fake kook
fake kook
part*⁴⁹
یک ساعت بعد
از دید ا.ت
دلم برای بچه ها یه ذره شده بود تصمیم گرفتم برم پیششون راه افتادم رفتم
منشی: بفرمایید
ا.ت: جونگکوک میگی یه لحظه بیاد
منشی: اقای جئون
ا.ت: هرچی صداش میزنی فقط بگو بیاد
منشی: خانم این چه طرز رفتاره درست رفتار کنید ایشون رئیس اینجاست
ا.ت: خب باشه بهش بگو بیاد
منشی: من اینکارو نمیکنم تا نفهمیدم چیکارش دارین
ا.ت: به تو ربطی نداره اومدم دنبال دخترام
منشی: یه لحظه
از دید کوک
تو اتاق بودم
تق تق تق
کوک: بله
منشی: اقای جئون یه خانمه اومده باهاتون کار داره
کوک: کیه؟
منشی: نمیشناسم ولی دیوونه فک کنم چون خیلی بد رفتار میکرد
کوک: خب نیارش داخل بیرونش کن
منشی: نمیره چیکار کنم
کوک: صبر کن الان میام
یه صدایی از دور اومد: بهش بگو بیاد سریع دوما دیوونه هم خودتی
منشی: میگه اومدم دنبال دخترام
کوک: صداش اشنا بود دخترای گلم اروم بشنید الان میام
نورا: باشه
رفتم بیرون
کوک: ا.ت
ا.ت: چه عجب اومدی
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: نباید میومدم
کوک: منظورم این نبود بیا داخل
ا.ت: این منشی هم اخراج میکنی
منشی: ببخشید خانم نشناختم
کوک: بیا داخل
رفتم داخل اول رفتم پیش بچه ها
کوک: ا.ت
ا.ت: بله
کوک: چرا اومدی
ا.ت: اومدم پیش دخترام
کوک: خب دیدیشون میتونی بری
ا.ت: برم چرا؟
کوک: چون جلسه دارم
ا.ت: دخترا چیکار کنن تو جلسه داری
کوک: نشستن دیگه نگاه فیلم میکنن
ا.ت: لازم نکرده بچه ها پاشین بریم
نورا: مامان میخوایم بمونیم
کوک: ا.ت دعواشون نکن
ا.ت: بچه های خودمن خودم میدونم چطور باشون رفتار کنم نیاز به کسی هم ندارم
کوک: یعنی چی مگه بچه های من نیستن
از دید ا.ت
ا.ت:بچه ها پاشین ببرمتون مهدکودک
بچه ها بلند کردم و رفتیم
کوک دستمو گرفت
کوک: ا.ت صبر کن
ا.ت: چته
کوک: چیشده
ا.ت: هیچی بچه هارو میبرم برمیگردم
کوک: چرا
ا.ت: مگه من تو شرکت نیستم دلم میخواد الان تو جلسه باشم
کوک: توهیچوقت نبودی پس چرا الان میخوای باشی
ا.ت: به تو ربطی نداره
بچه هارو فرستادم برگشتن شروع کردیم به جلسه
تو وسط جلسه کوک دستمو گرفت دستشو ول کردم نگام کرد نگاش نکردم
بعد از جلسه همه رفتن فقط من موندم منم خواستم برم باز دستمو گرفت
part*⁴⁹
یک ساعت بعد
از دید ا.ت
دلم برای بچه ها یه ذره شده بود تصمیم گرفتم برم پیششون راه افتادم رفتم
منشی: بفرمایید
ا.ت: جونگکوک میگی یه لحظه بیاد
منشی: اقای جئون
ا.ت: هرچی صداش میزنی فقط بگو بیاد
منشی: خانم این چه طرز رفتاره درست رفتار کنید ایشون رئیس اینجاست
ا.ت: خب باشه بهش بگو بیاد
منشی: من اینکارو نمیکنم تا نفهمیدم چیکارش دارین
ا.ت: به تو ربطی نداره اومدم دنبال دخترام
منشی: یه لحظه
از دید کوک
تو اتاق بودم
تق تق تق
کوک: بله
منشی: اقای جئون یه خانمه اومده باهاتون کار داره
کوک: کیه؟
منشی: نمیشناسم ولی دیوونه فک کنم چون خیلی بد رفتار میکرد
کوک: خب نیارش داخل بیرونش کن
منشی: نمیره چیکار کنم
کوک: صبر کن الان میام
یه صدایی از دور اومد: بهش بگو بیاد سریع دوما دیوونه هم خودتی
منشی: میگه اومدم دنبال دخترام
کوک: صداش اشنا بود دخترای گلم اروم بشنید الان میام
نورا: باشه
رفتم بیرون
کوک: ا.ت
ا.ت: چه عجب اومدی
کوک: تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: نباید میومدم
کوک: منظورم این نبود بیا داخل
ا.ت: این منشی هم اخراج میکنی
منشی: ببخشید خانم نشناختم
کوک: بیا داخل
رفتم داخل اول رفتم پیش بچه ها
کوک: ا.ت
ا.ت: بله
کوک: چرا اومدی
ا.ت: اومدم پیش دخترام
کوک: خب دیدیشون میتونی بری
ا.ت: برم چرا؟
کوک: چون جلسه دارم
ا.ت: دخترا چیکار کنن تو جلسه داری
کوک: نشستن دیگه نگاه فیلم میکنن
ا.ت: لازم نکرده بچه ها پاشین بریم
نورا: مامان میخوایم بمونیم
کوک: ا.ت دعواشون نکن
ا.ت: بچه های خودمن خودم میدونم چطور باشون رفتار کنم نیاز به کسی هم ندارم
کوک: یعنی چی مگه بچه های من نیستن
از دید ا.ت
ا.ت:بچه ها پاشین ببرمتون مهدکودک
بچه ها بلند کردم و رفتیم
کوک دستمو گرفت
کوک: ا.ت صبر کن
ا.ت: چته
کوک: چیشده
ا.ت: هیچی بچه هارو میبرم برمیگردم
کوک: چرا
ا.ت: مگه من تو شرکت نیستم دلم میخواد الان تو جلسه باشم
کوک: توهیچوقت نبودی پس چرا الان میخوای باشی
ا.ت: به تو ربطی نداره
بچه هارو فرستادم برگشتن شروع کردیم به جلسه
تو وسط جلسه کوک دستمو گرفت دستشو ول کردم نگام کرد نگاش نکردم
بعد از جلسه همه رفتن فقط من موندم منم خواستم برم باز دستمو گرفت
۱۸.۲k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.