نام رمان:عشق اجباری
نام رمان:عشق اجباری
کاپل:ات_جونگکوک
ژانر:غمگین_عاشقانه
تعداد پارت:نامعلوم
Part 5
(ویو ات)صبح از خواب بیدار شدم دیدم می سون کنار دراز کشیده بود که منو دید گفت...
می سون:ات خوبی؟
ات:...آرع
می سون:همینجوری بمون برم بیام
ات:باشه
(ویو ات)می سون رفت پاین منم دراز کشیدم
(ویو می سون)رفتم پایین برا ات صبحونه ببرم که دیدم کوک دراز کشیده رو. کاناپه منو دید پاشد...
کوک:تو هنوزم اینجایی
می سون:بله بخاطر وحشی بازیات با اون دختر بدبخت من شبو موندم کنارش
کوک:هه دختر بدبخت..
می سون:کوک من اصن دلیل این رفتاراتو نمیفهمم واقعا اون دختر بهت چیکار کرده باهاش اینجوری رفتار میکنی فک کردی اون سوجین دوستتداره کوک من همیشه گفتم الانم میگم سوجین فقط تورو بخاطر ثروتت میخاد
کوک:سوجین اونجوری نیس من میدونم از وقتی این هرزه اومد اینجا سوجین اصن حالش خوب نیس
می سون:هرزه سوجینه اره حالش خوب نیس میترسه یه وقت با ات ازدواج کنی نتونه مال و ثروتتو بکشه بالا این. سوجین همونیه که زیر خاب دیگران بوده و هست حالا به ات بگو هرزه کوک این کارات اشتباهه
کوک:....
(ویو ات)نشسته بودم که می سون اومد صبحونه اورد
می سون:اینارو بخور باشه
ات:ممنون که پیشمی
می سون:خاهش میکنم
(ویو ات)داشتم صبحونه میخوردم که دیدم می سون حاضر میشه بره..
ات:میری؟
می سون:ارع عزیزم شب میام پیشت
ات:باش خدافظ
می سون:خدافظ
(ویو می سون)رفتم پایین که برم گفتم
می سون:کوک حق نداری باهاش بد رفتاری کنی من میرم شب میام
کوک:باشه بابا
(ویو ات)صبحونمو خوردم رفتم پایین...
ات:سلام(اروم)
کوک:سلام
(ویو ات)داشتم ظرفارو میشستم که گفت..
کوک:از امروز به بعد سوجین میاد اینجا بمونه غذاها رو به وقتش اماده میکنی با سوجینم خوب رفتار میکنی فهمیدی
ات:چشم
(ویو ات) اومدم ناهارو اماده کردم کل عمارتو تمیز کردم که دیدم سوجین اومد خونه...
سوجین:هه به به هرزه خانم سلام
ات:.... سلام...
(ویو ات)ناهارو اماده کردم چیدم رو میز اومدن بخورن که..
سوجین:این چیع درست کردی نمیخورم یچیز دیگه درست کن...
کوک:سوجین بس کن توام هرچی درست میکنه میگی بده میخوری بخور نمیخوری نخور
سوجین:اوپا تو منو دوست نداری(گریه)
کوک:دوستدارم ولی قرار نیس بخاطر تو همیشع بزنمش یا دعواش کنم
سوجین:...
ادامه پارت تو کامنت گذاشتم🙂
کاپل:ات_جونگکوک
ژانر:غمگین_عاشقانه
تعداد پارت:نامعلوم
Part 5
(ویو ات)صبح از خواب بیدار شدم دیدم می سون کنار دراز کشیده بود که منو دید گفت...
می سون:ات خوبی؟
ات:...آرع
می سون:همینجوری بمون برم بیام
ات:باشه
(ویو ات)می سون رفت پاین منم دراز کشیدم
(ویو می سون)رفتم پایین برا ات صبحونه ببرم که دیدم کوک دراز کشیده رو. کاناپه منو دید پاشد...
کوک:تو هنوزم اینجایی
می سون:بله بخاطر وحشی بازیات با اون دختر بدبخت من شبو موندم کنارش
کوک:هه دختر بدبخت..
می سون:کوک من اصن دلیل این رفتاراتو نمیفهمم واقعا اون دختر بهت چیکار کرده باهاش اینجوری رفتار میکنی فک کردی اون سوجین دوستتداره کوک من همیشه گفتم الانم میگم سوجین فقط تورو بخاطر ثروتت میخاد
کوک:سوجین اونجوری نیس من میدونم از وقتی این هرزه اومد اینجا سوجین اصن حالش خوب نیس
می سون:هرزه سوجینه اره حالش خوب نیس میترسه یه وقت با ات ازدواج کنی نتونه مال و ثروتتو بکشه بالا این. سوجین همونیه که زیر خاب دیگران بوده و هست حالا به ات بگو هرزه کوک این کارات اشتباهه
کوک:....
(ویو ات)نشسته بودم که می سون اومد صبحونه اورد
می سون:اینارو بخور باشه
ات:ممنون که پیشمی
می سون:خاهش میکنم
(ویو ات)داشتم صبحونه میخوردم که دیدم می سون حاضر میشه بره..
ات:میری؟
می سون:ارع عزیزم شب میام پیشت
ات:باش خدافظ
می سون:خدافظ
(ویو می سون)رفتم پایین که برم گفتم
می سون:کوک حق نداری باهاش بد رفتاری کنی من میرم شب میام
کوک:باشه بابا
(ویو ات)صبحونمو خوردم رفتم پایین...
ات:سلام(اروم)
کوک:سلام
(ویو ات)داشتم ظرفارو میشستم که گفت..
کوک:از امروز به بعد سوجین میاد اینجا بمونه غذاها رو به وقتش اماده میکنی با سوجینم خوب رفتار میکنی فهمیدی
ات:چشم
(ویو ات) اومدم ناهارو اماده کردم کل عمارتو تمیز کردم که دیدم سوجین اومد خونه...
سوجین:هه به به هرزه خانم سلام
ات:.... سلام...
(ویو ات)ناهارو اماده کردم چیدم رو میز اومدن بخورن که..
سوجین:این چیع درست کردی نمیخورم یچیز دیگه درست کن...
کوک:سوجین بس کن توام هرچی درست میکنه میگی بده میخوری بخور نمیخوری نخور
سوجین:اوپا تو منو دوست نداری(گریه)
کوک:دوستدارم ولی قرار نیس بخاطر تو همیشع بزنمش یا دعواش کنم
سوجین:...
ادامه پارت تو کامنت گذاشتم🙂
۱۳.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.