فال
(فال)
عزیزی دارید که بیمار است و به شدت نگرانید
ایشون در یک روز عزیز بهبود پیدا میکند
خیلی خوشحال شدم از این فال
_ گوش کردی مهدیس... خدا کنه واقعی باشه... هی خدا
داشتم با مهدیس درد و دل میکردم
* محراب
✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤
دیانا✨
الان شیش ماهی میشد که مهدیس تو زندگی نباتی بود
امروز قرار بود من و ارسلان و محراب
بریم پیش مهدیس
رو تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد
🦇Arslwnm💜
_ سلام عزیزم
+ سلام دیا چطوری
_ قربونت تو چطوری
+ بد نیستم دیا آماده شو میام دنبالت بریم بیمارستان
_ اوکی کی میای
+ نمیدونم کی بیام
_ یه نیم ساعت دیگه
+ باش کاری نداری
_ نه قربونت مراقب خودت باش
+ تو هم همینطور خدافظ
_خدافظ
قطع کردم رفتم یه دوش یه ربع گرفتم اومدم بیرون حال نداشتم آرایش کنم فقط یه پالم لب زدم و مانتوی طوسی مو پوشیدم با شال و شلوار مشکی کیفمم برداشتم نشستم رو میل تو حال منتظر ارسلان
بعد چند دقیقه گوشیم تک خورد ارسلان بود از مامان خدافظی کردم و رفتم پایین
سوار ماشین شدم
+ سلاااام خانوم
_ سلام اقااااا
+ چطوری دیانا خانم
_ خوبم ارسلان اقا
یه لبخند دندونی زدیم و رفتیم به سمت بیمارستان با محراب باهم رسیدیم رفتیم تو بیمارستان و محراب رفت تو اتاق مهدیس و ما هم نشستیم رو صندلی دو تامون تو گوشی امون بودیم که............
ادامه دارد.......
کامنتا +25 تا برسه🥺🦇
اصکی=اتحاد🐸
عزیزی دارید که بیمار است و به شدت نگرانید
ایشون در یک روز عزیز بهبود پیدا میکند
خیلی خوشحال شدم از این فال
_ گوش کردی مهدیس... خدا کنه واقعی باشه... هی خدا
داشتم با مهدیس درد و دل میکردم
* محراب
✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤✨🖤
دیانا✨
الان شیش ماهی میشد که مهدیس تو زندگی نباتی بود
امروز قرار بود من و ارسلان و محراب
بریم پیش مهدیس
رو تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد
🦇Arslwnm💜
_ سلام عزیزم
+ سلام دیا چطوری
_ قربونت تو چطوری
+ بد نیستم دیا آماده شو میام دنبالت بریم بیمارستان
_ اوکی کی میای
+ نمیدونم کی بیام
_ یه نیم ساعت دیگه
+ باش کاری نداری
_ نه قربونت مراقب خودت باش
+ تو هم همینطور خدافظ
_خدافظ
قطع کردم رفتم یه دوش یه ربع گرفتم اومدم بیرون حال نداشتم آرایش کنم فقط یه پالم لب زدم و مانتوی طوسی مو پوشیدم با شال و شلوار مشکی کیفمم برداشتم نشستم رو میل تو حال منتظر ارسلان
بعد چند دقیقه گوشیم تک خورد ارسلان بود از مامان خدافظی کردم و رفتم پایین
سوار ماشین شدم
+ سلاااام خانوم
_ سلام اقااااا
+ چطوری دیانا خانم
_ خوبم ارسلان اقا
یه لبخند دندونی زدیم و رفتیم به سمت بیمارستان با محراب باهم رسیدیم رفتیم تو بیمارستان و محراب رفت تو اتاق مهدیس و ما هم نشستیم رو صندلی دو تامون تو گوشی امون بودیم که............
ادامه دارد.......
کامنتا +25 تا برسه🥺🦇
اصکی=اتحاد🐸
- ۱۵.۳k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط