رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت¹⁷
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم دنبالش.
یه زره اب خورد که تونست نفس بکشه و صحبت کنه..
جیسو: من..من آسم دارم..
از حرفش تعجب کردم، آسممم داره؟
پس چرا هیچی نگفت؟
من حالا از کجا واسش اسپری آسم بیارم؟
دوباره افتاد سرفه که ایندفعه خون بالا اورد..
دستشو گرفتم و خواستم که بشینه روی صندلی ولی یهو دستاش شل شد و افتاد که گرفتمش..
(نویسنده در حال غش کردن است) 😂
من: جیسوووووو؟ جیسووووو!
ولی چشماشو باز نمیکرد..
گرفتمش بغل و بردمش اتاقش و گذاشتمش روی تخت.
موهاش روی صورتش پخش شده بود.
زدمشون کنار.
ماه گرفتگی بغل صورتش خیلی جذاب نشون میداد..
من..
دارم چیکار میکنم؟
دستمو کشیدم و از اتاق اومدم بیرون.
من: یونگی مراقبش باش تا من برم یه اسپری آسم بگیرم.
جیهوپ: ولی جین تو هنوز خوب نشدی!
من: مهم نیست.
#یونگی
در اتاقشو باز کردم و رفتم تو.
موهاش دورش پخش شده بود و چشماش بسته بود.
دستشو گرفتم و نبضشو چک کردم، ضعیف میزد.
آسم داره؟
ولی هیچی راجبش نگفت.
گردنبندش توجه مو جلب کرد..
نه..
امکان نداره..
این گردنبند..
من این گردنبند و ۹سال پیش دادم به جیسو!
دختری که دیوانه وار عاشقش بودم.
اما وقتی بعد چند سال رفتم سراغش خانوادش گفتن که همچین دختری ندارن!
این گردنبندو مادربزرگم بهم داد و ازش توی دنیا نیست..
ولی چرا این گردنبند توی گردن جیسووعهه؟
شوک بزرگی بم وارد شد..
من به شما میگم خماری بکشید
بعد خودم از خماری میمیرم😂😂😂😂
پارت¹⁷
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم دنبالش.
یه زره اب خورد که تونست نفس بکشه و صحبت کنه..
جیسو: من..من آسم دارم..
از حرفش تعجب کردم، آسممم داره؟
پس چرا هیچی نگفت؟
من حالا از کجا واسش اسپری آسم بیارم؟
دوباره افتاد سرفه که ایندفعه خون بالا اورد..
دستشو گرفتم و خواستم که بشینه روی صندلی ولی یهو دستاش شل شد و افتاد که گرفتمش..
(نویسنده در حال غش کردن است) 😂
من: جیسوووووو؟ جیسووووو!
ولی چشماشو باز نمیکرد..
گرفتمش بغل و بردمش اتاقش و گذاشتمش روی تخت.
موهاش روی صورتش پخش شده بود.
زدمشون کنار.
ماه گرفتگی بغل صورتش خیلی جذاب نشون میداد..
من..
دارم چیکار میکنم؟
دستمو کشیدم و از اتاق اومدم بیرون.
من: یونگی مراقبش باش تا من برم یه اسپری آسم بگیرم.
جیهوپ: ولی جین تو هنوز خوب نشدی!
من: مهم نیست.
#یونگی
در اتاقشو باز کردم و رفتم تو.
موهاش دورش پخش شده بود و چشماش بسته بود.
دستشو گرفتم و نبضشو چک کردم، ضعیف میزد.
آسم داره؟
ولی هیچی راجبش نگفت.
گردنبندش توجه مو جلب کرد..
نه..
امکان نداره..
این گردنبند..
من این گردنبند و ۹سال پیش دادم به جیسو!
دختری که دیوانه وار عاشقش بودم.
اما وقتی بعد چند سال رفتم سراغش خانوادش گفتن که همچین دختری ندارن!
این گردنبندو مادربزرگم بهم داد و ازش توی دنیا نیست..
ولی چرا این گردنبند توی گردن جیسووعهه؟
شوک بزرگی بم وارد شد..
من به شما میگم خماری بکشید
بعد خودم از خماری میمیرم😂😂😂😂
۲.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.