پارت 12 دزد پنهان
پارت 12 دزد پنهان
ا/ت ویو
چشمامو باز کردم یه جای سرسبز بودم خیلی قشنگ بود
یه لباس سفید خوشگل تنم بود خیلی عجیب بود بعد از اون اتاق چجوری اومدم اینجا از یه طرف یه صدایی میومد : اه بدو لعنتی زود باش برگرد از یه طرفم یه صدا دیگه میومد : خوش اومدی ...اینجا کجاست چقدر قشنگه تا حالا اینجا رو ندیدم یهو یه صدایی از یه طرف اومد : بیا جلوتر یه قدم رفتم جلو که دیدم یه نوری اونجاس میخواستم برم ببینم چیه
که یه صدای دیگه ای از پشت سرم اومد تروخدا برگرد لطفا نمیتونستم برم صدای پدر جین اومد : باید برگرده اگر نه میکشمت نمیدونستم باید چیکار کنم میخواستم ببینم اون نور چیه ولی باید برگردم با دو رفتم پشت سرم
دکتر ویو
دکتر : برگرد لعنتی زود باش برگرد التماست میکنم لطفا
پدر جین : اگه برنگرده میکشمت
دکتر : تروخدا برگرد
یهو صدای دستگاه اومد اون برگشت باورم نمیشه برگشت
پدر جین : برگشت هه فکر کردی میتونی از دست من در بری؟ تو اول و آخرش باید عذاب بکشی
سِرُمو زدم و چند تا قرص گذاشتم رو میز
دکتر : دفعه ی بعد فکر نکنم زنده بمونه
بعد هم بدون هیچ حرفی رفت
پدر جین ویو
وقتی برگشت خوشحال شدم چون هنوز کارم باهاش تموم نشده بود منتظر نشستم تا بهوش بیاد
........
1 ساعتی میشه ولی هنوزم بهوش نیومده معلوم نیست چرا بهوش نمیاد دختره ی
یهو چشماشو باز کرد
رفتم بالا سرش
با صدایی که گرفته بود و خش خش میکرد گفت :
ا/ت: من مُردم؟ اینجا کجاس
پدر جین : نمردی زنده موندی تا بیشتر عذاب بکشی
ا/ت ویو
چشمامو باز کردم همه جا سفید بود فکر کردم مُردم گفتم من مردم؟ یه صدایی اومد صدایی که بهم ثابت میکرد نمُردم
گفت نمردی زنده موندی تا بیشتر عذاب بکشی یه اشک از چشمم چکید بعد از گفتن حرفش رفت بیرون نمیتونستم از جام تکون بخورم کل بدنم درد میکرد همونجا خوابیده بودم از درد خوابم نمیبرد
* فلش بک به ساعت 9 شب *
جین ویو
کل امروزو دل شوره داشتم اصلا نمیدونم چمه حس بدی دارم حالم اصلا خوب نیست
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
ا/ت ویو
چشمامو باز کردم یه جای سرسبز بودم خیلی قشنگ بود
یه لباس سفید خوشگل تنم بود خیلی عجیب بود بعد از اون اتاق چجوری اومدم اینجا از یه طرف یه صدایی میومد : اه بدو لعنتی زود باش برگرد از یه طرفم یه صدا دیگه میومد : خوش اومدی ...اینجا کجاست چقدر قشنگه تا حالا اینجا رو ندیدم یهو یه صدایی از یه طرف اومد : بیا جلوتر یه قدم رفتم جلو که دیدم یه نوری اونجاس میخواستم برم ببینم چیه
که یه صدای دیگه ای از پشت سرم اومد تروخدا برگرد لطفا نمیتونستم برم صدای پدر جین اومد : باید برگرده اگر نه میکشمت نمیدونستم باید چیکار کنم میخواستم ببینم اون نور چیه ولی باید برگردم با دو رفتم پشت سرم
دکتر ویو
دکتر : برگرد لعنتی زود باش برگرد التماست میکنم لطفا
پدر جین : اگه برنگرده میکشمت
دکتر : تروخدا برگرد
یهو صدای دستگاه اومد اون برگشت باورم نمیشه برگشت
پدر جین : برگشت هه فکر کردی میتونی از دست من در بری؟ تو اول و آخرش باید عذاب بکشی
سِرُمو زدم و چند تا قرص گذاشتم رو میز
دکتر : دفعه ی بعد فکر نکنم زنده بمونه
بعد هم بدون هیچ حرفی رفت
پدر جین ویو
وقتی برگشت خوشحال شدم چون هنوز کارم باهاش تموم نشده بود منتظر نشستم تا بهوش بیاد
........
1 ساعتی میشه ولی هنوزم بهوش نیومده معلوم نیست چرا بهوش نمیاد دختره ی
یهو چشماشو باز کرد
رفتم بالا سرش
با صدایی که گرفته بود و خش خش میکرد گفت :
ا/ت: من مُردم؟ اینجا کجاس
پدر جین : نمردی زنده موندی تا بیشتر عذاب بکشی
ا/ت ویو
چشمامو باز کردم همه جا سفید بود فکر کردم مُردم گفتم من مردم؟ یه صدایی اومد صدایی که بهم ثابت میکرد نمُردم
گفت نمردی زنده موندی تا بیشتر عذاب بکشی یه اشک از چشمم چکید بعد از گفتن حرفش رفت بیرون نمیتونستم از جام تکون بخورم کل بدنم درد میکرد همونجا خوابیده بودم از درد خوابم نمیبرد
* فلش بک به ساعت 9 شب *
جین ویو
کل امروزو دل شوره داشتم اصلا نمیدونم چمه حس بدی دارم حالم اصلا خوب نیست
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۳۷.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.