ᴘᴀʀᴛ ۱۶
ᴘᴀʀᴛ ۱۶
+و...ولی..........هی بس کن.....بگو شوخیه.....بگو سر کارم گذاشتی....(با بغض)
سرشو انداخت پایین و حصار دستاشو دور بدن ضریف مین هه محکم تر کرد....
§هی بیخیال....(رفتن سمت پسر)
دستشو گذاشت زیر چونشو سرشو بالا آورد....
§این خجالت نداره.....تو باهوشی!....باهوش و خوش شانس!
اگر خوش شانس نبودی الان کنار من،زیر دست من نبودی جناب جئون!
پس محکم بگیرش که در نره....
سرشو دم گوشش برد و طوری که فقط خودش بشنوه زمزمه کرد....
§اگر دست از پا خطا کنی....
خودت میدونی دوست ندارم امشب خون از دماغ کسی بیاد پس پسر خوبی باش....
§حالا تنهاتون میذارم تا با هم هر چقدر که خواستید چقلی کنید...ولی یادت باشه جئون اگر چیزی بشه که نباید بشه.....
_چشم....
با صدای کفشش ازمون دور شد و فقط من و دخترم موندیم و پسری که تمام عشقشو بهم داد ولی الان تنها عشقم رو با دستاش زندانی کرده....
+چرا.......چرا تو؟......چرا تو عوضی؟؟(داد)
+چطوری میتونی؟چطوری میتونی توی چشمام نگاه کنی و اینکارا رو بکنی؟؟......لعنتی ولش کن!!!!باید بار اولی که میدیدمت یه گوله حروم اون قلب از جنس سنگت میکردم....(با داد)
_سر و صدا نکن!!
+سنگ؟سنگ به یه دردی میخوره....تو جز خم و راست شدن جلوی چار نفر که مثل سگ بات رفتار میکنن به چه دردی میخوری؟هان؟جواب منو بده جئون قلابی....کسی که من میشناختم عاشق بود!عاشق منو تنها امید زندگیم!نمیتونم هضمش کنم عوضی میفهمی؟؟
_هر چقد داد بزنی محکم تر میگیرمش....پس خفه شو
+یعنی عشقتم الکی بود؟همش؟از اول؟ولی من خیلی وقته تو رو میشناسم.....از کِی بهم خیانت کردی و نقشه ی گروگان گیری دخترمو با اون ارباب عوضیت کشیدی؟
_همه چی برنامه ریزی شده بود...عشقم الکی نبود...تا یه مدت....بعد از یه مدت شد طعمه.....
مین هه رو روی صندلی نشوند و طناب هارو دورش بست...
با گریه التماس میکرد بازش کنن ولی میترسیدم کاری کنم که بعدا پشیمون بشم....
+طعمه؟چرت نگو.....خواهش میکنم درست و حسابی جواب بده....
اصن به درک....مهم نیست....چی میخواید ازم؟
+و...ولی..........هی بس کن.....بگو شوخیه.....بگو سر کارم گذاشتی....(با بغض)
سرشو انداخت پایین و حصار دستاشو دور بدن ضریف مین هه محکم تر کرد....
§هی بیخیال....(رفتن سمت پسر)
دستشو گذاشت زیر چونشو سرشو بالا آورد....
§این خجالت نداره.....تو باهوشی!....باهوش و خوش شانس!
اگر خوش شانس نبودی الان کنار من،زیر دست من نبودی جناب جئون!
پس محکم بگیرش که در نره....
سرشو دم گوشش برد و طوری که فقط خودش بشنوه زمزمه کرد....
§اگر دست از پا خطا کنی....
خودت میدونی دوست ندارم امشب خون از دماغ کسی بیاد پس پسر خوبی باش....
§حالا تنهاتون میذارم تا با هم هر چقدر که خواستید چقلی کنید...ولی یادت باشه جئون اگر چیزی بشه که نباید بشه.....
_چشم....
با صدای کفشش ازمون دور شد و فقط من و دخترم موندیم و پسری که تمام عشقشو بهم داد ولی الان تنها عشقم رو با دستاش زندانی کرده....
+چرا.......چرا تو؟......چرا تو عوضی؟؟(داد)
+چطوری میتونی؟چطوری میتونی توی چشمام نگاه کنی و اینکارا رو بکنی؟؟......لعنتی ولش کن!!!!باید بار اولی که میدیدمت یه گوله حروم اون قلب از جنس سنگت میکردم....(با داد)
_سر و صدا نکن!!
+سنگ؟سنگ به یه دردی میخوره....تو جز خم و راست شدن جلوی چار نفر که مثل سگ بات رفتار میکنن به چه دردی میخوری؟هان؟جواب منو بده جئون قلابی....کسی که من میشناختم عاشق بود!عاشق منو تنها امید زندگیم!نمیتونم هضمش کنم عوضی میفهمی؟؟
_هر چقد داد بزنی محکم تر میگیرمش....پس خفه شو
+یعنی عشقتم الکی بود؟همش؟از اول؟ولی من خیلی وقته تو رو میشناسم.....از کِی بهم خیانت کردی و نقشه ی گروگان گیری دخترمو با اون ارباب عوضیت کشیدی؟
_همه چی برنامه ریزی شده بود...عشقم الکی نبود...تا یه مدت....بعد از یه مدت شد طعمه.....
مین هه رو روی صندلی نشوند و طناب هارو دورش بست...
با گریه التماس میکرد بازش کنن ولی میترسیدم کاری کنم که بعدا پشیمون بشم....
+طعمه؟چرت نگو.....خواهش میکنم درست و حسابی جواب بده....
اصن به درک....مهم نیست....چی میخواید ازم؟
۵.۴k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.