چشمای قشنگ تو
#part13
چشمای قشنگ تو✨
توی ماشین نشسته بودیم و حرفی بینمون رو و بدل نمیشد
متین:راستی حال دوستت خوب بود؟
نیکا:آره خداروشکر آسیب جدی ندیده بود فقط سر و پاش شکسته بود ولی باید بیارمش چند وقت پیش خودم
متین:مگ خودش خونه نداره؟
نیکا:چرا داره ولی تنها زندگی میکنه و تو این شرایط نمیتونه از پس خودش بربیاد خانوادش شمال زندگی میکنن و مامانش مشکل قلبی دارع واسه همین به مامانش نگفته
متین:آها فکر خوبیه بیارش
راستی نیکا
نیکا:بله
متین:تاحالا عاشق شدی
نیکا:واییی نمیدونستم بهش چی بگم کاش میشد بهش بگم یه حسی روش دارم............
امممم هنوز از حسم بهش مطمئن نیستم
متین:با گفتن این حرفش اخمام توهم رفت ولی سریع جمعش کردم تا شک نکنه و گفتم آهان
نیکا:خودت چی عاشق شدی
متین:اوهوم
نیکا:یکم ناراحت شدم و گفتم پس حتما الان خیلی دلت واسش تنگ شده اون آلمانه تو ایران فاصلتون زیاده
متین:نه اتفاقا تو ایرانه و چن وقته دیدمش ولی خب خیلی دوسش دارم
.................
رسیدیم پشت چراغ قرمز
ی پسر گل فروش:اقااقا میشه لطفا ازم گل بخری واسه خانومت بخر
متین:از حرفش خندم گرفت که گفتم بله عمو
جان یدونه ازون گل ابیا بده
پسرگل فروش:چشممم ممنون که ازم خریدین
متین:پولو دادم و گل رو گرفتم و بلافاصله گرفتمش روبه نیکا و گفتم بفرما
نیکا:واییی ازین حرفش خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین
متین:بگیر دیگه واسه توعه
نیکا:ممنون
بالا خره رسیدیم دم در خونه از متین خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم و فوری گل قشنگی که متین واسم گرفته بود رو توی آب گزاشتم و تصمیم گرفتم هروقت پژمرده شد خشکش کنم و تا هر وقت که بشه نگهش دارم
صدای غارغور شکمم اومد به سمت یخچال رفتم ولی حصله آشپزی نداشتم تصمیم گرفتم پیتزا سفارش بدم
....:سلام بفرمایید
نیکا:سلام خسته نباشید یه پیتزاپپرونی با سیب زمینی سرخ کرده میخوام
.......:بله حتما ادرستون؟
نیکا:بعد از دادن آدرس تلفون رو قطع کردم و لبتاپ رو روشن کردم یه فیلم ببینم تا غذام بیاد
چشمای قشنگ تو✨
توی ماشین نشسته بودیم و حرفی بینمون رو و بدل نمیشد
متین:راستی حال دوستت خوب بود؟
نیکا:آره خداروشکر آسیب جدی ندیده بود فقط سر و پاش شکسته بود ولی باید بیارمش چند وقت پیش خودم
متین:مگ خودش خونه نداره؟
نیکا:چرا داره ولی تنها زندگی میکنه و تو این شرایط نمیتونه از پس خودش بربیاد خانوادش شمال زندگی میکنن و مامانش مشکل قلبی دارع واسه همین به مامانش نگفته
متین:آها فکر خوبیه بیارش
راستی نیکا
نیکا:بله
متین:تاحالا عاشق شدی
نیکا:واییی نمیدونستم بهش چی بگم کاش میشد بهش بگم یه حسی روش دارم............
امممم هنوز از حسم بهش مطمئن نیستم
متین:با گفتن این حرفش اخمام توهم رفت ولی سریع جمعش کردم تا شک نکنه و گفتم آهان
نیکا:خودت چی عاشق شدی
متین:اوهوم
نیکا:یکم ناراحت شدم و گفتم پس حتما الان خیلی دلت واسش تنگ شده اون آلمانه تو ایران فاصلتون زیاده
متین:نه اتفاقا تو ایرانه و چن وقته دیدمش ولی خب خیلی دوسش دارم
.................
رسیدیم پشت چراغ قرمز
ی پسر گل فروش:اقااقا میشه لطفا ازم گل بخری واسه خانومت بخر
متین:از حرفش خندم گرفت که گفتم بله عمو
جان یدونه ازون گل ابیا بده
پسرگل فروش:چشممم ممنون که ازم خریدین
متین:پولو دادم و گل رو گرفتم و بلافاصله گرفتمش روبه نیکا و گفتم بفرما
نیکا:واییی ازین حرفش خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین
متین:بگیر دیگه واسه توعه
نیکا:ممنون
بالا خره رسیدیم دم در خونه از متین خداحافظی کردم و به سمت خونه رفتم و فوری گل قشنگی که متین واسم گرفته بود رو توی آب گزاشتم و تصمیم گرفتم هروقت پژمرده شد خشکش کنم و تا هر وقت که بشه نگهش دارم
صدای غارغور شکمم اومد به سمت یخچال رفتم ولی حصله آشپزی نداشتم تصمیم گرفتم پیتزا سفارش بدم
....:سلام بفرمایید
نیکا:سلام خسته نباشید یه پیتزاپپرونی با سیب زمینی سرخ کرده میخوام
.......:بله حتما ادرستون؟
نیکا:بعد از دادن آدرس تلفون رو قطع کردم و لبتاپ رو روشن کردم یه فیلم ببینم تا غذام بیاد
۲.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.