پارت نود و چهار....
#پارت نود و چهار....
#جانان....
اززور دستشویی صبح از خواب بیدار شدم گیج خواب اومدم که از تخت بیام پایین که تا پام خورد زمین از درد جیغ صورتی از اون گوگولی هاش کشیدم
اخ پام...نگاهی به کف پام کرد کاملا سرخ بود و چند جاش هم تاول کوچیک زده بود .....
تازه خواب از سرم پرید شروع کردم فوحش خوشکل دادن به کارن ببین اخه مردک با پای نازنیم چی کار کرده ...
تو وسط فحش کشی کارن با زور دست شویی اه از نهادم بلند شد اخه من چطوری برم کارم رو بکنم...
با هزار بد بختی خودم رو رسوندم به سرویس و کارم رو کردم ...
این قدر پام درد میکرد که گریه ام گرفته بود...
حالا چطوری برم اون نره خر خانو بیدار کنم ...
اصلا حقشه بیدارش نکنم خواب بمونه ...
اصلا مگه امروز تعطیل نیست..ولش کن بیدارشون نمیکنم اخ چقدر گشنمه...یه نفرم پیدا نمیشه اینجا یه چی بزاره کف دستم....هی بسوزه پدر تنهایی که بمیری هم کسی نمیفهمه..
دوباره پاشدم این دفعه روی پاشنه پا راه رفتم تا کم تر درد کنه رفتم سمت اشپز حونه سفره صبحونه چیدم اومد واسه خودم چایی بریزم که با صدای کارن کنارم ترسیدم...
کارن: واسه منم بریز...
جیغ کشیدم از ترس و فنجون تکون خورد و دستم رفت زیر اب جوش ...
من: ای سوختم....چرا یهو مثل جن ظاهر میشی تو...
کارن اومد سمتم و دستم رو گرفت و برد سمت سینک و اب سرد رو باز کرد و دستم و گرفت زیرش ...
خیلی میسوخت دستم ....
کارن: خیلی دیوونه ای جانان...ببین چی کار کردی با خودت...
من: مگه تقصیر منه خودت یهو ظاهر شدی خوب ترسیدم مگه تو نباید الان خواب باشی اصلا....
کارن: ببخشید واقعا از شما بابت این که نپرسیدم کی اجازه دارم از خواب پاشم..
من: خوب از این به بعد اجازه بگیر ...😄
کارن: هنوزم که زبونت درازه که مثل این که پات خوب شده باید دوباره تنبیهت کنم ...
من: خیلی ممنون هنوز درست نمیتونم راه برم.....اخ.....درد میکنه...
کارن: بیا بشین خیلی بد سوخته برات پماد بیارم ...
من نشستم روی صندلی کارن هم پماد اورد و نشست کنارم روی صندلی و دستم رو گرفت و شروع کرد پماد زدنش خیلی میسوخت دستم اشک تو چشمام جمع شده بود....
کارن که کارش تموم شد بلند شد رفت گذاشتش توی کابینت و فنجون اورد وچایی واسه دوتامون ریختو اورد گذاشت و مشغول شد ولی من نگاهم به دستم بود خیلی بد شده بود تو همین فکربودم که کارن گفت:
بخورصبحونت رو خودم واست پماد میگیرم جاش نمونه نگران نباش دست و پا چلفتی خانم...
من: من دست و پا چلفتی نیستم تقصر تو بود یهو میای پشت سرم خوب من که پشت سرم چشم ندارم ببینم اومدی داخل اشپز خونه تازه وظیفته واسم پماد بگیری...
کارن: خوشم میاد داری از درد میمیری ولی از زبون نمی افتی..
من : بهله همینه دلتم بخواد...
کارن: والا من دلم نمیخواد..
کامین: چی داداش دلت نمیخواد...
نظر 😃
.
#جانان....
اززور دستشویی صبح از خواب بیدار شدم گیج خواب اومدم که از تخت بیام پایین که تا پام خورد زمین از درد جیغ صورتی از اون گوگولی هاش کشیدم
اخ پام...نگاهی به کف پام کرد کاملا سرخ بود و چند جاش هم تاول کوچیک زده بود .....
تازه خواب از سرم پرید شروع کردم فوحش خوشکل دادن به کارن ببین اخه مردک با پای نازنیم چی کار کرده ...
تو وسط فحش کشی کارن با زور دست شویی اه از نهادم بلند شد اخه من چطوری برم کارم رو بکنم...
با هزار بد بختی خودم رو رسوندم به سرویس و کارم رو کردم ...
این قدر پام درد میکرد که گریه ام گرفته بود...
حالا چطوری برم اون نره خر خانو بیدار کنم ...
اصلا حقشه بیدارش نکنم خواب بمونه ...
اصلا مگه امروز تعطیل نیست..ولش کن بیدارشون نمیکنم اخ چقدر گشنمه...یه نفرم پیدا نمیشه اینجا یه چی بزاره کف دستم....هی بسوزه پدر تنهایی که بمیری هم کسی نمیفهمه..
دوباره پاشدم این دفعه روی پاشنه پا راه رفتم تا کم تر درد کنه رفتم سمت اشپز حونه سفره صبحونه چیدم اومد واسه خودم چایی بریزم که با صدای کارن کنارم ترسیدم...
کارن: واسه منم بریز...
جیغ کشیدم از ترس و فنجون تکون خورد و دستم رفت زیر اب جوش ...
من: ای سوختم....چرا یهو مثل جن ظاهر میشی تو...
کارن اومد سمتم و دستم رو گرفت و برد سمت سینک و اب سرد رو باز کرد و دستم و گرفت زیرش ...
خیلی میسوخت دستم ....
کارن: خیلی دیوونه ای جانان...ببین چی کار کردی با خودت...
من: مگه تقصیر منه خودت یهو ظاهر شدی خوب ترسیدم مگه تو نباید الان خواب باشی اصلا....
کارن: ببخشید واقعا از شما بابت این که نپرسیدم کی اجازه دارم از خواب پاشم..
من: خوب از این به بعد اجازه بگیر ...😄
کارن: هنوزم که زبونت درازه که مثل این که پات خوب شده باید دوباره تنبیهت کنم ...
من: خیلی ممنون هنوز درست نمیتونم راه برم.....اخ.....درد میکنه...
کارن: بیا بشین خیلی بد سوخته برات پماد بیارم ...
من نشستم روی صندلی کارن هم پماد اورد و نشست کنارم روی صندلی و دستم رو گرفت و شروع کرد پماد زدنش خیلی میسوخت دستم اشک تو چشمام جمع شده بود....
کارن که کارش تموم شد بلند شد رفت گذاشتش توی کابینت و فنجون اورد وچایی واسه دوتامون ریختو اورد گذاشت و مشغول شد ولی من نگاهم به دستم بود خیلی بد شده بود تو همین فکربودم که کارن گفت:
بخورصبحونت رو خودم واست پماد میگیرم جاش نمونه نگران نباش دست و پا چلفتی خانم...
من: من دست و پا چلفتی نیستم تقصر تو بود یهو میای پشت سرم خوب من که پشت سرم چشم ندارم ببینم اومدی داخل اشپز خونه تازه وظیفته واسم پماد بگیری...
کارن: خوشم میاد داری از درد میمیری ولی از زبون نمی افتی..
من : بهله همینه دلتم بخواد...
کارن: والا من دلم نمیخواد..
کامین: چی داداش دلت نمیخواد...
نظر 😃
.
۹.۰k
۰۶ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.