پارت 9
پارت 9
دخترک خیلی ترسیده بود وحشد کرده بود نفس خیلی تندی میزد یهویی از رویه یونگی بلند شد و ازش فاصله کرد
یونگی از رویه زمین بلند شد و با لحنه خیلی آرومی گفت
یونگی: هیچی نیست ببین هیچی نیست من پیشتم فقد اون تیکه شیشه رو بنداز
دخترک نفس خیلی تندی میزد و اون تیکه شیشه دستش رو زخمی کرده بود هیچ واکنشی به حرفه یونگی نشون نداد
یونگی چند قدم بهش نزدی شد و دستشو جلو کرد
یونگی : آفرین دختره خوب زود باش اون رو بزار زمین
دخترک تیکه شیشه رو رویه زمین انداخت
یونگی : آفرین به حرفای من گوش بده
وقتی میگفت بهش نزدیک شد دخترک مصله یه پلنگ به سمته یونگی پرید دستاشو دوره گردنه یونگی حلقه کرد و لپشو به لپه یونگی چسپوند و دهنشو گذاشت رویه گوشه یونگی
این اتفاق فقد تویه ده سانیه اوفتاد بعد از اینکه یونگی هولش داد دخترک افتاد رویه زمین یونگی دستشو گرفت و به سمته کشیدش دخترک باز هم دهنشو گذاشت رویه دسته یونگی اما اون فقد یک بار اتفاق اوفتاد یونگی زود دستشو به تاج تخت قفل کرد و ازش فاصله گرفت همون دقیقه سویون بدونه در زدن وارده اوتاق شد با دیدنه دخترک که دستش خونی بود و رویه تخت دستو پا میزد شکه نگاه میکرد به سمته یونگی قدم برداشت
سویون : چه اتفاقی اوفتاده هیونگ چرا یوس پلنگ کوچولو رو به تخت بستی
یونگی : دیونه شدی برو عقب
سویون : هیونگ بگو ببینم چرا دختره رو بستی ببین دستش خونی شده
یوس پلنگ کوچولو با لحنه مهربون سویون
یونگی با اخم به دوستش تذکر داد
یونگی: خواهر خواهش میکنم بهش نزدیک نشو اون خترناکه
دوستش عصبی گفت
سویون : هیونگ کلید رو بده
یونگی: ای بابا اگه تو در دست اوفتادی از من کمک نخواه چون کمکت نمیکنم
سویون مردمک چشمایش اوفتاد سمته گوشه یونگی
با ترس به سمته یونگی رفت
سویون : هیونگ گوشت چه شده
یونگی با چهره اخمی و تظاهر به درد و ناراحتی گفت
یونگی: خیلی درد میکنه
سویون با نگرانی گفت
سویون: پلنگ کوچولو همچین کاری کرد
یونگی: اره
سویون با عصبانیت روبه دخترک کرد و گفت
سویون : تو گوشه داداشم رو زخمی کردی
دوباره روبه یونگی کرد
سویون : کلید رو بده
یونگی : نه خیرم بهت صدمه میزنه
سویون : کلید
دخترک خیلی ترسیده بود وحشد کرده بود نفس خیلی تندی میزد یهویی از رویه یونگی بلند شد و ازش فاصله کرد
یونگی از رویه زمین بلند شد و با لحنه خیلی آرومی گفت
یونگی: هیچی نیست ببین هیچی نیست من پیشتم فقد اون تیکه شیشه رو بنداز
دخترک نفس خیلی تندی میزد و اون تیکه شیشه دستش رو زخمی کرده بود هیچ واکنشی به حرفه یونگی نشون نداد
یونگی چند قدم بهش نزدی شد و دستشو جلو کرد
یونگی : آفرین دختره خوب زود باش اون رو بزار زمین
دخترک تیکه شیشه رو رویه زمین انداخت
یونگی : آفرین به حرفای من گوش بده
وقتی میگفت بهش نزدیک شد دخترک مصله یه پلنگ به سمته یونگی پرید دستاشو دوره گردنه یونگی حلقه کرد و لپشو به لپه یونگی چسپوند و دهنشو گذاشت رویه گوشه یونگی
این اتفاق فقد تویه ده سانیه اوفتاد بعد از اینکه یونگی هولش داد دخترک افتاد رویه زمین یونگی دستشو گرفت و به سمته کشیدش دخترک باز هم دهنشو گذاشت رویه دسته یونگی اما اون فقد یک بار اتفاق اوفتاد یونگی زود دستشو به تاج تخت قفل کرد و ازش فاصله گرفت همون دقیقه سویون بدونه در زدن وارده اوتاق شد با دیدنه دخترک که دستش خونی بود و رویه تخت دستو پا میزد شکه نگاه میکرد به سمته یونگی قدم برداشت
سویون : چه اتفاقی اوفتاده هیونگ چرا یوس پلنگ کوچولو رو به تخت بستی
یونگی : دیونه شدی برو عقب
سویون : هیونگ بگو ببینم چرا دختره رو بستی ببین دستش خونی شده
یوس پلنگ کوچولو با لحنه مهربون سویون
یونگی با اخم به دوستش تذکر داد
یونگی: خواهر خواهش میکنم بهش نزدیک نشو اون خترناکه
دوستش عصبی گفت
سویون : هیونگ کلید رو بده
یونگی: ای بابا اگه تو در دست اوفتادی از من کمک نخواه چون کمکت نمیکنم
سویون مردمک چشمایش اوفتاد سمته گوشه یونگی
با ترس به سمته یونگی رفت
سویون : هیونگ گوشت چه شده
یونگی با چهره اخمی و تظاهر به درد و ناراحتی گفت
یونگی: خیلی درد میکنه
سویون با نگرانی گفت
سویون: پلنگ کوچولو همچین کاری کرد
یونگی: اره
سویون با عصبانیت روبه دخترک کرد و گفت
سویون : تو گوشه داداشم رو زخمی کردی
دوباره روبه یونگی کرد
سویون : کلید رو بده
یونگی : نه خیرم بهت صدمه میزنه
سویون : کلید
۱.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.