیه .
زنگ قطع شد رفتم تو پیام هاش .
فقط شینتا پیام داده بود . واقعا باید در موردش باهاش حرف میزدم .
رفتم بیرون هم عصبی بودم هم تو فکر .
نشستیم صبحانه بخوریم .
اصلا چیزی نخوردم . بلند شدم و رفتم تو اتاقم .
گوشیمو روشن کردم و باهاش بازی کردم تا شاید یادم بره .
( خودم )
چی شد !!
چرا قهر کرد و رفت . صبحانه ام رو خوردم و رفتم ظرف هارو شوستم . اصلا حواسم نبود لیوان از دستم افتاد و شکست
وی کنارم خواب عمیقی رفته بود . احساس کردم صدای آهنگی میاد .
زمزمه میکردم ولی مغزم خاموش بود .
بلند شدم و سعی کردم دنبال آهنگ برم .
رفتم تو حیات .
چقدر سرد بود . تا اومدم برگردم سر خوردم و افتادم رو زمین .
ایییییی درد داشت .
یک لحظه نوری تو چشام خورد .
چراغ روشن بود . بلند شدم و رفتم اونجا .
درو باز کردم و رفتم داخلش .
معلوم بود آهنگ از گوشی بود . جونگ کوک بود که سخت میرقصید .): آخه این وقت شب چرا با من این کارو میکنی .
موهاش خیس بود .
آهنگ که تموم شد نگاش به من خورد . رفتم جلو و گفتم : خیلی خوب می رقصی .
خیلی پوکر نگام کرد و گفت : تو چرا بیداری ؟؟ من : این منم که باید ازت بپرسم جونگ کوک : یعنی چی ........من خوابم نمیبرد گفتم این جوری خودمو خسته کنم من : اِاِاِاِ منم با صدای آهنگ تو بیدار شدم .
تعجب کرد گفتم : البته من از قبل بیدار بودم ولی خب صدای خیلی کمی میومد ،،،، حالا بیا بریم بخوابیم .......بیا .
چشم قره ای رفت و صورتشو اون ور کرد .
دوتا دستاشو گرفتم و کشیدمش بردمش بالا .
تو اتاقش رفتیم .
رو تخت دراز کشید و گفت : پیشم می خوابی من : خب آره البته اگه اذیتم نکنی . خندید و گفت : باشه ببخشید .
کنارش دراز کشیدم و سریع خوابم برد .
فردا صبح با زنگ کوکی بیدار شدم .
بلند گفتم : جانگ کوک با این ساعت کوک کردنت میکشمت .
رو تخت نشست . موهاش رو هوا بود و اخم هاش تو هم بودن .
واقعا بیدار شد ؟؟
خمیازه ای کشید و گفت : میتونی کمتر غر غر کنی عزیزم .
رو تخت نشستم و نگاش کردم .
خیلی پوکر نگام میکرد . پریدم بغلش .
گفت : رفتارات عوض شدهااا من : خودمم میدونم .
بلند شد و رفت حموم و منم رفتم تو اتاقم درو باز کردم .
خواب خواب بود .
رفتم لبه تخت نشستم و دست راستمو روی دست راستش کشیدم .
بعد چند دقیقه از زیر چشماش منو نگا کرد .
چشاشو نگا کردم و کنارش دراز کشیدم . بغلم کرد . واقعا حس خیلی خوبی داشت .
دست چپشو روی شکمم کشید و به پایین هدایتش میکرد .
در یک لحظه با دست چپم شکمش و گرفتم و فشار دادم . دستش و برداشت منم بلند شدم بلند گفت : آیییی چیکار میکنی من : در میرم از دست تو .
رفتم بیرون .
همین که بیدارش کردم خیلی خوب بود .
( وی )
واقعا دردم گرفت .
بلند شدم که برم بیرون که صدای زنگ گوشی اومد . رفتم نگا کردم .
گوشی نایکا بود .
شینتا زنگ زده بود .
شینتا دیگه کیه .
زنگ قطع شد رفتم تو پیام هاش .
فقط شینتا پیام داده بود . واقعا باید در موردش باهاش حرف میزدم .
رفتم بیرون هم عصبی بودم هم تو فکر .
نشستیم صبحانه بخوریم .
اصلا چیزی نخوردم . بلند شدم و رفتم تو اتاقم .
گوشیمو روشن کردم و باهاش بازی کردم تا شاید یادم بره .
( خودم )
چی شد !!
چرا قهر کرد و رفت . صبحانه ام رو خوردم و رفتم ظرف هارو شوستم . اصلا حواسم نبود لیوان از دستم افتاد و شکست
۸۲.۰k
۰۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.