هفتآسمون

#هفت_آسمون
#پارت_26💋


ارسلان💕

که یهو محراب گفت
محراب= من... من... باید مهدیس و ببینم... همش تقصیر منه ..... همش تقصیر منهههههه
رضا= تقصیر تو نیست عزیز من
محراب= من سرش داد زدم... من.... من اذیتش کردم که الان اینجوری شده😭
رضا= تقصیر تو نیس میگم... مهدیس.. چیزه
محراب= چیه؟ 😕😭
رضا= مهدیس......
دیانا= د بگو جون به لبمون کردی تو
پانیذ= مهدیس حامله نمیشه
همه=هاااا😯😳😦
محراب= یعنی چی... چی میگی تو..
پانیذ= ببین یه روز ما رفته بودیم بیرون خب..... { ماجرارو تعریف کرد }
درضمن مهدیس به من می‌گفت میخاد ترو از خودش دور کنه که تو بری پی زندگی خودت
محراب= یی... یعنی چیییی اخههه😭اصلا برای من مهم نیس مهم فقط مهدیسهه... ای خداااااخدااااا.... من میخام مهدیس ببینم تروخدا بگید من میخام ببینمش

من رفتم با دکترش حرف زدم که گفت اشکال نداره بره
محراب هم پاشد رفت پیش مهدیس ما هم توی راهرو بیمارستان نشسته بودیم

🥺🌸🥺✨🥺🌸🥺✨🥺🌸

محراب🖤

رفتم تو اتاق بغل تخت مهدیس نشستم
دستمو روی موهاش کشیدم و یه بوسه رو پیشونیش زدم و گفتم
_ مهدیس.... عزیزم... چشاتو باز کن.... ببخشی.. من غلط کردم.. من غلط کردم سرت داد زدم گوه خوردم... چشاتو باز کن ببین منو.... ببین دارم بدون تو چی میکشم... چطور دلت اومد... ها.... من اصلا برام بچه مهم نیس..... من بچه نمیخام میفهمی.... من فقط خودتو میخام... چشاتو باز کن تروخدا(با اشک)


< 6 ماه بعد >
< ٢٠ اسفند >

هیچکس تو این 6 ماه و نیم از ته دلش نخندید بهتره بگم اصلا نخندید
همه آشفته اگه اصلا مهدیس بیدار نشه چی
10 روز دیگه عیده دلم میخاست امسال
اولین عیدم می‌بود که با مهدیس باشم
ولی نشد یا نمیشه همه شیفتی میکردیم
میومدیم پیش مهدیس و باهاش حرف میزدیم که بلکه بیدار بشه
امروز خودم میرم پیشش دیانا و اسلان هم هستن
سوار ماشین شدم رفتم به سمت بیمارستان چراغ قرمز بود وایسادم تا سبز بشه یه دختر بچه اومد کنار ماشینم
دختره= عمو از من یه فال میگیری و از داداشم یه گل تروخدااا
ازش یه فال گرفتم یه گلم بهم داد چراغ سبز شد رسیدم بیمارستان فال. گذاشتم تو جیبم و رفتم توی بیمارستان گل و بردم با خودم رفتم تو اتاق مهدیس
بغل تختش نشستم گل و گذاشتم کنارش
_ مهدیس میدونستی 6 ماه شد که اینجا خوابیدی
بلند شو ده تنبل خانوم بلند شو ببین 10 روز دیگه عیده من نمیخام عیدم بدون تو باشه بلند شو خواهش میکنم
یه نفس عمیق کشیدم و ادامه دادم:
شدی مثل این گل نفس میکشی زندگی میکنی ولی همش خوابیدی نه حرف میزنی نه چیزی میخوری.... هعیییی
بلند شو دیگه اه😢اشکام آروم آروم اومد
راسی امروز هم مثل روزای دیگه فال گرفتم خدا کنه ایندفعه خوب باشه
فال و از جیبم در آوردم نیت کردم و بازش کردم
دیدگاه ها (۰)

(فال) عزیزی دارید که بیمار است و به شدت نگرانیدایشون در یک ر...

#هفت_آسمون💜#پارت_27🤍محراب🖤داشتم با مهدیس درد و دل میکردم* مح...

پانیذ🖤_ ببین مهدیس حامله نمیشه رفته بود آزماش داده بود بعد گ...

#هفت_آسمون💜#پارت_25🤍محراب🖤دکتر از اتاق اومد بیرون همه حجوم ب...

#مافیای_من #P5صبح بیدار شدم و دیدم لینو دیشب جا به جا شده و ...

#مافیای_من #P4لینو:کار داشتم پس زودتر بیدار شدم ‍و رفتم دنبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط