نگاهم میکنی p8
(راوی ویو)
ا.ت با وجود تموم دلتنگی هاش اصلا دلش نمیخواست با تهیونگ تو یه خونه باشه
اونم چندین ماه در کنار آنا
فقط دعا میکرد تهیونگ زنده ازین قرار داد بیاد بیرون
+اصلا به من چه بزار بکشنش خل شدممممم
دست گذاشت رو لپاش و لپاشو کشید پایین
کوکی اومد تو اتاق
÷یا ورد واید هندسام بزرگ چرا شبیه جن زده ها کردی خودتو
+اوپا من نمیخوام کنار اون قارچ سمی باشممم
حیف آنا واقعا خوشگله
÷آره آره واقعا خوشگله(دست گذاشت رو دهنش)
یعنی حیف تهیونگه
+وایسا ببینم تو از آنا خوشت میاد
÷نه بابا از تهیونگ بدم میاد
+باشه تو گفتی و منم باور کردم برو چمدون جمع کن قارچ سمی میخواد ازدواج کنه ما باید جعمش کنیم
(ا.ت ویو )
تو فکر بودم و چمدون رو گذاشتم رو تخت به این فکر میکردم که هنوز همونه بین عشق و نفرت مونده بودم و تصمیم گرفتم مثل این پنج سال نفرت به به آغوش بگیرم و برای ابد فراموشش کنم ولی خاطره های لعنتی نمیذاشت
و شروع کردم لباس جمع کردن و زنگ زدم به رزی
+سلام اونی
×سلام قشنگم خوبی
+اره عالی ام در نشیمنگاهم عروسیه
×چطور
+قارچ سمی داره ازدواج میکنه من باید هندل کنم خدایا چرا ورش نمیداری از رو زمین
×ایشالا میوفته سقط میشه آماده ای
+اره فقط باید برم شرکت چندتا وسیله بردارم
×اوکی میبینمت
+گود بای گوزو
×ا.ت تو ادب نمیشیییی برو بمیر بابا خداحافظ
*آنا زنگ میزنه *
#سلام ا.ت جونم
+سلام عزیزم خوبی
#مرسییی میگم ساعت چند راه بیوفتیم خانم رئیس
+😂😂بابا من اونقدرام رئیس بازی در نمیارما
همگی ساعت ۸ جلو شرکت باشیم و راه بیوفتیم
#عالیه پس میبینمت بوس خدافظ
+خدافظ عزیزم
بچه ها واقعا حمایت نشه پارت نمیزارم
لایک و کامنت و فالو فراموش نشه
🖤🍥
ا.ت با وجود تموم دلتنگی هاش اصلا دلش نمیخواست با تهیونگ تو یه خونه باشه
اونم چندین ماه در کنار آنا
فقط دعا میکرد تهیونگ زنده ازین قرار داد بیاد بیرون
+اصلا به من چه بزار بکشنش خل شدممممم
دست گذاشت رو لپاش و لپاشو کشید پایین
کوکی اومد تو اتاق
÷یا ورد واید هندسام بزرگ چرا شبیه جن زده ها کردی خودتو
+اوپا من نمیخوام کنار اون قارچ سمی باشممم
حیف آنا واقعا خوشگله
÷آره آره واقعا خوشگله(دست گذاشت رو دهنش)
یعنی حیف تهیونگه
+وایسا ببینم تو از آنا خوشت میاد
÷نه بابا از تهیونگ بدم میاد
+باشه تو گفتی و منم باور کردم برو چمدون جمع کن قارچ سمی میخواد ازدواج کنه ما باید جعمش کنیم
(ا.ت ویو )
تو فکر بودم و چمدون رو گذاشتم رو تخت به این فکر میکردم که هنوز همونه بین عشق و نفرت مونده بودم و تصمیم گرفتم مثل این پنج سال نفرت به به آغوش بگیرم و برای ابد فراموشش کنم ولی خاطره های لعنتی نمیذاشت
و شروع کردم لباس جمع کردن و زنگ زدم به رزی
+سلام اونی
×سلام قشنگم خوبی
+اره عالی ام در نشیمنگاهم عروسیه
×چطور
+قارچ سمی داره ازدواج میکنه من باید هندل کنم خدایا چرا ورش نمیداری از رو زمین
×ایشالا میوفته سقط میشه آماده ای
+اره فقط باید برم شرکت چندتا وسیله بردارم
×اوکی میبینمت
+گود بای گوزو
×ا.ت تو ادب نمیشیییی برو بمیر بابا خداحافظ
*آنا زنگ میزنه *
#سلام ا.ت جونم
+سلام عزیزم خوبی
#مرسییی میگم ساعت چند راه بیوفتیم خانم رئیس
+😂😂بابا من اونقدرام رئیس بازی در نمیارما
همگی ساعت ۸ جلو شرکت باشیم و راه بیوفتیم
#عالیه پس میبینمت بوس خدافظ
+خدافظ عزیزم
بچه ها واقعا حمایت نشه پارت نمیزارم
لایک و کامنت و فالو فراموش نشه
🖤🍥
۵.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.